دوشنبه ۵ آذر
صداقت را در چمدان گذاشته ام!
ارسال شده توسط احمدی زاده(ملحق) در تاریخ : يکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۴
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۵۳ | نظرات : ۹
|
|
نوید قدیری انارکی، خلبان ایرانی پروازهای اختصاصی شکار و حیات وحش در تانزانیاست.
او در سال ۲۰۰۴ ایران را به مقصد آفریقای جنوبی ترک کرد. آنجا دوره خلبانی دید و بعد برای کار و کسب تجربه به دارالسلام تانزانیا رفت.
"اگر فکر میکنید از همان روز اول بعد از دانشکده خلبانی، با لباس اتو کشیده سفید، کلاه مشکی خلبانی و کیف دستی چرم رفتم سوار هواپیما شدم، اشتباه میکنید. اوایل که به تانزانیا آمده بودم هیچ شرکتی به درخواست کار من پاسخ نمیداد. میگفتند جوانی و بیتجربه. میگفتند نمیتوانند اعتماد کنند و هواپیما را به دست من بسپارند. مجبور شدم با حقوق خیلی پایین، گاهی فقط ۱۰۰ دلار در ماه، کار کنم تا کمکم برای خودم اعتبار کسب کنم."
نوید اکنون خلبان یکی از شرکتهای معتبر پروازهای اختصاصی در تانزانیاست. شرکتی که ترتیبدهنده پروازهای ویژه برای شکارچیان؛ طبیعتگردان و حتی مقامهای عالیرتبه سیاسی داخلی و خارجی در تانزانیاست.
"آخرین چهره سرشناسی که خلبان پروازش بودم پاتریک کلایورت، فوتبالیست مشهور هلندی بود. با بیل کلینتون، بیل گیتس و کوفی عنان هم پرواز کردهام. آنها برای دیدن حیاتوحش یا سرکشی به فعالیتهای خیریه به تانزانیا آمده بودند. اما چهرههای سرشناس دیگری همچون سناتورهای آمریکایی یا تجار خیلی معروف اروپایی هم بودهاند که چون برای شکار آمده بودند مطمئن نیستم راضی باشند من نامشان را اینجا بگویم."
گفتگو با نوید انارکی اگر چه از حدود یک سال پیش برنامه ریزی شده بود اما ضبط آن با اخبار جنجالی شکار یک شیر در زیمباوه همزمان شد که باعث دردسر دندانپزشک آمریکایی جیمز پالمر شده بود.
از پیش میدانستم که در بعضی کشورهای آفریقایی، مزارع قانونی پرورش شیر وجود دارد که در آنها، شیر تکثیر میکنند و بعد شیرهای جوان را در محدودهای وسیع اما حد و مرز دار رها میکنند تا طعمه شکارچیان متمولی شوند که برای خرید پروانه شکار شیر حاضرند ۵۰ هزار دلار پرداخت کنند. با وجود این، برایم جالب بود که روایت دست اول نوید را از این تورهای گران قیمت شکار بشنوم.
"شکار در تانزانیا و جنگلهای سرنگِتی که یکی از بزرگترین مناطق حیاتوحش جهان است، با مجوز و کنترل شدید قانونی صورت میگیرد. مسافران ما معمولا در گروههای کوچک چهار پنج نفره به همراه یک یا دو شکارچی مجوزدار که اصطلاحا پی.اچ نامیده میشوند، به اینجا میآیند. اگر چه خرج سفر و اقامت را شکارچیان میلیونر میپردازند اما در حقیقت برنامه شکار و تصمیمگیری در مورد این که چه حیوانی میتواند شکار شود بر عهده پی.اچها است. برای همین هم حقوق بعضی از پی.اچهای زبده حدود چهار هزار دلار در روز است. حساب کنید آنها برای یک تور شکار ۱۰ روزه چهل هزار دلار دستمزد میگیرند."
