«تأثيرپذيري كمال الدّين حسين خوارزمي از پيشينيان عرفاني»
دکتر رجب توحيديان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
چكيده:
كمال الدين حسين خوارزمي يكي از اين شاعران وعارفان تواناي اواخر قرن هشتم ونيمه ی اول نهم هجري است كه از شعر وانديشه ی پيشينيان عرفاني قرون ششم،هفتم وهشتم هجري، بهره هاي فراواني برده ومضامين وتركيباتي را از آنان اخذ نموده ودر لابه لاي اشعار وانديشه هاي عرفاني خود گنجانيده است. تأثير پذيري كمال الدّين حسين خوارزمي ازپيشينيان را مي توان درموارد زيردسته بندي نمود:
-دسته ی اوّل: شامل اشعاري هستند كه تأثير پذيري شاعر را از پيشينيان،از لحاظ مضمون ومحتواي متشابه مشخص مي نمايد.
-دسته ی دوم: اشعاري كه شاعر از لحاظ وزن وقافيه ورديف ،از شعر پيشينيان عرفاني استقبال نموده است.
-دسته ی سوم: اشعاري كه شاعر مصراع،بيت وابياتي را از شعراي پيشين، عيناً وبي كم وكاست ويا با اندك تغييري، در لابلاي اشعار خود جاي داده است
-دسته ي چهارم: اشعاري را در بر مي گيرد كه شاعر به بيان تركيبات وعبارات واصطلاحات پيشينيان عرفاني پرداخته است.
نوشتار حاضر به تأثير پذيري كمال الدين حسين خوارزمي از پيشينيان عرفاني درچهار زمينه ي مذكور پرداخته است.
مقدّمه:
مولانا كمال الدّين حسين خوارزمي شاگرد خواجه ابوالوفاي خوارزمي صوفي مشهور از سلسله كبرويه بود هم در علم ظاهر وهم در طريقه تصوف.آنچه درباره ی او مي دانيم از كتابهاي مجالس النفائس ومجالس المومنين است ومنابع ديگر همه از اين دو منبع سرچشمه گرفته است....اما آنچه در مجالس المومنين درباره كمال الدين حسين خوارزمي آمده است،خلاصه اش چنين است كه او از متأخران سلسله عليّه همدانيّه بوده وظاهراً بعد از او كسي از اين طايفه به مقام عالي ترقّي ننموده است.پدر او شيخ شهاب الدين حسين از اولاد بزرگوار برهان الدّين قليج است كه در اَنْدَرجان(از ولایت فرغانه) مدفون است وپدر شيخ در زمان جُوكي ميرزا(پسر شاهرخ تیموری)به خوارزم رفته و درآنجا متأهل شده وشيخ در آنجا متولّد شده است.(خوارزمي،1384:مقدمه 11).سلسله همدانیّه؛پیرو سیدعلی همدانی,که همان ذهبیه ی نوربخشیه، وذهبیه ی اغتشاشیه است.وذهبیه ی اغتشاشیه؛منسوب به سید عبدالله مشهدی است.(سجادی,1384: 230و231). كمال الدين حسين خوارزمي در دربارشاهرخ جزو بزرگاني همچون:سلطان العلماء والمحقّقين شمس الملّه والدّين محمد الحافظ النجاري المعروف به خواجه پارسا وخواجه صائن الدين تُركه اصفهاني وشرف الدين علي يزدي وشاعراني چون:شيخ آذري وبابا سودائي ومولانا علي شهاب وامير شاهي سبزواري وكاتبي تُرشيزي ومولانا نسيمي بوده است.(خوارزمي،1384: مقدمه12).
اي در همه ی عالم پنهان تو و پيدا تو هم دردِ دل عاشق هم اهل مداوا تو
(ديوان،1375: 158).
بيت مزبور مطلع غزلي است از سروده هاي تاج الدّين حسين بن حسن خوارزمي كبروي،يكي از دقيق ترين نويسندگان وشارحان واديبان سده ی هشتم ونهم هجري كه به گفته ی امير عليشير نوایي در دستگاه شاهرخ ميرزا از جمله دانشمندان ممتاز و برجسته دربار به حساب مي آمده تا آنكه بر اثر بيت مزبور-وشايد علايقي كه از طريق عرفان وتصوف به ولايت وآراء شيعه اثني عشري داشته بوده ،يا به قول قاضي نور الله شوشتري به دليل داشتن مذهب اماميه-بوسيله حنفيان هرات تكفير شده وتوسط شاهرخ ميرزا به محاكمه كشيده شده است وچون ايرادي بر وي وارد نيامد،تبرئه شد وبه ديار خويش-يعني خوارزم- بازگشت.اما ازبكها از وي دست بر نداشتند ودر سال 840 به شهادتش رسانيدند و تن وي در خوارزم در پايين پاي پيرش خواجه ابوالوفا به خاك سپرده شد.(خوارزمي،1385: مقدمه،15).
پيشينه تحقيق:
درباره ی تأثيرپذيري وتقليد شعرا وعرفا از پيشينيان،كارهاي تحقيقي گران سنجي ازسوي محققان واستادان صاحب فنّ داخلي وخارجي انجام پذيرفته است.يكي ازاين آثارگران سنج كه شهرت جهاني نيزدارد«تاريخ ادبيات درايران» اثرشادروان ذبيح الله صفاست كه به خصيصه بارزشعرا وعرفاي قرن نهم وآغاز قرن دهم هجري؛يعني،«تقليد وجوابگويي» از گويندگاني نظيرخاقاني،انوري،كمال الدّين اسماعيل وديگران،ازلحاظ وزن وقافيه ورديف پرداخته است.(صفا،1371ج4: 178). اما در اين اثرنيزهمانند آثار مهم تحقيقي ديگر ازجمله«شعرفارسي درعهدشاهرخ»-كه درآن اثرنيزشعر فارسي قرن نهم ازهمه لحاظ مورد مطالعه وتحقيق عميقي قرارگرفته است- اشاره اي به ديوان اشعار خوارزمي نشده وبه امرتأثير پذيري وتقليد وتتبع كمال الدين حسين خوارزمي به عنوان شاعر وعارف برجسته ازپيشينيان عرفاني ازجمله:سنائي،مولانا،سعدي،عراقي،حافظ وديگران پرداخته نشده است. صفا با آن همه تيز بيني و وسعت نظري كه درثبت احوال وآثار شاعران ونويسندگان دارد،ازديوان اشعار كمال الدين حسين خوارزمي سخني نگفته و او را دررديف نويسندگان سده هشتم ونهم هجري معرفي كرده مي نويسند:«از وي اشعاري از قصيده وغزل ومثنوي ورباعي دردست است كه خود بسياري ازآنها را درجواهر الاسرار نقل كرده است.»( صفا،1371: 492).مقاله حاضر يكي ازكارهاي تحقيقي بكري است كه به امرتأثير پذيري وتقليد وتتبع خوارزمي ازپيشينيان عرفاني قرون ششم وهفتم وهشتم ،درچهار زمينه ي مذكور پرداخته است.
