سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      هالوهفت شنبه

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ تير ۱۴۰۰ ۰۵:۵۵ شماره ثبت ۱۰۰۷۵۰
        بازدید : ۱۲۸   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      هالوهفت شنبه
       
      بیکار بود و،
      خیره مانده بود ،
      به ویلانیِ گردش های آن دو عقربه
      بهرِ آن عمری که می ‌سوخت
      آن دوعقربه را ،
      فرض میکرد ،
      که نیش های پُر از رنجی ،
      از دو عقربه
       
      از فرطِ سکون ،
      چه فرقی میکرد ؟
      او و آن مُرده ای که ،
      سکون ، تقدیرش بود
      به درونِ مقبره
       
      عنقریب ،
      او هم ، باید میرفت ولی ،
      باید کاری میکرد
      آخر، جزایی در مقابلش بود ، که به او زُل زده بود
      جزایی نیک یا بد ،
      که نه چندان دور،
      سرنوشتی به یقین مُستقبَله
       
      باید فرقی میکرد ،
      آنکه یکریز درجهادی اکبره ،
      با این ، که ویلان شب و روزش همی میگذرد
      درمیان قبرها و مقبره
       
      آخر، فرق است میانِ آلویی کرمو
      با آلویی خوشمزه ی و سالم ، ز شهرِ طُرقَبه
       
       فرق است میانِ هالو هفت شنبه ای که ،
      دنیا برایش چیزی نیست بجز یه ملعبه
      اکثر زمان عمرش هم ، مشغول به خواب
      خزیده زیرِ ملحفه
       
      آخر، فرق است میانِ کوهِ ایمان و،
      شوربایی که ، وارفته و،
      آمیخته با
      نخودهایی ز کفر و،
      لوبیاهایی ز شرک
      شله قلمکاری شده
      نتیجه ی آن ملغمه  
       
      جسمی که مثالِ یَغلَوی ،
      به روحی ، با رتبه ی صفر،
      فرجامشان یکریز درهمه
       
      فرق است میانِ آنکه ، راست می رود ،
      با اینی که ،
      هر وقت ، دنیا نگاهش به او افتاد
      دید به چپ میرود و،
      رخساره ی ناشکرش ، یکریز درهمه
       
      بهمن بیدقی 1400/4/18
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۰۸:۳۳
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و آموزنده بود
      دستمریزاد خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۰۹:۵۴
      با سلام و درودی بی پایان به شما استاد گرانقدر
      سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      آرزو عباسی ( پاییزه)
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۰۱
      درودهای بی‌کران خدمت شما استاد بیدقی بزرگوار خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۰۵:۱۵
      با سلام و درودی بی پایان به شما شاعر گرانقدر
      سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۰۶
      درود های فراوان جناب آبیدقی استاد فهیم وفرزانه
      بسیار شیوا ودلنشین قابل تامل
      قلمتان مانا
      کامیاب وتندرست
      در پناه حق
      🌷🌷🌷🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۵۵
      با سلام و درودی بی پایان به شما استاد گرانقدر
      سپاسگزارم
      سلامت باشید
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      شعله(مریم.هزارجریبی)
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۱۴:۱۴
      درود جناب بیدقی
      زیبا نگاشتید
      برگ زندگیتان همیشه سبز خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۰۰
      با سلام و درودی بی پایان به شما شاعر گرانقدر
      سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم
      میر حسین سعیدی

      دیوانه ترین لایق دیوانه ی عشقیم ااا هویی به دل دف شده دردانه ی عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3