سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نقد و راهکار
        ارسال شده توسط

        کامکار پیشوا

        در تاریخ : شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۰۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۲۹ | نظرات : ۵

        آنچه در اشعار شعرای امروزی کم شده و روز به روز بیشتر رنگ می بازد، تعابیر و تفاسیر نوآورانه و عقلایی است. منظور همان استعارات است که در موجز ترین بیان، تمام منظور سراینده را توصیف می کنند. گویا سرایندگان و سخنوران ما غیر از آنچه قدما گفته اند دیگر موضوعی نمی یابند تا مفهوم آنرا با کمترین کلمات و بیشترین معانی به مخاطب انتقال دهند و مخاطب را به لذت اکتشافی جدید برسانند که خیلی بد است. نگاه ها از تعالی به نیاز افکنده شده و سمت و سوی سروده ها از جامعیت به فردیت و از کمال به نقصان و بعضا پوچی کشیده شده است. نه اینکه فردیت یا ریز بینی و دقت بد باشد، اما نتیجه فردیت گرایی ، خود محوری است ( همانگونه که در اکثر سروده ها ، این خود محوری با تمام تجلیاتش به چشم می آید) که در مذمت آن از هر نگرشی،  گوشزدی در کار است.
        این از دو لیل ناشی می شود. یکی اینکه از شوق سرودن، نگاهمان را از فکر کردنِ ماقبلِ آن برداشته ایم – به قولی از هول حلیم در دیگ افتاده ایم -. و دوم اینکه از یکه تازی های خودمان به تجارب دیگران مراجعه نمی کنیم. شاید کسی یافت شود که شیوه سخنش بدون اینکه قانون و فرمولی بیان کند آموزنده کل آنچه که می خواهیم، باشد. اولی سبب درجا زدن و دومی سبب عقب ماندن ( به نسبت مبلغِ زمانِ در اختیار ) است مگر در مواردی معدود و محدود مانند جوششی بودن شعر یا کلام که آن هم جای سوال و تردید و تشکیک دارد.
        شاید این مثل - که برای خودم بسیار ارزنده است - برای مخاطب راهگشا باشد
        موضوع این است که آیا به محض پدیدار شدن یک موضوع یا کلام جدید در نهانگاه فکرِ سراینده، وی باید آنرا موضوعی ناب و قابل بیان ببیند؟ پاسخ این حقیر و بسیاری دیگر (تقریبا همگان) ، منفی است. اما علیرقم این آگاهی و در عمل ، بسیاری از ما ، این موضوعِ ناپروده را ، همانطور که هست به سخنگاه زبان می آوریم. بدون اینکه فکری در باب عواقب بیان کردن یا مکتوم داشتنش کرده باشیم.
        حقیقتِ مَثَل این است که هیچ زاینده ای به محض باروری نزاده و هیچ دانه ای به محض کِشتن ، نرسته است. بلکه در هر مورد، زمانی برای پرورش آنها در نهانگاهشان سپری شده. دانه ضعیف و ناقص، نروییده و فرزند علیل، نبالیده است. به همین قیاس است حال و روز دانه افکار ما. فکر پویا ، باغی شخم خورده برای دانه های سخن عقلایی است و سخنی پروده که از آن می طراود، قطعا دلنشین و فکرنواز است. چه بسا که جز سخن نیکو نراند.
        از ابزار پرورش دانه فکر در نهانگاهش این پرسش ها هستند :
        • چه می خواهم بگویم؟
        • خودم چه سهمی در تولد و تبلور ذهنی این اندیشه دارم؟ ( الهام است یا وسوسه یا بازخورد درونی اعمال و افکار خویشتنم که اولی جوشش و آخری کوشش و وسطی مرز است و نباید تا حد امکان به آن نزدیک شد.)
        • آیا اگر کسی دیگر هست که این حرف را گفته و بهتر از من ، مفهومش را ادا کرده باشد؟ با این شرط، سکوت و انصراف من ارزنده تر است. (شاید اینجا جای تلمیح و نقل قول است)
        • تعالی این اندیشه به کدام جهت می رود ؟ ( محاسبه دقیق حد بی نهایت : آخر این تفکر به کجا می رسد ؟ هدفش چیست؟ )
        • آیا کمتر و زیباتر و ماناتر از این هم می توان گفت و حق معنا را ادا کرد؟ ( رعایت ایجاز جهت ماندگاری )
        • مساله چندگانگی برداشت ها و تفسیر ها از این موضوع را چطور باید حل کنم؟ ( زدودن چند دستگی وانحراف از اصل موضوع )
        • آیا اکنون زمانی مناسب برای رونمایی از فرزند اندیشه ام می باشد؟ ( آیا با شرایط موجود،  کلام من تأثیر مدّ نظر را به تمام و کمال خواهد گذاشت؟ )
        • چه اصراری است که حتما من بگویم؟ چرا دیگری این را نگوید؟ شاید از من توانا تر هم در این زمان باشد . ( ترک غرور و جهاد با نفس اماره و واگذاری حق هرکس به خودش (زهد و خشوع شاعرانه))
        و امثال اینگونه پرسش ها از خویشتن والزام پاسخگویی چند باره به آنها قبل از ارائه حتی یک جمله که این خود مستلزم زمانی نه چندان کوتاه است. اما کمترین های نتیجه اش هم قطعا دلنشین و طبایع پسند است.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۲۰۴ در تاریخ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سینا دژآگه
        شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ ۲۰:۱۴
        سلام و عرض ادب جناب پیشوای گرامی
        مطالب جالب و سنجیده ای را در این پست بیان کرده اید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        فکر می کنم به قول معروف همان پیشگیری قبل از درمان مد نظرتان بوده است. خندانک