مضامين غزليات عرفاني:
يار شاطردرمورد مضامين غزليات عرفاني شعرفارسي درعهدشاهرخ(نيمه اول قرن نهم) كه اشعارشعراي عارفي همچون خوارزمي را نيز در برمي گيرد مي نويسند: «مهمترين مضمون غزليات عرفاني اين دوره،وحدت وجود است كه از اركان معنوي تصوف است ودر شعر فارسي نيزسابقه قديم دارد وشاعران عرفان سراي اين دوره آن را به صور گوناگون ودرجامه ی تعبيرات مختلف ادا كرده اند.قسمت عمده ی مضامين غزل بعضي شعراي اين دوره همين معني است،چنانكه اگروحدت وجود ومضامين متفرع از آنرا از غزل شعراي اين دوره نظير:مغربي وشاه نعمت الله ولي بردارند،معني قابلي باقي نمي ماند.اتحاد عابد ومعبود وعاشق ومعشوق وقاصد ومقصود وناظر ومنظور وساجد ومسجود وخالق ومخلوق وطالب ومطلوب وغايب ومشهود ونظاير اين معاني در غزليات عرفاني اين دوره به وفور بيان شده است.گذشته از وحدت وجود،توحید حق ونعت خالق،وفنا در راه معشوق وعبودیّت در برابر وی،ومقام سلطانی درویشان،وشطحیّاتی چون انا الحق منصور حلّاج،وجلوه معشوق در صور گوناگون ،وتعظیم عشق،و وصف قوّت عشق وضعف عقل،وترک لذّات این جهان وانقطاع از دنیا،ولزوم رستن از خلق وپیوستن به حق و... از مضامین عمده ی غزلیّات عرفانی این دوره است.»( يار شاطر،1383: 165-164).خوارزمي در بیان اندیشه وحدت وجود وتجلّی گوید:
در ذات آفتـاب نبــــاشــد تعــــدّدي آفـــاق از او اگر چـه پر انوار آمده
چندين هزارخانه ويك نـور بيش نيست ليـك اختـلاف از در وديــوار آمده
اصل عـدد به غيـريكي نيست در شمـار گـرچه ز روي مـرتبه بسيـار آمده
جز واحد ارچه نيست به تحقيق در عدد اعــداد بيشــمـار بــتـكـرارآمده
يك بحــر در حقيقــت و امواج مختلف وآن مـوج هم ز بـحر گهر بار آمده
(ديوان،1375: 174).
انواع غزل عرفاني:
«غزلهاي عرفاني شعرفارسي درعهدشاهرخ ازحيث مضامين وسبك ادا يكسان نيست.يك قسمت از غزلهاي عارفانه,غزلهایي است كه درآنها معاني عارفانه وعاشقانه به هم آميخته است وغالباً مضامين عرفاني آنها درجامه ی عبارات واصطلاحات عاشقانه ادا شده است.اين نوع غزل عرفاني كه نوع عمده ی غزليات عارفانه وخالي از مصطلحات خشك عرفاني است، نسبت به ساير انواع لطيف تر وپرشور تر وشيرين تراست.دراين نوع،گاه اشارات عرفاني شاعر اندك وغزل بيشترعاشقانه مي نمايد،وگاه غزل سراسر عارفانه است اما تعبيرات واصطلاحات عاشقانه است.»( همان: 165).خوارزمي ازجمله آن شعرا وعرفايي است كه غزلياتش بيشتر عارفانه-عاشقانه،از نوع لطيف ترين وپرشورترين غزليات دوره ی مورد بحث به شمارمي آيد.خوارزمي درغزلياتي كه ازلحاظ وزن وقافيه ورديف ومضامين ومعاني شعري به استقبال شعرايي همچون سعدي وحافظ رفته است،اشارات عرفانيش اندك اماغزل بيشتر عاشقانه مي نمايد:
اي روي دلارايـــت آتش زده در جــــانهــا درد غـــم سودايت سرمايـه دورانـهـا
چون ازغم عشق توصدجامه ی جان چاک است عشّاق چه غـم دارند از چاک گریبانها...
(ديوان،1375: 24).
الا اي كعبه ی دولت مرا خاك سر كويت ندارد جان من قبله به جز محراب ابرويت
اگر در روی مهرویی به مهردل نظر کردم نکردم جزبدان وجهی که هست آیینه رویت...
(همان: 28).
وگاه غزلياتي دارد كه سراسر عارفانه امّا اصطلاحاتش همه عاشقانه است:
اي در همـــه ی عالم پنهان تـو وپيـدا تو هم درد دل عــاشق هـــم اصل مداوا تو
بـا مــا چو در آميـــزي،گوييم زسرمستي ماجمله توايم اي جان ياخود همگي ماتو
در كسوت هــر دلبر هـم چهره تو بنموده در ديده هـر عاشق هم كـرده تماشا تو...
(همان: 159-158).
