سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 21 فروردين 1404
  • شهادت امير سپهبد علي صياد شيرازي، 1378 هـ ش
  • تأسيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي و افتتاح حساب شمارة 100 به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ‌.ش
12 شوال 1446
    Thursday 10 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

      پنجشنبه ۲۱ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره چهل و چهارم
      ارسال شده توسط

      مازیارملکوتی نیا

      در تاریخ : جمعه ۲۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۰:۳۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۷۱ | نظرات : ۲

      نگاره چهل و سوم
      خوابگاه دخترانه کاش نبودی هیچوقت/ کاش...
      راهروهای عمومی نسبتا کثیف /خصوصا تو سرماتو برفی که گاهی تا زانو توش فرو میرفت / با هم دانشگاهی هایی که حالا گرشارو به سنگ صبوری تبذیل کرده بودند تا از کزده ها و شده های اجباری زندگیشون پلی بزنن به آینده خیالی که تو ئذهنشون ساخته بودند / سرویس بهداشتی که نه مناسب حال دختران /بلکه مناسب هیج موجودی نبود و برای همه دخترها بیماریهای عجیبی رو آورد و به یادگار کذاشت / جایی که فقط تخت خواب طبقه ایش مال تو بود /عمومی /همه چیز / تعدادی دختر جوان /که حالا از طراوت و امید روزهای اول حضورشون در دانشگاه چیز زیادی رو نمیشد در صورتهاشون دید /با تمام توان تلاش میکردند که دنیایی رو بسازند در آیندشون /که در اون دنیا دیگه نه نیازی به کسی دارند /نه چیزی/ که بخواد ایده آل هاشون رو تحت کنترل بگیره / در فکر هر کدوم دنیای زیبا وعجیبی شکل گرفته بود که اگر میشد به تصویر کشیدش /شاید هر کدوم بهشتی بودکه اونها در ذهنهای پر عاطفشون ساحته بودند/سرشار از آینده هایی که معمولا هر بانویی /خصوصا در اون سن /آرزوی داشتنش رو داره و البته هر بانویی با تصویرهای ذهنی خودش /دنیای هر کدوم تشکیل شده بود از تختی که باید فضای محدود اونروبا تمام داشته هاشون به اشتراک میذاشتن/آویزهای کنار تختها که پر بود از گلسرو جورابو .../چیزهایی که این روزها تمام دلخوشی اونها رو تشگیل میداد/آرزوها و رویاهاشون رو میشد روی دیواره های کوتاهو کوچک کنار تختهاشون دید/دیوارهای کوتاهی که گاهی تبدیل به آسیب پذبر ترین دیوارهای آفرینش میشدند/تخت پرشا یکی از بالاترین تختهای طبقه ای خوابگاه بود/انگار ذاتا بالا نشین آفریده شده بود این دختر زیبا و خاص/که کمتر کسی /و حتی گاهی خودش هم از افکارو احساسش به شفافیت /سر در نمی آورد/دیواری نبود کنار تخت پرشا /به جاش /تمام دیواره وجودش سرشا بود از فرشاد و تصویر از خود گذشتگی های پرشا برای عشقی که در لبه های نگاتیو زندگی دو نفرشون /دنیایی از خواسته های معصومانه پرشا نقش بسته بود / خونه ای که فقط در روح و جسم و ذهن باکره پرشا قابل تصویر سازی بود /با روح بلندی که حتی با دونستن بخشی از ایرادهای وحشتناک فرشاد /به امید اینکه با داشته هاش بتونه نداشته های فرشادو جبران کنه زندگی میکرد /در تختی که کهکشانی از افکار عظیم و زیبای پرشا رو برای آینده /یدک میکشید/تازگیها رفتار فرشاد عجیب شده بود / دیگه مثل اوایل به پرشاتوجه نداشت/انگار حواسش نبود به پرشا/فرشاد بعد از گذشت یکسال دوستی مخفیانه با پرشا /درمحیطی مثل شهرکوچکشون/میدونست که با چه موجودیت آسیب پذیری روبروه/دیگه تو نگاهش اون حس عجبی که چشمهاشو وادار به برق زدن میکرد وقتی پرشا رو میدید/دیده نمیشد/چیزهایی که اوایل ستایش کردنی بود براش /خالا به ارائه وظایفی ازطرف پرشا تبدیل شده بود / مثالهایی میزد در مقابل پرشا که دیگه نشونی از بی تجربگیش در ارتباطش با یک خانم نداشت/ گویا خیلی بیشتر از اونی که تجربه باید میداشت پیدا کرده بود در زینه ارتباطات .../پرشا اجساس میکرد اینها رو /تمام وقت تلاشش این بود که این موضوعات رو حتی از خودش مخفی کنه / برای خودش وخانواده و حتی تمام کسانی که فرشادو میشناختند /شخصیتی از فرشاد تصویر میکرد که فکر میکرد با از خود گذشتگی هاش میتونه شریک آینده زندگیشو بهش تبدیل کنه/تازگیها فرشاد خیلی رفتارش نسبت به پرشا عوض شده بود/حتی نسبت به کوچکترین اشتباهاتش/خیلی با خشونت بهش نگاه میکرد و بارها تقریبا به نیت زدن پرشا به سمتش میرفت/از اون بدتر اینکه/نظرش نسبت به یکی از دوستان پرشا/حدیثه/که تقریبا محرم خونه و خانواده پرشا بود خیلی مثبت شده بود/حدیثه کسی بود که از اول فرشاد با اخلاقیاتو رفتارش مشکل داشت و خصوصا با بودنش در کنار پرشا به عنوان دوستی که اینقدر محرمه/ و حالا.../چیز دیگه ای هم ذهن پرشا رو مدام مشغول میکرد/فرشاد کلا آدم بدبینی بود نسبت به ارتباطات بی منظور پرشا/حتی با کسایی که محرمش بودند/ معمولا به شدت و با تمام قوا اعتراضشو نسبت به حتی نوع خندیدن پرشا اعلام میکرد و حالا...

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۷۲۷۳ در تاریخ جمعه ۲۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۰:۳۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      نیره ناصری نسب
      جمعه ۲۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۱۲
      درود بر شما بزرگوار

      سپاس از تلاشتان
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مازیارملکوتی نیا
      جمعه ۲۲ مرداد ۱۳۹۵ ۲۲:۵۵
      سلام بر شما و زمانی که بر نگاشته های من بنده ارزانی میدارید
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1