سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 ارديبهشت 1404
  • روز ملي كارآفريني
  • روز بزرگداشت شيخ بهايي
25 شوال 1446
  • شهادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام، 148 هـ ق
Wednesday 23 Apr 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

    چهارشنبه ۳ ارديبهشت

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    دیگران کاشتند و ...
    ارسال شده توسط

    سجاد ربانی

    در تاریخ : جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴ ۲۳:۵۴
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۱۱ | نظرات : ۰

    روزی بود روزگاری بود . شاهی بود به اسم انوشیروان که برای شکار با وزیر دانا و زیرکش بزرگمهر از شهر خارج شده بود . وقتی به شکارگاه رسیدند چشمشان به پیرمردی سپیدمو افتاد که روی زمین نشسته و گودالی می کند تا بوته ای را توی آن بکارد . پیرمرد حدود هشتاد سال سن داشت . آنها شگفت زده شدند جلوتر رفتند بزرگمهر گفت : خسته نباشی . چکار می کنی ؟
    پیرمرد گفت : هیچ، دارم گردو می کارم .
    انوشیروان تعجب کرد و گفت : گردو؟ راستش من از این که پیرمردی به سن و سال تو مشغول کشت و کار شده و استراحت نمی کند ، شگفت زده شدم . حالا هم می گویی گردو می کاری بیشتر تعجب می کنم . پیرمرد گفت : کشاورزی کار من است اما نمی دانم چرا از گردو کاشتنم بیشتر تعجب کرده اید . انوشیروان گفت : خودت می دانی که بوته ی گردو به این زودی ها سبز نمی شود . هفت- هشت سال طول می کشد تا درخت شود . من تعجب می کنم که تو با این سن و سال امیدوار هستی که هفت - هشت سال زنده بمانی . پیرمرد به یاد مرگ افتاد اما از حرف او ناراحت نشد و به او گفت : ما وقتی بچه بودیم، صدها درخت گردو دور برمان بود که از آن درخت ها بالا می رفتیم و گردو می چیدیم و نمی دانستیم این درخت ها را چه کسی کاشته است . اگر من هم نباشم حتماً کسانی خواهند بود که گردوهای درختی را که من کاشته ام بچینند . دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم و دیگران بخورند .
    انوشیروان گفت : آفرین! تا کلمه آفرین را گفت بزرگمهر کیسه ای پول در آورد و به کشاورز پیر داد .
    از آن به بعد، کسانی که به انجام کارهایی دست می زنند که برای دیدن فایده و نتیجه اش باید سال ها صبر و حوصله به خرج داد می گویند (دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم دیگران بخورند)
     
    منبع : ویستا نیوز
     
    --------------------------------------------
    شاه انوشیروان به موسم دی
    رفت بیرون ز شهر بهر شکار
    در سر راه دید مزرعه‌ای
    که در آن بود مردم بسیار
    اندر آن دشت پیرمردی دید
    که گذشته است عمر او ز نود
    دانهٔ جوز در زمین می‌کاشت
    که به فصل بهار سبز شود
    گفت کسری به پیرمرد حریص
    که: «چرا حرص می‌زنی چندین؟
    پایهای تو بر لب گور است
    تو کنون جوز می‌کنی به زمین
    جوز ده سال عمر می‌خواهد
    که قوی گردد و به بار آید
    تو که بعد از دو روز خواهی مرد
    گردکان کشتنت چه کار آید؟»
    مرد دهقان به شاه کسری گفت:
    « مردم از کاشتن زیان نبرند
    دگران کاشتند و ما خوردیم
    ما بکاریم و دیگران بخورند»
     
    " ملک الشعرای بهار "
     
    پ.ن : این روزها دیگر کمتر کسی پیدا می شود که به فکر دیگران باشد فقط می خواهد جیب خود را پر کند و می گوید گور پدر دیگران خودم خوش باشم بس است .

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۵۶۵۴ در تاریخ جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴ ۲۳:۵۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1