«نوع ديگرازغزليات عرفاني اين دوره غزلياتي است كه درآنها معاني محض عرفاني درجامه ی اصطلاحات غيرعاشقانه بيان شده وفاقد شور وجذبه ولطفي است كه درغزليات عارفانه-عاشقانه ديده مي شود.ازخصايص اين دسته ازغزليات،وفوراصطلاحات خشك عرفاني درآنهاست.اين نوع اصطلاحات كه غالباً با روح غزل مناسبت ندارد بيشتر حلقه ی درس تصوّف را به خاطر مي آورد.اصطلاحاتي ازقبيل: وجود،ماهيّت،ذات،صفات،اسما،كثرت و وحدت[احد و واحدّيت وعلم مطلق] و...كه در غزليّات عرفاني اين دوره بسيار شايع است.»(يار شاطر: 167).خوارزمي گويد:
اي كه در ظاهر مظاهر آشكارا كـرده اي سرّپنهـــان هوّيت را هويــدا كرده اي
تا بود در واحديّت مر احد را فتح بـاب از تجلّــي اوّلا مفتـــاح اسما كرده اي
از مقام علم مطلق آمده در جمـع جمع كشف سرّقاب قوسين اَو اَدني كرده اي
تا هويــدا از الف گردد حروف عاليات خود الف را از تجلــي دوم با كرده اي
در مجـــال جلــوه داده آفتاب ذات را زو همه ذرّات ذريــّـات پيدا كرده اي
(ديوان،1375: 164-163).
«گذشته ازانواعي كه براي غزل عرفاني دراين دوره ذكرشد بايدازغزليات حكيمانه وپندآميزنام برد.»(يار شاطر: 173).خوارزمي که در سرودن این نوع غزل بیشتر از سعدی واندیشه های حکیمانه وی پیروی كرده ،مي گويد:
به صدرصفحه دولت كجا رسد اصحاب اگـــردري نگشايـد مفتـّـح الابــواب
عزيز مـــن به ادب باش تا صفا يابي ازآنكـه هست تصوف به جملگي آداب
زدنـــد قافلــه راه عشق كـوس سفر اگرنه مرده دلي ديدها بمال ازخواب...
(ديوان: 25).
بقـاي عمر در اين خاكدان فاني نيست جهان پـر از غم و اميّد شادماني نيست
گل مراد ازاين آب وگل چه مي جويي كه در رياض جهان بوي كامراني نيست
بــراي صحبت يـــاران مهربان كريم خوشست عمر،دريغا كه جاوداني نيست
(همان:53).
تأثير پذيري خوارزمي از پيشينيان:
شميسا درمورد شعر فارسي در عهد شاهرخ(نيمه ی اول قرن نهم) -كه اشعارشعرايي همچون كمال الدين حسين خوارزمي را نيز در بر مي گيرد-مي گويد:«در پنجاه سال اوّل قرن نهم هجری که در ادبیّات به عهد شاهرخ معروف است،شعر رواج بسیار داشت ودرتربیت وتشویق شاعران اهتمام تمام می رفت،زیرا امرا وشاهزادگان تیموری غالباً دوستدار هنر بوده اند(خصوصاً بایسنقر پسر شاهرخ).هرات،دربار شاهرخ،مرکز ادبی عصر بود.البته بعد از مرگ شاهرخ این شور وشوق فروکش کرد امّا دوباره در دوره ی سلطان حسن بایقرا و وزارت امیر علی شیر نوایی،هرات کانون ادبی گشت.امّا اين دوره آغازانحطاط شعرفارسي است(البته شعر سبك عراقي).بعضي از نشانه هاي اين انحطاط تا اواخرعصر قاجاريه ادامه مي يابد.ازآغاز دوره ی مورد بحث،فصاحت واستواري كلام قدما اندك اندك روي به زوال مي نهد.درغزل،سبك خاصي نيست وبيشتر مسأله تقليد وتتبع مطرح است،امّا گاه به ندرت برخي مضامين جزيي تازه ديده مي شود.ليكن به طور كلّي شاعر صاحب سبكي در اين دوره ظهور نكرد.توجه زياد به صوفيه وخانقاه ها باعث شده بود كه جمع كثيري صوفي نما در اين عهد پيداشوند(شمیسا،1376: 144).
سنائي غزنوي،اوّلين شاعر عارفي است كه مفاهيم وانديشه هاي عارفانه-صوفيانه را دردوره ی دوم حيات خود،در عرصه ی ادبيّات عرفاني فارسي مطرح كرده و از اين لحاظ سرمشق شعرا وعرفاي بعداز خود نظير:خاقاني وعطّار ومولانا وديگران واقع شده وباعث شكل گيري آثاربديع عرفاني ازسوي آنان گرديده است.سنایي تأثير بسزایي برشعر وانديشه ی عرفاني كمال الدّين حسين خوارزمي داشته است.
اوّلين تأثير پذيري خوارزمي از يگانه شاعر قرن ششم؛يعني سنایي غزنوي،بدان صورت است كه مضامين ومحتواي اشعار او را با حفظ وزن وقافيه ورديف وبا اندك تغيير جزئي كه دردامنه الفاظ وتعابير ايجاد مي كند،مطرح مي سازد:
گر اوباش طبيعت را برون آري ز دل زآن پس همه رمــــز الهـي را ز خاطر ترجمان بيني
(سنايي،ديوان،1385: 337).
نقوش نفس شهواني چو از خاطر برون راني رمــوز سرّ غيبي را ز خـاطـر ترجمان بيني
(خوارزمي،ديوان،1375: 187).
