جمعه ۲ آذر
خدا همین جاست
ارسال شده توسط مهدی زاهدی (م مهرپرور) در تاریخ : شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴ ۱۵:۵۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۸۳ | نظرات : ۴
|
|
مردی گفت:خدایا با من حرف بزن و پرنده ای شروع به آواز خواندن کرد ولی مرد متوجه نشد.
مرد فریاد زد خدایا با من حرف بزن و رعد و برقی در آسمان به صدا در آمد ولی مرد نفهمید.
مرد به اطراف نگاه کرد و گفت:خدایا بگذار ببینمت و ستاره ای پرسو درخشید اما مرد متوجه نشد.
مرد فریاد زد و گفت: خدایا به من معجزه ای نشان و زندگی متولد شد ولی مرد نفهمید.
مرد با ناامیدی گریه کرد و گفت:خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجایی و خدا پایین آمد و مرد را لمس کرد ولی مرد پروانه را با دستانش از خود دور کرد و رفت.
میم زا..........................................منبع:نت
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۶۴۳۸ در تاریخ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴ ۱۵:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.