چرا باید شعر بخوانیم؟
در
بخش قبل تأکید زیادی بر خواندن شعر داشتیم. ممکن است با خود بگویید چرا باید شعر بخوانیم؟ از قدیم تا به حال شعرهایی سروده شده که اگر نبودند هم جهان به کار خودش ادامه میداد و اتفاقی هم نمیافتاد.
شعر چه چیزی به ما میدهد که اجزای دیگر جهان این کار را انجام نمیدهند؟
شاید فکر کنید که خواندن شعر خستهکننده است یا بعضی اشعار غیرقابل درک هستند و همین شما را از خواندن آنها منصرف میکند. طبیعی است که استعارهها، تشبیه، تمثیل و ایهامهایی که در شعر به کار میروند آن را پیچیده و سخت کنند و اغلب افراد با خودشان میگویند چرا چیزی را بخوانم که برای فهم آن باید رمزگشایی کنم؟ به خصوص آنهایی که برای لذت بردن و سرگرمی به سراغ شعر میروند. خواندن چیزی بدون درک آن ترسناک است.
مهم نیست که در ابتدا کاملاً شعر را درک کنید، خواندن شعر خود مهارتی است که معمولاً نادیده گرفته میشود.
با این حال دلایل زیادی برای خواندن شعر وجود دارد که با هم مرور میکنیم:
زمان
خواندن شعر زمان زیادی از شما نمیگیرد. ممکن است برای خواندن رمان یا داستان بلند بهانههای کمبود وقت قابل پذیرش باشند اما شعرها، اغلب کوتاه بوده و میتوانید در راه رفتن به مدرسه یا محل کار، هنگام نوشیدن چای عصرانه، موقع پیادهروی و … آنها را بخوانید. مطمئناً منظور ما مثنویهای بلند مولانا یا قصههای شاهنامه نیست. بنابراین اگر برای خواندن رمان و سایر کتابها وقت کافی ندارید شعر را جایگزین کنید چرا که تاًثیر آن اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست.
دامنۀ واژگان
خواندن شعر دامنۀ واژگان شما را وسیعتر می کند. ممکن است در طول شبانهروز نوشتههای زیادی را در روزنامهها و مجلهها بخوانید یا رادیو گوش دهید و تلویزیون ببینید اما به ندرت به واژههای جدیدی برخورد خواهید کرد. کلماتی نظیر سبو، سختینه، جیفه، قاموس، مضیف و…
این نکته ارزش این را دارد که به طور مستمر شعر بخوانید به خصوص اگر میخواهید شاعر شوید باید بتوانید (آنچه از دل شما میجوشد) درونیات خود را با کلمات شگفتانگیز و دلفریب بیان کنید.
برای مثال وقتی میخواهید غروب خورشید را توصیف کنید و بگویید «خیلی زیبا بود» میتوانید به جای زیبا، واژههایی چون: نفسگیر، مطبوع، تماشایی، دلانگیز و… که در میان واژگان روزمره استفادۀ چندانی ندارد، را به کار ببرید.
ایدههای جدید
خواندن شعر دریچههای جدیدی را رو به ذهن شما باز میکند. وقتی شعر افرادی را میخوانید که چندین سال پیش از شما زیستهاند یا معاصر شما هستند با تفاوت دیدگاهها و سبکها آشنا شده و میتوانید چیزهایی که در ناخودآگاه شما وجود دارند و یا دور از واقعیتهای عقلی هستند را به رشتۀ کلمات درآورید و تصاویر و استعارههای ناب و بکر خلق کنید. برای اینکه هنر سرودن شعر را در خود پرورش داده و تقویت کنید و حرف تازهای برای گفتن داشته باشید این مورد تأثیر بهسزایی دارد.
جهان نو
یکی از کارهایی که شاعر انجام میدهد یا به نوعی وظیفۀ او است نمایش یک دنیای تازه با استفاده از کلمات و اصطلاحات غیر معمول است. او باید بتواند با خلاقیت از یک رویداد یا اتفاق خیلی معمولی تصویری ارائه دهد که ذهن مخاطب را روی آن متمرکز کند. کلماتی مثل «غم» ، «اشک»،، «شکوه» و… در معنای معمولی تنها یک مفهوم را در ذهن تداعی میکنند اما وقتی وارد شعر میشوند یک کُل را نشان میدهند که از درون آن میتوان به مفاهیمی عمیق رسید. اجازه بدهید شعر به شما دید جدیدی نسبت به جهان بدهد.
به این وسیله میتوانید خودتان را بهتر درک کنید. شعر فلسفۀ زندگی است وسیلهای برای تجربۀ چیزهایی که در غیر این صورت نمیتوان بیان کرد.