دومين تأثير پذيري خوارزمي از سنايي آن است كه همانند ساير شعرا وعرفاي هم عصر خود، از لحاظ وزن وقافيه ورديف ازاشعار وقصايد سنائي وديگران استقبال مي كند. ذبيح الله صفا،درمورد خصيصه ی بارز شعراي قرن نهم وآغاز قرن دهم هجري؛يعني،تقليد وجوابگويي ازگويندگان پيشين مي نويسند:«از اعمال ديگري كه نزد شاعران قرن نهم ودهم فراوان ديده مي شود،تقليد شاعران است از گويندگان مقدم ويا حتي معاصران.اين تقليد به دوصورت در شعر جلوه كرده است:نخست تقليد ازسبك وشيوه سخنگويي استادان مقدم ودوم جوابگويي يا استقبال از اشعار پيشينيان به همان وزن وقافيه[ورديفي]كه گفته شده بود.شاعران قصيده گوي اين دوران،به تمامي دنبال نهضتي را گرفته بودند كه از اواخر قرن ششم هجري در آذربايجان وعراق عجم آغاز شده ودرقرن هفتم وهشتم امتداد يافته بود.شيوه سخنگويي اين قصيده سرايان بيشتر زيرنفوذ انوري،ظهير،خاقاني،كمال الدّين اسماعيل وسلمان ساوجي است وهنر نمايي بزرگ شاعران درآن بود كه همه ی قصايد دشوار اين شاعران را جواب گويندواگر بتوانند،مشكلي بر مشكلات سابق بيفزايند تا استادي ومهارت آنان بيشتر آشكارشود....معمولاً وقتي مي خواستند به درجة فضل ومهارت شاعر درسخنوري واقف شوند،اورا به جوابگويي قصايد دشوار پيشينيان امتحان مي كردند.»(صفا،1371: 179-178).«...مطالعه ديوان شاعران قديم هرچند غالباً طبع شاعر را به پيروي از سبك استادان قديم مي كشاند تا حدي مانع ابداع وابتكار مي شود امّا از جهت ديگر بسيار سودمند است،چه بيان شاعر با آشنایي به كيفيّت بيان قدما وطرز اداي ايشان از خطا وزلل ممكن بر كنار مي ماند وهم طبع شاعر درپروراندن معاني ازپختگي وكمال شيوه اساتيد گذشته مايه مي گيرد ونيز وحدت وپيوستگي خاصي در ميان آثارشعرا پديد مي آيد.در عهد شاهرخ(نيمه اول قرن نهم هجري)،تقليد وپيروي از شاعران قديم را رايجتر مي بينيم.چه ضعف ابداع وخلاقيت شعري طبع شاعر را در دام تقليد وتكرار مضامين وپيروي ازسبك استادان قديم محصور مي دارد.دردوره مورد بحث تتبع آثار قدما هر چه شايع ترگرديد وتقليد معاني ومضامين وافكار وسبك بيان واسلوب عبارات آنان[در شعرشعرايي نظير كمال الدين حسين خوارزمي]رايج تر شد.از شاعران گذشته: فردوسي، نظامي،امير خسرودهلوي،سعدي ،مولوي،خاقاني،ظهير وانوري،واز معاصرين سلمان ساوجي،حافظ وكمال خجندي ،بيشتر از ديگر شعرا در ميان شاعران اين دوره رواج داشته است.در اين دوره بيشتر قصايد وغزليات معروف اينان را شعرا جواب گفتند.در حقيقت جواب گفتن اشعار قدما و نيك از عهده برآمدن ميدان بزرگي براي آزمايش طبع ومحك رايجي براي اثبات استادي شاعران به شمار مي رفت.(يار شاطر،1383: 79-78).
مكن درجسم وجان منزل كه اين دون است وآن والا قـدم زين هردو بيرون نِهْ نَه اينجا باش و نه آن جا
(سنايي،ديوان،1385: 58).
دلا! تـا كي پــزي سودا درونِ گنبـد خضرا قدم بر فـــرق فرقد نِهْ بِهِــل بازيچه دنيـا
(خوارزمي،ديوان،1375: 11).
سومين تأثير پذيري خوارزمي از سنايي آن است كه از الفاظ وتعابير واصطلاحات سنایي، در بيان افكار وانديشه هاي عرفاني خود بهره مي گيرد:
سخن كز روي دين گويي چه عبراني چه سرياني مكان كز بهرحق جویي چه جابلقا چه جابلسا
(سنايي،ديوان،1385: 58).
چو با دلدار بنشيني چه ديرآن خانه چه كعبه چو با خورشيدهمراهي چه جابلقا چه جابلسا
(خوارزمي،ديوان،1375: 12).
تودر كشتي فكن خودرا مپاي از بهر تسبيحي كه خودروح القدس گويدكه بسم الله مجريها
(سنايي: 59).
تو اين كشتي هستي را بـه بحـر نيستي افكن كه ملّاحِ بقا گــويد كه بسم الله مجـريهــا
(خوارزمي: 11).
يكي ديگر از الفاظ وعباراتي كه تقليد وتتبع خوارزمي وديگر شعراي عرفاني را از سنائي وخاقاني بهتر نمايان مي سازد،الفاظ كلمه طيّبه ی«لا اله الّا الله» است:
شهادت گفتن آن بـاشد كه هم زاوّل درآشامي همه درياي هستي را بدان حرف نهنگ آسا
نيابي خار وخاشاكي دراين ره چون به فرّاشي كمر بست و به فرق اِستاد درحرف شهادت لا
چــو لا از حدّ انساني فكنـدت در ره حيرت پس از نور الـوهيـت بــه الـلـه آي از الّا
(سنايي،ديوان،1385: 58).
بلاي راه بسيار است بي لارفتن امكان نيست كه رهبـرچون زلا نبود نيابي ره سوي الّا
قلاوزي چـو لا هرگز كجا يابي كه در پيشت كمر بستست خدمت را وكرده از سرخود پا
پي معـــراج الّا الله زشكــل لا بـــود سلّـم تو بي ياري ايـن سلّم سلامت كي روي بالا
خس وخاشاك هستي را بروب ازصحن قصر دل كه از بهر چنين رفتن چوجاروبي است شكل لا
(خوارزمي،ديوان،1375: 14-13).
استاد غزل عارفانه درقرن هفتم هجري؛يعني،حضرت مولانا به ثمر نشاننده درخت عرفان وانديشه هاي عرفاني سنايي وعطار درتمامي آثار خود،علي الخصوص دو اثر سترگ «مثنوي» و«كليات شمس» مي باشد.مولانا تأثير عميقي برشعرا وعرفاي بعد ازخود داشته وآنان را به خلق آثار بكر وبديع عرفاني واداشته است. خوارزمي يكي از صدها عارفی است كه مجذوب افكار وانديشه هاي اين ابر مرد ميدان عرفان وتصوّف ايراني-اسلامي واقع گرديده وهمانند ساير عرفا ، برخود واجب وضرور دانسته است كه كتاب معروف عرفاني «جواهر الاسرار وزواهر الانوار»خود را درشرح مثنوي بنگارد.نخستين تأثيرپذيري خوارزمي از مولانا مضامين مشابهي است كه درديوان اشعار آن دو نمايان است. مولانا با تأسي از استاد وپدر عرفاني خود يعني سنايي مي گويد:
من زنـــور پير واله پير در معشوق محو او چو آيينه يكي رو مـن دو سر چون شانه اي
(كليات،1376: 1049).
