شعر را سخنی موزون و با قافیه خوانده اند و منطقیان نیز اگر چه معتقدند كه شعر سخنی خیال انگیز است، اما وجود وزن یا وزن و قافیه را برای شعر ضروری دانسته اند. حتا خواجه نصیرالدین توسی وزن را به دلیل خیال انگیز بودن، از فصل های ذاتی شعر دانسته است. اصولن شعر همیشه نزد مردم موزون بوده و تنها در سده ی اخیر، شعرهای بی وزن نیز سروده شده است. شعرهای بی وزن گرچه خیال انگیز هم باشند، اما شور و فسون اشعار موزون را ندارند.
مراد از خیال انگیز بودن یك شعر چیست؟ این پرسشی است كه همواره در برابر شاعران مطرح می شود. اگر بگویید : "خورشید طلوع كرد" تنها خبر از طلوع خورشید داده اید، اما اگر بگویید: "گل خورشید شكفت"، افزون بر دادن خبر طلوع خورشید و آغاز روز، سخن شما خیال انگیز و موزون و زیبا نیز هست. چرا خیال انگیز است؟ زیرا شما پیوند نهانی زیبایی میان خورشید و گل را یافته اید و خورشید را به گل، و طلوعش را به شكفتن تشبیه كرده اید. این سخن شما موزون نیز هست، زیرا بخش هجاهای آن با نظمی زیبا كنار هم نشسته اند و اگر می گفتید: " گل خورشید شكفته شد"، این سخن شما تنها خیال انگیز بود، اما از نعمت وزن بهره ای نداشت.
وزن به شعر زیبایی سحرآمیزی می بخشد و آن را شورانگیز می سازد. اگر وزن شعری را برهم بزنیم خواهیم دید كه تا چه میزان از زیبایی و تاثیر آن در خواننده كاسته می شود. به عنوان مثال اگر شعر:
دانه چو طفلی است در آغوش خاك / روز و شب این طفل به نشو نماست
به صورت بی وزن درآید، در می یابیم كه چقدر زیبایی و شورانگیزی اش را از دست داده است.
دانه چو طفلی در آغوش خاك است، روز و شب این طفل به نشو نما است
پس وجود وزن در شعر از فصل های ذاتی آن است. از این رو كسانی كه با شعر و شاعری سر و كار دارند، به ویژه با شعر فارسی، باید شناختی از وزن و قواعد ان داشته باشند، زیرا وزن های شعر فارسی از نظر خوش آهنگی و زیبایی و كثرت و تنوع و نظم در جهان بی نظیر است.
پیش از آغاز آشنایی با علم عروض، نخست باید با چند اصطلاح آشنا شویم:
حرف:
شاعر با واژه به سرودن شعر می پردازد و واژه خود از واحدهای كوچك تری به نام حرف تشكیل شده است، بنابراین برای شناختن وزن شعر به ناچار از حرف آغاز می كنیم. باید توجه داشت كه در وزن شعر، صورت ملفوظ حروف مد نظر است نه شكل نوشته شده ی آن ها. مثلن واژه ی "خواهر" به صورت "خاهر" تلفظ می شود و پنج حرف دارد : ( خ ا ه ----َ ر ) و واژه ی "نامه" به صورت "نام ِِ " تلفظ می شود و چهار حرف دارد( ن ا م ----ِ ).
حرف بر دو گونه است : صدادار و بی صدا
مصوت ها :حرف های صدادار (حرکات):
زبان فارسی دارای سه حرف صدادار كوتاه و سه حرف صدادار بلند است.
حرف های صدادار كوتاه یا "حركات" عبارتند از : --َ--، ---ِ--، ---ُ-- مثلن در كلمات سَر، دِل، پُل.
هر یك از حركات، که در خط فارسی به صورت اِعراب، در بالا یا زیر حرف قرار می گیرند و بعد از آن حرف تلفظ می شوند. یك حرف به شمار می آید.
حرف های صدادار بلند عبارتند از : "و"، "ا"، "ی" مثلن در آخر واژه های "كو"، "پا"، "سی".
نكات مهم:
١- هر حرف صدادار بلند تقریبن دو برابر حرف صدادار كوتاه است، از این رو حرف صدادار بلند در وزن شعر فارسی دو حرف به شمار می آید.
