سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        جمعه ۲۰ تير

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        کمی دلتنگی
        ارسال شده توسط

        لیلا رشیدی

        در تاریخ : دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ۰۳:۲۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۹۳ | نظرات : ۰

        ( اگر بندگان من، از تو درباره ي من بپرسند، بگو من به آنان نزديکم و دعاي دعا کننده را به هنگامي که مرا بخواند اجابت مي کنم، بقره، 186). من جسور نيستم که از تو گله کنم يا با تو رسم شکايت بگذارم، من کمي دلتنگم. مي دانم دردم چيست اما نمي دانم درمانش چيست؟ از وقتي يادم مي آيد بلد نبودم با کسي حرف بزنم، درد دل کنم، راز دل بگويم. از همان بچگي هميشه و هر وقت دلم گرفت نوشتم و هنوز هم مي نويسم.
        دلم خيلي گرفته است، بي بهانه که نه، با بهانه هواي گريه دارد. من از دوردستها رسيده ام، از کوچه پس کوچه گذشته ام. زمين خورده ام، زخم برداشته ام، کوله باري از خستگي بردوش دارم. دلم فرياد مي خواهد، دلم داد مي خواهد. دلم مي خواهد براي تو از روزگار بنالم، دلم مي خواهد هوار بکشم، که ديگر نمي توانم اما نمي شود، مي دانم که مي گويي جوانم و هنوز روزهاي ديدني بسيار دارم، در زندگي زمين خورده ام اما هنوز پاهايم جوان است و مي توانم و بايد برخيزم، مي دانم حق خسته شدن از زندگي، حق گله کردن به تو را دارم، حق شکايت دارم اما حق بريدن از زندگي را ندارم.
        گويي يک شب باراني، ته يک کوچه ي بن بست خيس بارانم و راهي که براي رفتن نيست. روزگار دور سرم مي چرخد، يا نه من ته کوچه ي بن بست به دور خودم مي چرخم. مي دانم مي گويي ( اينک صبري نيکو براي من بهتر است؛ يوسف 18). من صبورم اما دلم را چه کنم؟

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۳۰۲ در تاریخ دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ۰۳:۲۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        د یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ااا کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
        شاهزاده خانوم

        تمام صحنه ی بی اتفاق من و شما ااا به باد و پیرهنی زرد بستگی دارد
        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1