ما چواندرعشق تو يكرويه چون آيينه ايم تو چرا در دوستي با ما دو سرچون شانه اي
(سنايي،ديوان: 493).
خوارزمي با تأثير پذيري از هردوي آنان گويد:
محو شو در يارهمچون آينه يكروي باش گرد خود كم گرد ودورويي مكن چون شانه اي
(خوارزمي،ديوان1375: 177).
آن سرخ قبـــايي كه چــومه پار بر آمد امسـال درايـــن خــرقـه ی زنگـار بر آمد
آن يـــار همان است اگر جامه دگر شد آن جامــه بــــدر كــرد ودگر بــار برآمد
(مولانا،كليات: 238و242).
هـــرلحظه به شكلي بت عيّــار برآمــد دل بـــرد ونهــــان شــد
هـــر دم بــه لباس دگـــر آن يار برآمد گـــه پيـــر وجـوان شـد
(مولانا،1388: 262).
تا هيـــچ كسي از تو خبـــردار نگردد هـردم به لبــاس دگــر اي دوست برآیي
(خوارزمي: 224)
اي قـــوم به حج رفتـه كجاييد كجاييد مـعشوق همين جـــاست بيــاييدبيــاييد
معشوق تو همسايه ديـــوار به ديــوار در بــاديه سرگشته شمـــا در چه هواييد
(مولانا: 241)
سرگشته درايـن بـاديه تــا چند بپویيم اي كعبـه ی مقصود تــو را از كه بـجوئيم
(خوارزمي: 136).
دومين و بيشترين تأثير پذيري خوارزمي از مولانا، آن است كه همانند ساير شعرا وعرفاي معاصر وقبل وبعد از خود ،غزليات مولانا را از لحاظ وزن وقافيه ورديف مورد استقبال وجوابگويي وتقليد قرار داده است. صفا در اين باره مي نويسند:«...نظير كوششهاي قصيده سرايان اين عهد-قرن نهم وآغاز قرن دهم هجري- را در تقليد واستقبال از پيشينيان از لحاظ وزن وقافيه ورديف،در ميان غزلسرايان عهد نيز ملاحظه مي كنيم.اين دسته كوشيده اند تا سعدي، امير خسرو دهلوي وحافظ شيرازي وكمال خجندي را مقتداي خود شمرده غزلهاي آنان را پاسخ دهند وحتي شاعراني را مي شناسيم كه براي اين كارها ديواني خاص ترتيب داده اند؛مثلاً بنايي هروي كه قصيده گوي توانايي است،بعد از جوابگويي بيشتر قصيده سرايان پيشين وغزل سرايان متقدم در نخستين ديوان خود،برآن شد تا ديواني خاص از غزليات براي استقبال غزلهاي سعدي وحافظ ترتيب دهد،پس تخلص«بنایي» را رها كرد وعنوان شعري«حالي» اختيار نمود.»(صفا،1371: 180-179).كمال الدّين حسين خوارزمي يكي ديگر از شعراي قرن نهم هجري است كه همچون شعراي ديگر اين عهد، از لحاظ وزن وقافيه ورديف وهمچنين مضامين وموضوعات شعري، از قصايد وغزليات پيشينياني همچون: سنایي، خاقاني،مولانا،عراقي،سعدي ،حافظ و ديگران ديواني براي خود دست وپا كرده است:
پيش از آن كاندر جهان باغ مي وانگور بود از شراب لايـــزالي جان ما مخمور بود
(مولانا،كليات،1376: 273).
دوش چشم جـانم از ديدار شه پر نور بود مطرب ما زهره وساقيِ مجلس حوربود
(خوارزمي،ديوان،1375: 58).
آه چـــه بيـــرنگ وبـــي نشان كــه منم كــي ببينـــم مــــرا چنـــان كه منــم
(مولانا: 653)
طــرفه بــي نــام وبي نشـــان كه منم بـو العــجب ظاهـــر ونهـــان كه منــم
(خوارزمي: 254).
سومين و آخرين تأثير پذيري خوارزمي از مولانا،آن است كه مصرع ،بيت وابياتي را از مولانا را براي بيان حقايق وانديشه هاي عرفاني، در ميان اشعار خود ذكر كرده است:
پيش از آن كاندر جهان باغ مي وانگور بود از شراب لايـــزالي جـان ما مخمور بود
(مولانا،كليات1376: 273).
تا قـــدح كرده حــدق بهر حمياي جمال پيش ازآن كاندرجهان باغ مي وانگور بود
با حــريفـــان معــربد در خـرابـات ازل از شراب لايزالي جــان مـا مخمور بود
(خوارزمي،ديوان1375: 58).
از جمله شعراي عارف مسلك ديگر در قرن هفتم هجري وبه اوج رساننده غزل عاشقانه- كه خاستگاه آن را مي توان همانند غزل عارفانه مولانا از سنائي دانست، شيخ الاجّل سعدي شيرازي است كه بيشترين تأثير را بر شعرا وعرفاي معاصر وبعد از خود نظير: سيف فرغاني،همام تبريزي، خواجوي كرماني،حافظ،كمال الدين حسين خوارزمي وديگران داشته است.«قديمي ترين مأخذي كه سعدي درآن با لقب عارف ناميده شده است،عنواني است كه سيف الدين محمد فرغاني در مكاتبات خود با سعدي به شيخ بزرگوار داده است واو را«شيخ العارف سعدي الشيرازي»ناميده است.»(خيرآبادي،1385: 119). مضامين ومفاهيم اشعار سعدي بيشتر عاشقانه وتا حدودي عارفانه است.غزليات شيخ نمونه اعلاي شعر عاشقانه وقصايدش نمونه اي از عرفان تعليمي- اخلاقي است كه بيشتر در بردارنده شكوه وشكايت از جهان بي وفاست كه در آن بنا به عقيده سعدي،از عنصري به نام كامراني وسعادت خبري نيست.
