برخی از افراد بیشترِ مواقع فراموش می کنند آنچه مهمتر از هر چیز بوده و ارزشِ نهاییِ انسان ها ، یعنی درجه و مقام و شأنِ حقیقیِ شان را مشخّص می کند و باید در سرلوحه یِ تمامیِ امور قرار گیرد میزانِ انسانیّتِ آنهاست نه شکلِ ظاهر و رتبه و پُستی که در سازمان و ارگان و یا اداره ای براساسِ روالِ کار و به خاطر پیشبردِ اهدافِ آن نهاد به آنان اعطا می گردد.
این رعایتِ ارزش هایِ انسانی و اخلاقی است که می تواند یک شخص را در هر لباس و شغل و پُست و مقامی شاخص گردانیده و او را قابلِ احترام و در خورِ درجه ای برتر و شأنی شایسته نماید.
به نظر بنده درجات و رتبه هایِ اداریِ هر ارگان و نهاد باید تنها در همان جا کاربرد داشته باشد و از سویِ افرادِ همان مجموعه به رسمیّت شناخته شود و این ربطی به دیگر انسان ها در بیرون از کانونِ سازمانیِ یک حیطه یِ کاری ندارد.
سمت ها و رتبه هایِ اداری در درجه یِ نخست فقط می تواند به دردِ زندگیِ شخصیِ خودِ آنانی بخورد که دارایِ موقعیّت هایی در بخشی از زندگیِ خود شده اند و به موفقیّت هایِ حرفه ای نائل گشته اند و این نباید منشأ فخر فروشی و پدید آمدنِ امتیازی خاص برایِ این افراد گردد.
مسلماً طی نمودنِ مراتبِ تحصیلی ، علمی ، هنری و داشتنِ مهارت هایِ فنّی و کسبِ درجاتِ نظامی می تواند زندگیِ یک فرد را متحوّل نموده و آسایش و رفاه و امنیّتِ بیشتری را برایِ او به ارمغان آورد ، امّا نباید ارزش و اعتبار و احترام و امتیازِ اجتماعیِ خاصی را برایِ شخص پدید آورد.
هر انسان در هر شغل و رتبه ای قسمتی از اموراتِ اداریِ دنیا را پیش برده و کارش بسیار مهم و اساسی و فقدانش سببِ مشگل و پدید آمدنِ خللی جدّی از جهاتِ مختلف در روالِ طبیعیِ زندگیِ بشر می گردد و با این حساب نمی توان هیچ مزیّتی برایِ شغلی خاص در نظر گرفت مگر آنکه شخصی در حیطه یِ کاری خود ، بدونِ هیچ چشم داشتی ، اضافه بر آنچه در شرحِ وظایفِ او آمده است به خدمتگزاری پرداخته و سود و فایده ای بیشتر را نصیبِ همنوعان و محیطِ زیستِ خود گرداند.
گاهی انسان ها آنقدر در درجه و مقام و پُستِ خود غرق شده و با آن می آمیزند و به گونه ای در آن نقش فرو می روند که خدائی با جرثقیل و زورِ رستم و دعایِ هیچ امام زاده ای هم نمی شود آنان را از آن پست و مقام و درجه جدا نمود تا بندگانِ خدا نفسی تازه کنند و هوایی بخورند و استخوانشان قلنجی بشکند و جیگرشان صفائی پیدا کند.
چنین انسان هائی با این بیماریِ صعب العلاج حتّی می ترسند در فکرِ خود هم از این درجات جدا شوند تا نکند شاید خیالی هم که شده از جایگاه و مقامِ خود افول و سقوط و نزول نمایند.
اینان هرگز مایل نیستند حتّی برایِ رفعِ خستگی یا تنوع هم شده زمان هایی از حیطه یِ شخصیِ خود را از لباس و یا به قولِ قدیمی ها خلعت شان خارج شده و با جامه یِ عادّیِ انسانی که قابلیّتِ در هم آمیختن و همراه گشتن و نیز پذیرشِ هر همنوعی با هر شکلِ ظاهر ، جایگاهِ اجتماعی ، سن ، رتبه یِ شغلی و میزانِ تحصیلات ، در کنارِ خود را دارد ظاهر گردند و به دیگر قسمت هایِ زندگیِ خود بپردازند.