تفکر
اگر معتقدید که فهم و درک شعر سخت است اما مطمئن باشید که شما را به فکر کردن وا میدارد و ذهنتان را باز میکند. درگیری با چالشها و تصویرها و مفاهیم جدید در شعر به شما کمک میکند قبل از پرداختن به هر کدام از خودتان سؤال بپرسید و از منطقۀ امن خود خارج شوید.سعی کنید حتی در مورد اشعاری که دوست ندارید هم حرف بزنید و بحث کنید. هرگز به اولین چیزی که با خواندن اولیۀ شعر به ذهنتان متبادر میشود اکتفا نکنید و در جستجوی مفاهیم عمیقی که پشت هر کلمه است تلاش کنید. شعر یک راه تفکر است که در این دنیای شلوغ و پرهیاهو کنار گذاشته شده.
برای شناختن زیباییها و ظرافتهای شعر نیازی نیست خیلی منطقی و با استدالال قوی به سراغ آن برویم. گاهی شاعر از استحسان(بیان علتی زیبا برای رخدادها) میخواهد مخاطب را با حس و حال خودش همراه کند.
وقتی شاطر عباس صبوحی میگوید: « ز ضرب تیشهٔ فرهاد و تیر غمزهٔ شیرین/هنوز ناله کشد بیستون، دقیقه دقیقه» ممکن است با خود بگویید چطور ممکن است پس از این همه سال صدای تیشه از کوه برآید در حالی که شاعر با هماهنگی کلمات میخواسته رنج فراق و نرسیدن به وصال را ملموستر بیان کند.
رسانه
چیزی که شعر را از سایر نوشتهها متمایز میکند «ارتباط» است. از قدیم تا کنون شعر به طور هنرمندانه با به چالش کشیدن زبان رسمی برای آگاهی مردم به کار گرفته میشده. لذا شعر یکی از بهترین رسانهها است.
ژان کوکتو شاعر و نقاش فرانسوی میگوید: «شعر، اشراق بلاواسطهای است که واقعیات پنهان از انظار را بر ملا میکند»
در تاریخ شعر فارسی مسعود سعد سلمان، فرخی یزدی، اخوان ثالث، شاملو و خسروگلسرخی از شاعران آزادیخواهی بودند که به همین دلیل مدتی را در زندان به سر بردند.
اخوان مجموعۀ «در حیاط کوچک پاییز در زندان» را در دوران حبس سرود.
فرخی یزدی در ستایش آزادی چنین میگوید:
«آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی/ دست خود ز جان شستم از برای آزادی»
بنابراین شعر به عنوان یک نهاد نقش پررنگی در تغییر تفکر و نگرش افراد جامعه دارد. شعر یک آگاهی مشترک است؛ بسته به شعر میلیونها نفر آن را میخوانند و حقیقت، زیبایی یا احساسات دیگر را مییابند.
رهایی
جیم موریسون میگوید: «شعر میتواند شما را از راههای محدودی که میبینید و حس میکنید رها کند.»
به این معنی که شعر، در بهترین حالت تصویری غیر قابل انکار در ذهن ایجاد میکند که راههای جدیدی برای تجربه کردن جهان و بیان افکار را پیش روی شما میگذارد. میتوانید تصاویر ذهنی را به مفاهیمی معنادار و قابل فهم تبدیل کنید. مثلاً تصویر سقوط برگ از درختان در پاییز و رویش جوانه در بهار میتواند مفهوم مرگ و تولد دوباره را بسازد.
بسیاری از این تصاویر در ذهن شما ماندگار خواهند شد و هر بار شکل تازهتری به خود میگیرند.
از این دو پنجره اما -از این دو دیده من-/مگر ملال تو را می توان به باران شست؟
در این بیت حسین منزوی با استفاده از همجواری پنجره و شسته شدن آن به وسیلۀ باران، که یک اتفاق عادی است به طور هنرمندانهای گریه کردن را به تصویر کشیده است.
اسماعیل امینی در این باره میگوید: «هنر شاعر در آن است که میان منطق آشنای اذهان و منطق ناشناختۀ تخیل شاعرانه پیوند برقرار کند و مخاطبان شعر را از دنیای عادی و مأنوس و تکراری جدا سازد و به دنیایی شگفت و ناشناخته و جدید ببرد»
رابطه
شاید برای کسانی که شاعر نیستند یا شعر نمیخوانند و به این ترتیب ذهن شاعرانۀ خود را نادیده گرفتهاند سخت یا غیرممکن باشد که در این صورت میتوان از شعر دیگران، آنهایی که به حس و مقصودتان نزدیکتر هستند، استفاده کنید اما هر چه ذهن شاعرانۀ خود را تقویت کنید راحتتر میتوانید با تجربیات دیگران ارتباط برقرار کنید چه با خواندن شعر و درک فضای ذهنی شاعر و یا سرودن شعر و بیان و انتقال درونیات خودتان.