اولين تأثير پذيري خوارزمي از سعدي، كه در اقصاي عالم بسي گرديده واز هر خرمني خوشه اي چيده ومقام پيري وارشادي آيندگاني همچون خوارزمي را ازآن خود كرده است، آن است كه از مضامين ومفاهيم عاشقانه وتا حدودي عارفانه سعدي-در غزليات وقصايد- در بيان انديشه هاي عاشقانه-عارفانه خود بهره جسته است،مضامين مشابهي كه از لحاظ الفاظ وعبارات وتركيبات نيز شباهت زيادي به هم دارند:
قيامت مي كني سعدي بدين شيرين سخن گفتن مسلم نيست طوطي را در ايامت شكر خايي
(سعدي،كليات،1374: 727).
حسين اشعـار شيرينت چنان بگرفت عالم را كه طوطي را نمي تابد به عهد توشكر خايي
(خوارزمي،ديوان،1375: 209).
مگــر كه نام خوشت بر دهان مـن بگذشت برفت نام من اندر جهان به خوش سخني
(سعدي: 786).
ز روي لطـــف تـــو شعر مــرا پسنديدي سزد كه نام بر آرم كنون به خوش سخني
(خوارزمي: 210).
شگرد خوارزمي دربيان مفاهيم وانديشه هاي عرفاني، كه مي توان آن را سبك شخصي ومنحصر به فرد وي قلمداد كرد، آن است كه مضامين ومفاهيم گويندگان پيشين را گرفته ،آن را در خدمت انديشه هاي عرفاني به كار رفته در زمان خويش نظير: تقابل عقل وعشق ، به كار مي گيرد.
سر زآن فــرو برم كه برآرم دمـار نفس نفس اژدهـــاست هيچ مگو تا برآورم
(خاقاني ديوان،1374: 245).
كشتي عقل در شكنم اندر محيط عشق وز قعـــر بحر لــؤلــؤ لالا بـر آورم
(خوارزمي،ديوان: 109).
با عشق مي برآورم از عقــل صد دمار عقـل آفت است هيچ مگو تا بر آورم
(همان: 110).
گه نعره زدي بلبل،گه جامه دريدي گل بــا يــاد تو افتـادم، از ياد برفت آنها
(سعدي: 462).
عقلــم همــه فنهـا را آراسته بود اوّل چون عشق توبرخواندم ازيادبرفت آنها
(خوارزمي: 25).
دوّمين وبيشترين تأثيرپذيري خوارزمي ازسعدي آن است كه ازلحاظ وزن وقافيه ورديف ، به استقبال اشعار(غزليات وقصايد)سعدي رفته است. مسأله اي كه بنابه تحقيق دكتر صفا، در زمان خوارزمي وبعد از وي از اصول مهّم شاعري وسخنوري به شمار مي رفته است:
گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل گل از خارم برآوردي وخار از پا وپا ازگل
(سعدي،كليات،1374: 641).
عزيزان وفا پيشه مبـــارك بــاد اين منزل كه مي افزايد ازنورش صفاي جان اهل دل
(خوارزمي،ديوان،1375: 104).
اگردستم رسدروزي كه انصاف ازتوبستانم قضاي عهدماضي را شبي دستي بر افشانم
(سعدي: 680).
رضا دادم به عشق او اگر غارت كند جانم كه جان صدچومن بادافداي چشم جانانم
(خوارزمي: 116).
سومين تأثيرپذيري خوارزمي ازاستاد سخن؛ يعني سعدي ،آن است كه براي بيان مقاصد وانديشه هاي مطرح شده درزمان خود نظير:دوستداري اهل بيت و ولايت وانديشه هاي عاشقانه-عارفانه ، مصراع وابياتي ازقصايد وغزليات سعدي را به عينه درلابلاي اشعارخود ذكر مي كند.سعدي دروصف خالق باريتعالي مي گويد:
در نعت او زبان فصــاحت كرا رسد؟ خود پيش آفتاب چه پرتو دهد سها؟
(سعدي: 885).
خوارزمي در مدح ومنقبت حضرت علي(ع) گويد:
با رأي روشنت چــه زند ماه آسمان در پيش آفتــاب،چه پرتو دهد سها؟
(خوارزمي: 4).
در جاي ديگر تنها با تغيير وزن شعر سعدي ،در مدح ومنقبت امام رضا (ع) گويد:
بنده را در پيش مدّاحان درگاهت چه قدر خود برخورشيدتابان كي دهدپرتو سها؟
(همان: 10).
چهارمين وآخرين تأثير پذيري خوارزمي از سعدي ،بدان صورت است كه از اصطلاحات وتعابير والفاظ اشعار سعدي، استفاده مي كند.«هرگاه بخواهيم قسمت هاي بزرگ تاريخ ادبيات فارسي را به چهار فصل تشبيه كنيم،قرن سوم وچهارم وپنج به منزله بهار،وقرن ششم به منزله تابستاني گرم وباراني وكوتاه وقرن هفتم وهشتم به منزله پاييزي زيباخواهد بود.اما از قرن نهم به بعد زمستاني سرد وطولاني برقرار مي گردد.شاعران يا قافيه سازان اين دوره،همان الفاظ وتركيبات شاعران پيشين را به كار مي برند،اما در اشعار آنان اثري از شعر واقعي نيست،نه انديشه است ونه شوري ونه ارتعاشي ونه اشتعالي.»(عراقي،1386: مقدمه 3).
هرتيركه دركيش است گر بردل ريش آيد ما نيـــز يكي باشيم از جمله قربانها
(سعدي،كليات1374: 462).
كوي تو و روي تو چون كعبه وعيد آمد جانهاي نكوكيشان،در پيش تو قربانها
(خوارزمي،ديوان1375: 25).
گويند روي سرخ توسعدی چه زرد كرد؟ اكسير عشق بـر مسم افتاد و زر شدم
(سعدي: 658).
تا زاكسير سعادت مس خود را زر كند نقد دل در بوته سوداي او بگداختند
(خوارزمي: 82).