        ابتکار و نوآوری خودسرانه بدون توجه به گذشته و در مقابل خشکاندن چشمه ی ابتکار ذهن سیال با تکرار مکررات که شما هر دو را نکوهیده اید،کاملاً درست هستند.

        اما برای شرکت در بحث و یادگیری خودم،بند هایی را از شما ذکر می کنم که مورد بحث واقع شوند:

        /////نگاه ها از تعالی به نیاز افکنده شده و سمت و سوی سروده ها از جامعیت به فردیت و از کمال به نقصان و بعضا پوچی کشیده شده است. نه اینکه فردیت یا ریز بینی و دقت بد باشد، اما نتیجه فردیت گرایی ، خود محوری است ( همانگونه که در اکثر سروده ها ، این خود محوری با تمام تجلیاتش به چشم می آید) که در مذمت آن از هر نگرشی، گوشزدی در کار است./////

        این جا به نظرم پارادوکسی بنیادین را رقم زده اید!!!!

        هنر یعنی چه؟

        اصالتش در چیست؟

        نه تنها در ادبیات ........ بلکه در تمام شاخه ها و نحله های مختلف آن ..... در تمام مکاتب ......چه مدرن و چه کلاسیک !!!
        هنر یعنی خود محوری و هنرمند یک خودمحور تمام عیار است.
        هنر بالذاته با جامعیت سر و کار ندارد.....اصلاً !
        هنر یعنی غرق شدن در احساسات و ورق زدن برگه های خاک گرفته ی عواطف درونی.
        حالا شاید که نتیجه اش در خور جامعیت باشد اما اینکه اصالت را به جامعیت بدهیم کاری است خلاف اسلوب هنرمندانه.

        این خود محوی زمانی به اوج خود رسید که مکتب داداییسم حتی به فکر کردن در سرودن معنا هم قایل نبود و اصالت را احتمالات حاصل شده ی احساسی می داد.
        که البته این نگاه افراطی بعد ها از بین رفت و جایش را به سورئالیسم داد،که به نوعی نسخه ی تعدیل شده ی مکتب مادر بود.

        این خود محوری از زمان قدمای ما مثل حافظ و مولانا وجود داشته است،تا غول های معاصر چون هدایت.

        اگر آنها اصالت را به فردیت نمی دادند چه می شد؟
        دیگر غزلیات حافظ،یا بوف کور هدایت را داشتیم ؟

        این فردانیت است که به جامعیت می انجامد .همان جز به کل
        تقابل علم و هنر هم در این جاست.
        علم از کلیات به جزییات می رسد ولی دستاورد هنر حاصل صعود از جز به کل است.
        اگر این خومحوری به معنا واقعی کلمه در درون شاعر یا اصلاً هنرمند،اتفاق بیافتد می شود،نمونه ی عالی اشراق(در نوع خود).
        حتی این دیدگاه از دید عرفانی هم قابل توصیف است.همان وحدت وجود ابن عربی !!!
        اینکه می شود با شناخت خود به شناخت هستی رسید و بالعکس.
        البته نوع اول راهگشا تر است ،چون از این منظر،وجود ما کمپکت(فشرده) شده ی کل کائنات است.
        اگر حافظ به معضل ریا و تزویر زمانه اش اشاره می کند هم حاصل دید فردی اوست.
        چه بسا اگر همرنگ جماعت می شد و یا این دید وسیع و نبوغ ذاتی را نداشت، گرفتار دام های زمانه اش می شد.او از پشت ذهن میبتکر خودش جهان را به نظاره نشست نه از دید عموم.