این گونه آدم ها همه جا مقام و رتبه شان را با خود حمل و از همه کس انتظار دارند با آنان به صورتی رفتار کنند که کارمندان و یا نیروهایِ تحتِ امر در نهاد و ارگانِ مربوطه با آنها برخورد می نمایند.
کاش اینان لباسِ کار و مقامِ حرفه ایِ خود را به همراهِ شخصیّتی که باید در آنجا داشته باشند بعد از اینکه کارشان به پایان رسید از تن درآورند و از آن خارج شوند و با لباسِ آزادی به میانِ جامعه وارد شوند و بسیار راحت با همنوعانِ خود معاشرت نمایند تا مجبور نباشند همیشه در نقشِ شغلیِ خود باقی بمانند و کارهایی را به انجام برسانند که به هیچ عنوان از لحاظِ روانی راحت و رها نیستند و فشار و عذاب و درگیریِ زیادی را در خود متحمّل می گردند.
به همین علّت یک دکتر ، مهندس ، مدیرِ عامل ، رئیسِ اداره ، مسئولِ بخش ، استاد کارِ فنّی ، معلّم و مخصوصاً یک نظامی با هر درجه ای و یا یک چه می دانم شاغلی در هر یک از ارگان هایِ مخصوصاً دولتی حتّی در خانه یِ خود هم در واقع و یا در عمل به ترتیب دکتر ، مدیر عامل ، رئیس ، مسئول ، استادکار ، فرمانده ، معلّم و یا هر چیزی است که در محلِ کار خود است.
بدیهی است این ذوب شدگاه در شغل و حرفه با این افکارِ بیمارگونه از همسر و فرزندان و اطرافیانِ شان انتظار دارند با عناوینی مخصوص ، یعنی آنچه در شأنِ عالی جنابان باشد صدایشان نمایند و یا به شکلِ جالبِ توجّه ای با آنان برخورد کنند و به نوعی بر سرِ کاناپه و یا راحتی و یا مبل و پشتی یا هر چه دارند و من سوادم نمی کشد ولو می شوند و نیز با ژستی در مهمانی ها حضور به هم می رسانند و بر جایِ خود نزولِ رحمت می فرمایند که انگار در سازمان و اتاق و در محلِ کار و یا در پُستِ ریاست نشسته اند.
این موجوداتِ خودشیفته آنچنان با خلقِ خدا برخورد می نمایند که با مراجعه کننده و یا با کارمندِ خود و انتظار دارند تمامِ نگاه ها معطوفِ آنان باشد و وقتی افتخار داده و به سخنرانی مبادرت می ورزند تمامِ افراد سراسر گوش و چشم گردند و آنان را ملاحظه و تأیید نموده و لام تا کام جیک هم نزنند و همچنین خوششان می آید نظر و پیشنهادِ شان همواره صاحب باشد بر به قولِ آنان اراجیوِ دیگران و در کل دوست دارند تمامِ میهمانی ها و یا عزاها و یا عروسی ها تعطیل و از هدفِ اصلی خارج و صاحبانِ میهمانی ، عزا و عروسی از دیگر شرکت کنندگان غاقل و یکپارچه در خدمتِ آنان بوده و با حرکاتِ موزون حولِ محورِ آنان گردش نمایند تا صفایِ غبغبِ آنان تأمین گردد.
خدا به خیر کند تصوّر کنید این بیماری به قصاب ها و یا سلاخ ها و یا بکسور ها و همچنین ورزشکارانِ والامقامِ رزمی و کشتی گیرانِ سنگین وزنمان هم سرایت کند ، چه شود این زندگی ، سنگ رویِ سنگ بند نمی شود و همه یِ کانون هایِ دل انگیزِ خانوادگی و اجتماعی از هم پاشیده می شود و اوضاعِ ارتباطِ آدم ها با هم از این هم که هست بدتر و فاصله هایِ طبقاتی بینِ انسان ها که بر مبنایِ شغل و حرفه و پست و جایگاه چیده و بر این اساس موردِ سنجش و ارزیابی قرار می گیرند باز دورتر و دورتر می گردد.
آرزو می کنم روزی تنها معیارِ سنجیدن و ملاکِ دوستی و میزانِ احترام و مقیاسِ ارزش گذاری در بینِ آدم ها فقط و فقط انسان بودنِ آنها باشد و بس.
پایان