٢- "و"، "ا"، "ی" زمانی حرف صدادار بلند و دو حرف به شمار می آید كه دومین حرف هجا باشند. مثلن در كلمات "كار"، "سو" و "دید" حرف های صدادار، بلند و دو حرف به شمار می آیند، اما حرف "و" در كلمه ی "وام" و "قول" و حرف "ی" در كلمات "یاد" و "سیل" بی صدا هستند، زیرا به ترتیب نخستین و سومین حرف هجا هستند.
صامت ها :حرف های بی صدا
زبان فارسی دارای ٢۳حرف بی صدا است :
ء(=ع) ، ب ، پ ، ت (=ط) ، ج ، چ ، خ ، د ، ر ، ز (=ذ ، ظ ، ض )، ژ، غ، س ( =ث ، ص ) ، ش ، غ (=ق ) ، ف ، ك ، گ ، ل ، م ، ن ، و (در آغاز كلمه ی وجد) ، ه (= ح ) ، ی( در آغاز كلمه ی یاد ).
هجا:
هجا یا بخش، یك واحد گفتار است كه با هر ضربه ی هوای ریه به بیرون رانده می شود. در زبان فارسی هر هجا دارای یك حرف صدادار است كه دومین حرف هجاست. از این رو در هر گفته به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. مثلن كلمه ی (پر) یك هجایی و كلمه ی (پر-- وا) دو هجایی و كلمه ی (پر -- وا -- نه) سه هجایی و كلمه ی ( آ � زا � دِ -- گی) چهار هجایی است.
انواع هجا:
در وزن شعر فارسی انواع هجا سه دسته هستند: كوتاه، بلند و كشیده.
١)- هجای كوتاه:
دارای دو حرف است و با علامت U نشان داده می شود. مانند كلمات: نه (نَ ) و تو (تُ )
٢)- هجای بلند:
دارای سه حرف است و با علامت __ نشان داده می شود. مانند كلمات: نر، پا.
۳)- هجای كشیده:
دارای چهار یا پنج حرف است و با علامت __ U نشان داده می شود. مانند كلمات: نرم، پارس.
متوجه باشید كه یك یا دو حرف آخر هر هجای كشیده، هجای كوتاه نیست بلكه از نظر امتداد هجاها، در حكم یك هجای كوتاه است، زیرا هر هجای فارسی باید دارای یك حرف صدادار باشد.
نكات بسیار مهم:
١- گفتیم كه امتداد هر حرف صدادار بلند دو برابر حرف صدادار كوتاه است از این رو در وزن شعر فارسی هر حرف صدادار بلند دو حرفی به شمار می آید. مثلن كلمه ی (سی) سه حرفی است. هر یك از حرف های دیگر؛ چه صدادار كوتاه و چه بی صدا، یك حرف به شمار می آیند.
٢- در وزن شعر، حرف "ن" پس از یک حرف صدادار بلند در یك هجا (یعنی نون ساكن)، به شمار نمی آید. مانند: برین = بری، خون = خو.
ولی اگر حرف "ن" به هجای بعد منتقل گردد، آن گاه در این هجای جدید، پس از حرف صدادار بلند قرار نمی گیرد و از این رو به شمار می آید. مثلن اگر "دوان آمد" را به صورت "دوانامد" تلفظ كنیم، یعنی حرف "ن" به صورت "نا" در هجای جدید قرار بگیرد، پس دیگر پس از حرف صدادار بلند نیست، لذا به شمار آمده و تلفظ می شود.
۳- " آ " در خط برابر است با همزه ی صدادار و حرف صدادار بلند " ا "، از این رو سه حرف به شمار می آید. مثل: "آباد" كه نخستین هجایش سه حرفی است و هجای دومش چهار حرفی.
وزن شعر فارسی:
وزن شعر عبارت است از نظمی در اصوات گفتار، مثل وزن شعر فارسی كه بر پایه ی كمیت هجاها و نظم میان هجاهای كوتاه و بلند قرار دارد.
عروض:
علمی است كه قواعد تعیین وزن های شعر (تقطیع) و طبقه بندی وزن ها را از جنبه ی نظری و عملی به دست می دهد.
واحد وزن:
واحد وزن در شعر فارسی و بسیاری از زبان های دیگر، مصراع است. از این رو وزن هر مصراع از یك شعر، نمودار وزن مصراع های دیگر است. هنگامی که شاعر مصراع نخست شعر را سرود به ناچار باید دیگر مصراع ها را هم در همان وزن بسراید.
واحد وزن در شعر عرب بیت است. در نام گذاری وزن های شعر فارسی نیز، بر پایه ی سنت دیرینه، واحد وزن را بیت می گیرند.
