يکشنبه ۲ دی
جرمش را نمیدانم شعری از مجید حجاری
از دفتر حرفهای عاشقانه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ ۲۱:۳۹ شماره ثبت ۱۰۰۹۶
بازدید : ۱۰۳۴ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب مجید حجاری
|
جرمش را نمیدانم
به چه محکومش می کنید!
به چه جرمی سنگش می زنید!
شاید او بی خبرعاشق شده است!
شاید او به حس لطیفی دل باخته!
در کدامین مکتب عشق!
در کدامین قرن سکوت!
در کدامین عشوه گری!
جرم هست عشق بازی!
جرم هست دل دادن!
جرمش این است که روح لطیفی دارد!
جرمش این است که عاشق شده است!
در کدامین برگ تاریخ آوردند!
در کدامین کتب عشق بنوشتند!
درکدامین قانون جرم هست!
شاید هم عشق قانون مجزایی دارد!
شاید هم عشق قانون نمی خواهد!
وای گریه کنم ، یا ناله!
وای خنده کنم، یا نقاله!
مانده ام در عجب و بهت سکوت!
مانده ام در خبر بی خبری!
مانده ام گریه کنم یا خنده!
مانده ام محکوم کنم، یا آزاد!
مانده ام سنگ بزنم یا فریاد!
مانده ام در خبری که نمیدانم!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.