        اگر بوف کور، شاهکار هدایت،این طور همه را شگفت زده کرد چون به اعماق احساسات و عواطف رفته و عقده های و گرین های روانی یک موجود به نام انسان را بررسی کرده است.و اتفاقاً در پس همین سیر درونی به سیل عظیمی از چالش های روانشناسی،جامعه شناسی اشاره می کند.

        فلاسفه ی اگزیستانسیالیسم هم مانند غول فلسفه ی اسلامی،ملاصدرا،اصالت را به وجود می دهند.(البته با اندکی تفاوت در بنیان افکار)

        در کل به نظرم در مقوله ی هنر باید فردانیت را اصل قرار داد تا با رسیدن به احساسات عمیق آنها را با همنوع به اشتراک گذاشت.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ////و امثال اینگونه پرسش ها از خویشتن والزام پاسخگویی چند باره به آنها قبل از ارائه حتی یک جمله که این خود مستلزم زمانی نه چندان کوتاه است. اما کمترین های نتیجه اش هم قطعا دلنشین و طبایع پسند است.////

        در این باب هم با شما مووافقم اما نه به این صورت و به طور خود آگاه.
        هنرمند اگر دغدغه ای ژرف و غایی را داشته باشد به یادگیری اصول ابتدایی سرایش و صرف برون ریزی احساسات بسنده نخواهد کرد.
        هنر والا در پیوندی نا گسستنی با علوم انسانی قرار دارد.
        چه بسا که اکثر مکاتب هنری با پیرفت های فلسفی و روانشناسی دستخوش تغییراتی فاحش شده اند.

        این دید وسیع و ژرفایی که مد نظر شماست و از یک هنر مند انتظار می رود باید با مطالعه و پیگیری و به طور نا خود آگاه در ذهن فرد شکل بگیرید.
        چون نا خودآگاه ما دایماً مسائل را بررسی می کنند و به طور کاملاً نا محسوس شرایط را برای برون ریزی عواطف و اندیشه ها فراهم می کنند.

        این که یک شاعر ،نقاش، موسیقیدان و.... قبل از خلق اثرش بشنیند و فکر کند و ببیند باید چه بگوید اصلاً معقول نیست و با تعریف هنر چه در قدیم و چه حال حاضر مغایرت دارد.

        ونگوک قبل کشیدن تابلوی آفتابگردانها یا بتهوون پیش از نوشتن سمفونی هایش به این مسائل فکر کرده اند.
        باید بگویم خیر !!!
        این بستری که شما به درستی به آن اشاره کردید به صورت نا خودآگاه پدید می آید و نه با کوشش قبل از خلق اثر.

        "هر گونه پیش فرض در خلق اثر هنری محدویتی ست برای رسیدن به حقیقت درون"

        این بحث،پس از خلق و در زمان صیقل افکار است که بها پیدا می کند و به درد می خورد.

        ببخشید اگر طولانی شد. خندانک
        زیاده گویی ها را به حساب شوق یادگیری بزنید خندانک خندانک خندانک
        بسیار لذت بردم و ممنون که مکانی را برای تبادل افکار و بحث علمی فراهم کردید. خندانک خندانک خندانک
        در پناه حق باشید. خندانک
        کامکار پیشوا
        کامکار پیشوا
        يکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ۰۹:۴۱
        سلام جناب دژاگه عزیز

        از این بندِ مبحث :
        /////نگاه ها از تعالی به نیاز افکنده شده و سمت و سوی سروده ها از جامعیت به فردیت و از کمال به نقصان و بعضا پوچی کشیده شده است. نه اینکه فردیت یا ریز بینی و دقت بد باشد، اما نتیجه فردیت گرایی ، خود محوری است ( همانگونه که در اکثر سروده ها ، این خود محوری با تمام تجلیاتش به چشم می آید) که در مذمت آن از هر نگرشی، گوشزدی در کار است./////

        بیشترِ قسمت دوم آنرا با زیرکی تمام مدّ نظر قرار دادید.( از زیرکی شما خیلی خوشم آمد. خندانک ) یعنی فقط در باب خود محوری صحبت کردید.( بر این بند از حرف بنده بیش از دو دیدگاه حاکم نیست که رد هر کدام مستلزم تایید دیگری است. شما یکی را برگزیدید. حال ما با دیگری چه کنیم؟ خندانک )

