جمعه ۲ آذر
دندان درد
ارسال شده توسط لیلا طیبی در تاریخ : جمعه ۶ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۱۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۴۶ | نظرات : ۱۰
|
|
ناخودآگاه و از شدت دندان درد، در جواب سوال دختر کوچکم که پرسید: مامان جون کجا میری؟
با عصبانیت و فریاد جواب دادم: میرم دندون بکشم!
رها، ناراحت و سرخورده، بدون اینکه حرفی بزند، به اتاقش رفت.
من که از درد دندان کلافه بودم، توجه ای به او نکردم. مشغول بستن بند کفشهایم بودم که رها با کاغذی در دست پیش من برگشت و گفت: بیا مامان جون، ناراحت نباش من برات کشیدم!
نگاهی به برگهٔ کاغذ انداختم، یک دندان را نقاشی کرده بود. با شرمندگی نگاهی کوتاه به دختر کوچکم انداختم و بغلاش کردم.
دردِ دندانم به کلی فراموشم شد. انگار اصلأ درد نداشته است.
لیلا طیبی (رها)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۶۲۳ در تاریخ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۱۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.