قواعد تعیین وزن:
برای تعیین وزن یک شعر سه قاعده ی زیر را به دقت باید به کار برد:
قاعده ی یک - درست خواندن و درست نوشتن شعر (خط عروضی)
برای یافتن وزن یک شعر، نخست باید آن را درست و روان و فصیح خواند. در خواندن نباید خط فارسی ما را دچار اشتباه کند. به عنوان مثال در شعر:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی / صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
وقتی این شعر را درست می خوانیم "طاعت آن" به صورت "طاعتان" و "پیش آر" به صورت "پیشار" تلفظ می شود. پس از این که شعر را درست و فصیح خواندیم، باید عین تلفظ را واضح بنویسیم. به عبارت دیگر در تعیین وزن شعر باید خط را تا حد امکان به صورت ملفوظ شعر نزدیک کرد. این خط را "خط عروضی" می نامند.
در نوشتن شعر به خط عروضی رعایت چند نکته لازم است:
١- اگر در فصیح خوانی شعر، همزه ی آغاز هجا (وقتی پیش از آن حرف بی صدایی باشد) تلفظ نشود، در خط عروضی نیز همزه را باید حذف کرد، مثلن در شعر بالا "طاعت آن" با حذف همزه به صورت "طاعتان" تلفظ می شود. همچنین مصراع "بنی آدم اعضای یک پیکرند" با حذف همزه ی "اعضا" به صورت "بنی آدمعضای" خوانده می شود.
٢- در خط عروضی باید حرکت حروف صداردار کوتاه را گذاشت و لازم به یادآوری است که حرکت ها مانند حروف صدادار بلند همیشه دومین حرف هجا هستند.
اِی چَشمُ چِراغِ اَهلِ بینش / مَقصودِ وُجودِ آفَرینِش
روشن است کلماتی مانند "تو" ، "دو" و "و" ربط (عطف) و به صورتی که تلفظ می شوند باید نوشته شوند. یعنی به صورت "تُ " ، "دُ " و " �ُ- ". معمولن واو عطف در شعر به صورت ضمه تلفظ می شود، مانند" من و او " که به صورت " منُ او " تلفظ می شود.
۳- حروفی که در خط فارسی هست اما تلفظ نمی شود، در خط عروضی حذف می شود. مثلن کلمات "خویش"، "خواهر" ، "نامه" ، و "چه" به صورت "خیش"، "خاهر"، "نام ِِ" و "چِ ِ " در خط عروضی نوشته می شوند.
هرچ ِِ بر نفس خیش نَپسَندی / نیز بَر نَفس دیگَری نَپَسَند
٤- پیش از این گفتیم که حرف صدادار بلند دومین حرف هجاست، لذا حرف های "و" ، "ا" و "ی" فقط هنگامی که دومین حرف هجا باشند، صدادار هستند و دو حرف به شمار می آیند. مثلن در کلمات "کو" ، "سار" ، "ریخت". ولی در کلمه ای مانند "نُو" که دومین حرفش ضمه (حرف صدادار کوتاه) است، حرف "واو" بی صدا است چون دیگر حرف دوم هجا نیست.
قاعده ی دو - تقطیع:
تقطیع یعنی تجزیه ی شعر به هجاها و ارکان عروضی.
منظور از تقطیع هجایی و تقطیع ارکانی مشخص کردن هجاهای شعر اعم از کوتاه، بلند و کشیده، سپس جدا کردن هجاها و نوشتن شعر به خط عروضی و سرانجام مشخص کردن مرز دسته هجاهای تکرار شونده با / است.
دقت کنید که به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. هجای کشیده را نیز به یک هجای بلند (سه حرف نخست) و یک هجای کوتاه (یک یا دو حرف بعد) تقسیم می کنیم.
تقطیع هجایی و ارکانی:
علامت هجای دو حرفی (کوتاه) " U" است.
علامت هجای سه حرفی (بلند) " __ "است.
علامت هجاهای چهار یا پنج حرفی (کشیده) " __ U" است.
