چهارشنبه ۲۸ آذر
تسبیح یک نفره
ارسال شده توسط علی میرزایی( هیچکاک) در تاریخ : شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۱۶:۵۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۲۲ | نظرات : ۴
|
|
پدربزرگم تسبیحی داشت با دانه های درشت، از این تسبیح های سی و سه چهاردانه،از این تسبیح های یک نفری سوغات خراسان.او با تسبیحش ذکر میگفت ، گاهی زیر لب و گاهی بر لب، بعضی وقتها آن را دور دستانش میچرخاند و زمانی که من و برادرم ( همان برادر خیامی )شیطنتی میکردیم، با آن بر سر و دست ما میزد .
اما یک روز خوب، تسبیح پدربزرگ پاره شد و دانه هایش پخش زمین گشت .ما خندیدیم .،اما اوهیچ نگفت و مشغول جمع کردن دانه هایششد تا دوباره آنها را به نخ بکشد ، تا دوباره آن را دور دستش بچرخاند و ما را بترساند.ولی ما به بازیها و شیطنتهایمان فکر میکردیم، به خنده هایمان.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۷۹۵۲ در تاریخ شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۱۶:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و خاطره انگیز