        اگر دقت کرده باشید من اصل خود محوری را رد نکردم. بلکه برایش سمت و سوی تعالی قائل شدم. اینکه خود محوری از اصالت تعالی به سمت اصالت پوچی نباید برود. از این باب بود که گفتم : " نگاه ها از تعالی به نیاز افکنده شده و سمت و سوی سروده ها از جامعیت به فردیت و از کمال به نقصان و بعضا پوچی کشیده شده است " . اصل تعالی بر بی نیازی است. بر جامع بودن است . بر ملائت و کمال است. در واقع تعالی منتهای مطلق هر صفتی است .حال می خواهد به رهنمون حاصل شود یا به خود محوری. و از این نظر بنده کاملا هنر را خود محوری می پندارم اما در جهت تعالی. بلکه هنری که خودمحورانه به پوچی برسد یا نگرشی به تعالی نداشته باشد گمراهی محض و محتوایش اباطیل است.


        چند قسمت دیگر هم در ادامه پرگویی هایم برایتان بصورت خصوصی ارسال می کنم.
        ارسال پاسخ
        سینا دژآگه
        يکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ۰۷:۰۴
        سلام مجدد جناب پیشوای گرامی
        نظر لطف شماست.منِ سیاهه نویس که زیرکی خاصی ندارم خندانک
        سپاس از پاسختان خندانک خندانک خندانک

        بله درست بیان کردید.بنده در بند فوق الذکر خود محوری و فردانیت و جامعیت را پر رنگ کردم.
        دلیلش هم این بود که با دیدگاه اول این بند تقریباً با شما هم عقیده ام.
        حالا برای جمع بندی،دیدگاه ها را تیتر وار بیان می کنم:

        1-گرویدن از تعالی و کمال به پوچ انگاری و نقصان
        2-فردیت و خود محوری هنرمند

        در باب دیدگاه دوم که نظرم را عرض کردم و باتوجه به پاسخ شما به جمع بندی خوبی رسیدیم.به نظرم اگر این دو را مجزا بررسی کنیم بهتر است.چون ترکیب آنها مستلزم بحثهایی ست که در این مقال نمی گنجد. خندانک

        اما دیدگاه اول:
        این گلایه ی شما حق است و زمانی که ادبیات کهن و معاصر را مد نظر قرار می دهیم،این شکاف عمیق محتوایی به راحتی احساس می شود و شاید بتوان که دلایلی برایش پیدا کرد.
        همیشه در طول تاریخ، حد اعلای هنر در خدمت معنویات بوده است.
        از معابد یونان باستان و اهرام مصر تا زمان ادیان یکتاپرستی.
        می بینیم که معماری،کاشی کاری،نگارگری،مجسمه سازی،حتی خود شعر و... در اماکن مقدسه به زیباترین شکل تبلور یافته اند.

        حالا هر چه که هنرمند با معنویات مانوس باشد ،به تبع آن خود محوری اش به سمت تعالی ای که شما اشاره کردید می رود.

        چون زمانی که معنویات را اصل قرار می دهیم همیشه و در تنگ ترین شرایط هم کورسوی امیدی در دلمان هست که از یاس مطلق جلوگیری کند.
        پس در نوشته ها و آثارمان این میل و شوق به وصال،رسیدن،امید و... هر چند هم اندک یافت خواهد شد.
        برای این است که ،آثار مولانا و عطار که خودشان عارف بودند، بسیار اثر گذار هستند.

        به قول معروف:

        چراغی دهد روشنایی به جمع
        که سوزیش در سینه باشد چو شمع

        اگر آثار معرفت شناسانه ی قدیم زیبا و تعالی بخش بوده است حاصل اشراق درونی پدید آورندگان آن است.
        چنانچه این خصوصیت در غزلیات حافظ و سعدی هم یافت می شود.

        اما در غیر این صورت همان طور که الان می بینیم اگر دیدمان را منهای معنویات کنیم و کاملاً مادی گرایانه به پدیده ها بنگریم، حاصلش نیل خود محوری به پوچی ست.
        چون دیگر آرامش روانی و پشتوانه ی فکری قوی نداریم و این تشکیک و تردید به تدریج به آثار راه پیدا می کند.

        (در اینجا باید مرزی میان شکوه و گلایه،با پوچ انگاری قرار دهیم، که اولی مایه ی اعتلا و دومی باعث تباهی است.)

        در پایان به نظرم برای حل این مشکل هنرمند باید با معنویات انس بگیرید و با آن آشتی کند.که متاسفانه و به دلایلی این امر، روز به روز کمرنگ تر می شود.
        امید که خود محوری توامان با معنویت ما را به سمت تعالی و قله های رفیع معرفت رهنمون گردد.

        یاعلی خندانک خندانک
        در پناه حق باشید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2