"این پی.اچها هستند که میتوانند با دیدن یک حیوان بگویند او پیر است یا جوان، نر است یا ماده، سر سلسله است یا نه. معمولا هر حیوانی باید پیش از صدور مجوز شلیک توسط پی.اچها تایید شود. برای همین هم من فکر میکنم در اتفاقی که در زیمباوه افتاد و آن شیر معروف (سیسیل) به آن ترتیب شکار شد، بخشی از تقصیر متوجه پی.اچهای آن دندانپزشک بوده است. آنها باید تشخیص میدادند که این شیر در محدوده پارک ملی است و باید دست کم پیش از صدور مجوز شلیک و شکار، آن شیر را برای چند روز تعقیب میکردند تا مطمئن شوند او سر سلسله نیست. چون شیرها به صورت گروهی زندگی میکنند، اگر شیر سر سلسله کشته شود ممکن است همه نرهای گروه به جان هم بیفتند. ضمنا پروانه شکار معمولا فقط اجازه کشتن حیوانات پیر، نر و ضعیف را میدهد که اگر هم شکار نشوند هم خیلی از عمرشان باقی نمانده است."
جدا از این که کشتن به قصد تفریح چه قدر اخلاقی است یا نه، برایم جالب بود که بدانم "میلیونرهایی" که نوید از آنها یاد میکند بیشتر از چه کشورهایی به تانزانیا میروند و آیا میشود گفت آنها متعلق به "یک تیپ خاص" هستند.
"من از همه جا مسافر داشتهام. بازرگانان پولدار آمریکایی و اروپایی؛ میلیاردرهای کشورهای حاشیه خلیجفارس؛ حتی یک شکارچی ایرانی ساکن اروپا. به عنوان خلبان پرواز، وقتی با گروه پرواز میکنیم و در نزدیکی یک کمپ شکار فرود می آییم، من هم مانند میهمانان در همان کمپها که گاه کرایه یک اتاقشان شبی ۱۵۰۰ دلار است، اقامت میکنم. برای همین هم با مسافران معمولا در سر میز صبحانه یا شام هم کلام میشویم. نمیتوانم بگویم آنها خیلی با من و شما فرق دارند. از نظر من خیلی هم خوب و مهربانند. به ویژه وقتی میفهمند من ایرانی هستم، خیلی با علاقه و احترام در مورد ایران حرف میزنیم. من را خیلی دوست دارند. به حدی که معمولا در سفرهای بعدی هم از شرکت درخواست میکنند که با من پرواز کنند. فکر کنم آنها هم مثل همه ما هستند فقط نگاهشان به شکار با ما متفاوت است."
نوید ۳۷ سال دارد و به گفته خودش تاکنون چند بار ناچار شده دوباره "از صفر" شروع کند. برای همین هم در پاسخ به این که آیا پس از ۱۰ سال مهاجرت، آفریقا و تانزانیا را خانه خود میداند و یا هنوز رویای اروپا و آمریکا را در سر دارد، مکثی طولانی میکند.
"تقریبا مطمئنم که هر کس روز اول وارد دانشکده خلبانی میشود، مثل من رویای خلبان اول بودن در یکی از خطوط هوایی معروف جهان را در سر میپرواند. دروغ نمیگویم، تصویر خلبانهای خوش قد و قامت با آن یونیفرمهای سفید و با وقار، در حالی که ساک چرم مستطیلی شکل و چرخدار خود را روی زمین میکشند و از میان جمع مسافران منتظر پرواز با لبخند عبور میکنند، همیشه رویای من بوده و هنوز هم تا حدودی هست. اما این موقعیتی که الان دارم را هم به سادگی به دست نیاوردهام. این آخر خواستههایم نیست اما راضیام. خوشحالم. برای همین میتوانم بگویم که احتمال ماندنم در اینجا خیلی زیاد است."
"اولین چیزی که در چمدانم میگذارم صداقت است. اینجا یاد گرفتم که صداقت چه قدر مهم و مفید است. دومین تحفه هم احترام به همه است. حتی به کسی که ممکن است 'زیر دست' من محسوب شود. اینجا شاهد بودهام که چه طور نبود امکانات و فقر مانع رشد آدمها میشود. سیاهپوستان زیادی را دیدهام که مطمئنم اگر امکانات من در اختیارشان بود حتما بهتر از من میشدند. نداشتن پول و حمایت خانواده تنها موانع رشد آنها بوده. در حقیقت باید بگویم در آفریقا بود که فهمیدم نژادپرستی هیچ معنا و منطقی ندارد."
امیر پیام؛
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۶۱۵۳ در تاریخ يکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.