سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        لاک پشت چه میگوید ...
        ارسال شده توسط

        رحیم نیکوفر ( آیمان )

        در تاریخ : جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ ۱۳:۰۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۰۱ | نظرات : ۱۸

        وقتی تصمیم بگیری دنیا و طبیعت را همانگونه که هست دوست داشته باشی و بپذیری و به صدای همه کس و همه چیز در آن گوش دهی و پذیرای عشق باشی و مصدر آن ،
        مطمئناََ زندگی لبخندش را از تو دریغ نمیکند
        و آنجاست که حضور خدا را حس میکنی ...
         
        باور نمیکنی ؟؟؟!!!
         
        پس لاک پشت چه میگوید ????
         
        او میگوید(1) : وقتی در لاک خود نشسته باشی
        نه حرکتی هست و نه کاری پیش میرود
         
        (2) : اگر به نظر تو هر چیزی ، کاری یا رویدادی به کندی و آرامی پیش میرود مطمئن باش که در هر حال در انجام شدن و رو به جلو در گذر است
         
        (3) : خود را آنچنان در زندگی محکم و آبدیده کن که به سختی بشکنی و مشکلات نتوانند کمرت را خم کنند حتی اگر چند برابرِ سنگینی خودت، مشکلی را هم بر دوشت سوار کنند
         
        (4) : هیچ وقت از روی ظاهر قضاوت نکن ، به جای صحبت کردن در مورد زشتی و  عیب هر آنچیز که می بینی ، زیبائیش را جستجو کن
         
        (5) : هر از گاهی در لاک خود فرو رفتن خوش است و با خویشتنِ خویش اندیشه کردن
         
        (6) : در زندگی دوری کن از کسانی که انگار همنوع تو نیستند دوست دارند تو به پشت بیفتی و آنها دست و پا زدنت را بخندند و تماشا کنند
         
        (7) : کسانی لایق همنشینی و دوستی اند که به پشت افتادنت را دست بگیرند تا بلند شوی
         
        (8) : هرگز نمی توانی با برگرداندن سر ، پشتت را ببینی !
        باید خودت هم برگردی ، همین که برگشتی دیگر راهت همان راه رو به جلو نیست به راهی که آمده ای برگشته ای
         
        (9) : برای کاری که مشتاقی انجامش دهی یا قصد رفتن به نقطه ای و مکانی کرده ای ، باید سینه خیز رفت  اگر در راهت سنگ باشد به سینه ات خواهد کوبید اگر خاک باشد سینه ات خاک می خورد دلت از این سینه خیز رفتن ها گاهی درد میگیرد و گاهی آرامش می یابد ، پس فبل از رفتن هم به علت و هم به حالِ دلت خوب فکر کن
         
        (10) : درست است که الان روی خاکی ...
        اما بِدان که تو ، به دریا تعلق داری ...
        آری ، تو به دریا تعلق داری ...
         
        آری ، و این نمونه ای از میان هزاران  هزار گفتگو که خدا با ما  به زبان طبیعت کرده ، بود
        دوستان عزیز من اینو تقریباََ 9 ماه پیش نوشتم با کمی ویرایش گفتم سهیم باشم
         
        باتشکر...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۹۳۰ در تاریخ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ ۱۳:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2