در دارضرب كبريا از عشق جويم كيميا مس وجودخويش را بگدازم آنگه زركنم
(همان: 122).
نابـــرده رنـــج گنــج ميسّر نمي شود مزد آن بگرفت جان برادر كه كار كرد
(سعدي: 897).
رنــج نابـــرده كجا گنج به دستت آيد درد نـــا ديده كجـا روي مداوا بيني
(خوارزمي: 192).
از جمله شعرا وعرفاي دل سوخته ديگري كه تأثيربسزايي بر افكار وانديشه هاي والاي عرفاني كمال الدّين حسين خوارزمي داشته است،شيخ فخرالدّين عراقي همداني است. عراقي از شعرا وعرفايي است كه درشكل گيري افكار واندیشه های والاي عرفاني خوارزمي علي الخصوص انديشه وحدت وجودي وی نقش بسزايي ايفا كرده است.عراقي عارفی است كه خوارزمي نسبت به وي ومقام وشخصيّت وي ارزش واهميّت خاصي قائل بوده ودرجاي جاي دواثرماندگارعرفاني خود؛يعني«جواهر الاسرار وزواهر الانوار»و«شرح فصوص الحكم »هرجا كه لازم مي بيند از اشعارديوان وكلمات اثرمنثور عراقي؛ يعني« لمعات» ،جهت بيان هرچه بهترمطلب خود استفاده مي كند.
اوّلين ومهّم ترين تأثير پذيري خوارزمي از عراقي وانديشه هاي والاي عرفاني وي،مضامين ومفاهيم مشابهي است كه بيشتر به انديشه ی وحدت وجود مربوط است واز اينجا این نکته معلوم مي گردد كه خوارزمي از طريق افكار وآثار عرفايي نظير عراقي وديگران،با انديشه هاي عرفاني محي الدّين ابن عربي آشنا شده وبه شرح فصوص الحكم ابن عربي با استفاده از عقايد وافكار عراقي، پرداخته ست. عراقي در بيان انديشه وحدت وجودي يا وحدت در عين كثرت واينكه هر جلوه وجمالي مظهري از جلوه و جمال خداست مي گويد:
در حسن رخ خوبـان پيدا همه او ديدم در چشم نكو رويان،زيبا همه او ديدم
در ديده هـر عاشق، او بـود همـه لايق واندر نظـر وامق ، عذرا همه او ديدم
دلدار دل افگاران ، غمخوار جگرخواران ياري ده بي ياران، هرجا همه اوديدم
ديدم همه پيش و پس، جزدوست نديدم كس او بود همه او بس ، تنها همه او ديدم
(عراقي،كليات،1386: 85).
عشقست كه دركسوت هرعاشق ومعشوق گه اصل نياز است وگهي مايه ناز است
(خوارزمي،ديوان،1375: 30).
خوارزمي در شرح فصوص الحكم شيخ محي الدين ابن عربي گويد:
تا تو به خلوتگاه جان آرام و مأوا ساختي دل را زدرد عشق خود سرمست وشيدا ساختي
اوّل تويي،آخرتويي ظاهرتويي باطن تويي از بهرحكمت خويش را پنهان وپيدا ساختي
گه ظاهر اشيا شدي گه باطن اسما شدي گه اسم كردي نام خود،گاهي مسمّا ساختي
بينــايي عاشق تويي زيبـايي معشوق تو پس توبه چشم خويشتن درخودتماشا ساختي
تا عاشقي غيـر تو را دلبر نيــارد ساختن در هرلباسي خويش را معشوق زيبا ساختي
اي موج درياي قِدَم،دركون بنهادي قَدم وزجوشش فيض كرم ، اين جمله اشيا ساختي
جان حسين ممتحن آراستي بهر وطـن يارب چه گنجي كاندرين ويرانه مأوا ساختي
(خوارزمي،1385: 203).
دومين وآخرين تأثير پذيري وتقليد وتتبع خوارزمي از عراقي، آن است كه اشعار عراقي را كه داراي مضامين ومفاهيم والاي عرفاني هستند،با تكرار مصراع وتا حدودي حفظ الفاظ وعبارات آن ،از لحاظ وزن وقافيه ورديف،مورد استقبال قرار داده است:
اي دل وجــان عاشقان شيفته جمــال تو هوش و روان بي دلان سوخته جلال تو
(عراقي،كليات،1386: 173).
اي دل وجـان عاشقان شيفته ی لقاي تو عقل فضول كــي برد راه به كبرياي تو
آتش جـان خاكيان نفخـه ی بي نيازيت آب رخ هـــوایيان خـاك در سراي تو
(خوارزمي،ديوان،1375: 163).
خــوشا دردي كه درمـــانش تو باشي خوشا راهــي كه پايانش تـو باشي
خــوشا چشمي كـــه رخسار تو بيند خوشا جاني كه جانانش تــو باشي
(عراقي،كليات: 180).
زهــي جاني كه جانانش تــو باشي خــوشا دردي كه درمانش تو باشي
قـــدم سازند از سر عــاشقـــانت در آن راهـــي كه پايانش تو باشي
(خوارزمي،ديوان: 250).
غزلسراي ايران وجهان در قرن هشتم هجري و به اوج رساننده شعر وغزل عارفانه –عاشقانه ی مولوي وسعدي واستاد مسلّم گروه تلفيق ؛يعني، حافظ شيرازي يكي ديگر از شعراي عارف مسلكي است كه بيشترين تأثير را بر افكار وعقايد وانديشه هاي عارفانه وعاشقانه كمال الدّين حسين خوارزمي وديگر شعرا وعرفاي معاصر وبعد از خود داشته است. نخستين تأثير پذيري خوارزمي از حافظ ،همانند ساير شعرا وعرفا، مضامين ومفاهيم عاشقانه وعارفانه مشابهي است كه در ديوان اين دو قبل از هر چيز ديگرخودنمايي مي كند:
در تنگنـــاي حيرتم از نخـوت رقيب يارب مبـــاد آنكه گدا معتبر شود
(حافظ،ديوان،1374: 215).
