جمعه ۲ آذر
عشق-محمود دولت آبادی
ارسال شده توسط احمدی زاده(ملحق) در تاریخ : شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۷۷ | نظرات : ۲۴
|
|
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن ،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند، می چزاند. می کوبد و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است.دست و قلبش عشق است. در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی...
برگرفته از کتاب: جای خالی سلوچ
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۵۶۵۷ در تاریخ شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سپاس از شما
بمانید به مهر و بسرایید