باز امشب دل سوداگر من غرق تمنا شده است
باز امشب هوس موی پریشان دارد ....
دل من باز چو هر شب هوس کوی شما را به سر است
آری این قصه هر نیمه شب این دل تنهای من است
همه جا غرق سکوت
همه جا پر شده از خلوت و خاموشی شب
شهر در خواب عمیق ....
همه جا بوی خوش عطر نفس های تو است
خواهم امشب که شوم بار دگر عاشق تو ...
من و یک ساغر و پیمانه پر ...
تو و آن چشم خمار ...
من و یک دفتر شعر
تو شبهای چو یلدا و سحر ....
من پر از شوق وصال
تو و یک غربت و این فاصله ها ... ...
باید امشب بشوم دست به دامان غزل ...
باید امشب بکشم ناز خیال...
وقت آن است که از معجزه عشق بگیرم پر و بال ....
بکشم سوی تو پر
باز در عالم رویا و خیال ....
** ** ** **
بر سر کوی تو من آمده ام ....
بر سر کوی تو من خسته و تنها و غریب آمده ام
خسته ام خسته من از این همه راه....
خسته از فاصله ها
لحظه ای چند تو برخیز از ان خواب و خوش و بستر گرم ...
چشم بگشای و ببین
آمدم بر سر بالین شما.....
بگشای آغوشت ....
تا که آرام بگیرد یک دم ....
این تن خسته و درمانده در آغوش تنت ...
** ** ** **
سفری باید رفت
سفری دور و غریب
سفری تا ته این قصه و این خاطره ها
چشم هایت تو بلند
دیده دل بگشای
دل خود را تو به دلداده عاشق بسپار
لحظه ای چند رها کن تن خود را تو در آغوش تنم .. ....
بوسه آغاز سفر هست و همه توشه راه .
خواهم امشب ببرم باز تو را ...
تا ته قصه این عالم رویا و خیال ...
وه چه فرخنده شبی گردد و چه حال خوشی.....
به شعر ناب خوش برگشتید
سروده های زیبا و خوش آهنگی را هدیه آوردید
موفق باشید