رقيبــم از سر كويش به جور مي راند گــداي شهر مبادا كه محترم باشد
(خوارزمي،ديوان،1375: 72).
ميان عاشق ومعشوق هيچ حايل نيست توخودحجاب خودي حافظ ازميان برخيز
(حافظ: 235).
حجاب راه تويي حافظ از ميان برخيز خوشاكسي كه درين راه بي حجاب رود
(همان: 213).
حجاب طلعت جانان توييِ تست اي نـادان حجاب ازپيش برخيزد چوتوازخود شوي يكتا
(خوارزمي: 11).
ازتوحجاب من همگي ازمن است وبس برخيزد اين حجاب چومن ازميان روم
(همان: 120).
دومين تأثيرپذيري خوارزمي ازحافظ آن است كه ازلحاظ وزن وقافيه ورديف، به استقبال حافظ رفته است:
من وانكارشراب اين چه حكايت باشد غالباً اين قدرم عقل وكفايت باشد
(حافظ: 180).
چون شب و روزمرا ازتو عنايت باشد من وترك غم عشق اين چه حكايت باشد
(خوارزمي: 78).
گر بود عمــر به ميخانه رسم بار دگر بجز ازخدمت رندان نكنم كاردگر
(حافظ: 227).
چشم عاشق كش او كشت مرا باردگر گویيا نيست بجزقصد منش كاردگر
(خوارزمي: 89).
سومين وآخرين تأثير پذيري خوارزمي از حافظ، آن است كه مصراعي از حافظ را همانند ساير شعرا وعرفاي قبل از خود،در لابلاي اشعار خود ذكر كرده وبا اين شيوه كه از خصايص سبكي منحصربه فرد بوده ودر نوع خود نظير ندارد، ديواني براي خود دست وپا كرده است:
سحر زهاتف غيبم رسید مژده به گوش كه دور شاه شجاع است مي دليربنوش
(حافظ: 243).
سحر زهاتف غيبم رسيد مژده به گوش اگرتـــوطالب ياري به جان ودل بخروش
(خوارزمي: 99).
دعـــاي گوشه نشينـــان بلا بگرداند چرا به گوشه چشمي به ما نمي نگري
(حافظ: 343).
اگر به گوشه چشمي به سوي ما نگري زجمـــع گوشه نشينان هزار دل ببري
(خوارزمي: 221).
نتيجه:
افكار وعقايد و انديشه ها واطلاعات فرد وملّتي در فرد وملّت ديگرتأثير گذار است. درتمامي زمينه ها،علي الخصوص در گستره ی عرفان وادبيّات عرفاني فارسي، شاعر وعارف ونويسنده اي را سراغ نداريم كه تنها با اتّكا به تجربه هاي شخصي ودروني خود موفّق به خلق اثري عرفاني - ادبي گردد؛ بلكه هنگام مطالعه وتحقيق شعر و اثري عرفاني-ادبي،در مي يابيم كه چه فراوان نگرش هايي كه به وسيله پيشينيان عرفاني وادبا صورت گرفته تا اين كه در ادوار بعد،براساس آن نگرشها،شعر و اثري عرفاني وادبي به منصّه ی ظهور رسيده است. با تحقيق وتفحص در اشعار وآثار كمال الدّين حسين خوارزمي از شعرا وعرفاي نيمه ی دوم قرن هشتم ونيمه ی اول قرن نهم هجري، به اين نتيجه مي رسيم كه خوارزمي،همانند ساير شعرا وعرفاي معاصر و قبل وبعد ازخود،درجاي جاي اشعار خود، افكار وانديشه ها و دريافت هاي دروني عرفا وشعراي قرون ششم و هفتم وهشتم هجري؛يعني سنايي،مولانا،عراقي،سعدي وحافظ را از لحاظ مضامين ومحتوا،وزن وقافيه ورديف وتركيبات وتعابير وعبارات، مورد تقليد وتتبع قرار داده ودر دو اثر مهّم عرفاني خود؛يعني«جواهر الاسرار وزواهر الانوار(شرح سه دفتر اول مثنوي مولانا)» و «شرح فصوص الحكم محي الدّين ابن عربي»در تبيين وتقويت افكار وعقايد خود، ازعقايد وافكارعرفاي پيشين نظير عراقي وديگران جهت تبيين هر چه بهتر مطالب خود استفاده ها برده است. برداشت ديگري كه از اشعار وافكار كمال الدّين حسين خوارزمي حاصل مي شود ، آن است كه خوارزمي مضامين ومفاهيم پيشينان عرفاني را گرفته ،آن را در خدمت ولايت و درمدح و منقبت ائمه اي همچون: حضرت علي وامام رضا(عليهم السلام)و در شكل عارفانه –عاشقانه در جهت تبيين انديشه هاي عرفاني نظير: تقابل عقل و عشق، وحدت وجود وتجلّي وحدت در كثرت و...كه از اصول مهم و بايسته عرفان در زمان وي به شمار مي آيند، به كار مي گيرد.
یادداشت:
دیوانی که با نام«دیوان اشعار فارسی حلاج»در سالهای 1343 و 1375 توسط انتشارات سنایی چاپ شده، از آن حلاج نیست و متعلق به کمال الدین حسین خوارزمی میباشد. جهت دیدن برخی دلائل در این خصوص رک: 1-جواهر الاسرار و زواهر الانوار(شرح سه دفتر مثنوی معنوی مولوی)،کمال الدین حسین خوارزمی،جلد اول، مقدمۀ و تصحیح و تحشیه: دکتر محمد جواد شریعت، تهران: انتشارات اساطیر، مقدمه، ص12 2- شرح فصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین ابن عربی، تاج الدین حسین خوارزمی، جلد اول، به اهتمام: دکتر نجیب مایل هروی، تهران: نشر مولی، مقدمه، صص 18-17 3- مقاله حلاج یا خوارزمی، سید مهدی خیراندیش، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره 98و99، آذر و دی 1384، صص 54-53 4- دیوان حلاج و گذری بر اندیشه و تعبیرات عرفانی، لویی ماسینیون، ترجمه و تدوین: قاسم میر آخوری و حیدر شجاعی، تهران: انتشارات قصیده،&n