نخست شعر را به خط عروضی می نویسیم. به عنوان مثال شعر :
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
در خط عروضی به این شکل در می آید:
اِی سا رِ با آ هِس تِ را کا را مِ جا نَم می رَ وَد
ای (__) سا (__) رِ (U) با (__) آ (__) هِس (__) تِ (U) را (__) کا (__) را (__) مِ (U) جا (__) نَم (__) می (__) رَ (U) وَد (__)
که مرتب آن می شود:
__ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __
هجاهای مصراع شعر بالا را اگر سه تا سه تا از هم جدا کنید، خواهید دید که هیچ نظمی نخواهد داشت، ولی اگر چهار تا چهار تا جدا کنید می بینید که دارای نظم می شود، که از تکرار __ __ U __ تشکیل شده است.
ارکان عروضی:
وقتی هجای شعری را به اجزای چهار تا چهار تا یا سه تا سه تا و یا غیره جدا کردیم به شکلی که نشان دهنده ی نظمی در آن ها باشد. ساده تر ان است که به جای آن که بگوییم وزن فلان شعر از دو هجای بلند و یک هجای کوتاه در چهار بار تکرار تشکیل شده است، نام ارکانی ان را بگوییم.
به عنوان مثال در شعر بالا که تقطیع کردیم و از چار بار تکرار __ __ U __ تشکیل گردید، به جای آن که بگوییم این شعر دارای دو هجای بلند در آغاز و یک هجای کوتاه و در پایان یک هجای بلند دیگر است که چهار بار تکرار می شود، بگوییم از رکن "فاعلاتن" است.
ارکانٍٍٍ عروضی، مدل "افاعیل" را به وجود می آورند و تمام این ارکان بر مبنای ۳ حرف ف و ع و ل ساخته می شوند.
مهم ترین ارکان عروضی بر حسب تعداد هجا به قرار زیرند:
نوع
|
نوع هجا
|
رکن عروضی
|
یک هجایی
|
_
|
فَع
|
دو هجایی
|
U _
_ _
|
فَعَل
فَع لَن
|
سه
هجایی
|
_ _
_ U _
U _ _
_ _ _
U _ _
|
فعلُن
فاعَلَن
فعولن
مفعولن
مفعولُ
|
چهار هجایی
|
_ U _ _
_ U _ U
U U _ _
U _ U U
U _ _ _
U _ _ U
U _ U _
_ _ U _
_ _ U U
_ U U _
|
فاعلاتن
فاعلاتُ
فعلاتن
فعلاتُ
مفاعیلن
مفاعیلُ
مفاعلن
مستفعلن
مستفعِلُ
مفتعلن
|
پنج
هجایی
|
_ _ U _ _
U U _ U _
|
مستفعلاتن
متفاعلن
|
تقسیم بندی ارکان عروضی بر حسب جای آن ها در مصراع:
الف - ارکانی، که در آغاز، میان و پایان مصراع می آیند:
١- فاعلاتن __ U __ __
٢- فاعلن __ U __
۳- مفاعیلن U __ __ __
٤- فعولن U __ __
۵- مستفعلن __ __ U __
٦- مفعولن __ __ __
۷- فَعَلاتن U U __ __
٨- فَعَلن U U __
٩- مَفاعلن U __ U __
١٠- مفتعلن __ U U __
ب - ارکان غیر پایانی که در پایان مصراع قرار نمی گیرند:
١- فاعلاتُ __ U __ U
٢- فَعَلاتُ U __ U U
۳- مَفاعیلُ U __ __ U
٤- مُستفعِلُ __ __ U U
۵- مَفعولُ __ __ U
٦- مَفاعِلُ U U __ U
ج - ارکان پایانی که فقط در پایان مصراع می آیند:
١- فَعَل U __
٢- فَع __
آرایش ارکان عروضی گوناگون در کنار یکدیگر، "وزن ها" یا "بحرهای عروضی" را ایجاد می کند (که در دنباله ی این بحث به تفصیل معرفی خواهند شد). مثلن این مصراع شعر حافظ :" که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها" دارای وزن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن" است که از تکرار رکن "مفاعیلن" ایجاد شده است.
مثال های زیر از جمله وزن های پرکاربرد شعر کلاسیک فارسی هستند:
� فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
کنون گر به دریا چو ماهی شوی / و یا همچو شب در سیاهی شوی
� مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
� مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهاد و شیرین از نظامی):
بگفتا جانفروشی از ادب نیست / بگفت از عشقبازان این عجب نیست
� فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز / بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
قاعده ی سه - اختیارهای شاعری:
وزن شعر فارسی بسیار منظم و دقیق است و نظم و تساوی هجاها در مصراع های شعر فارسی به دقت رعایت می شود و از این نظر تقطیع شعر فارسی بسیار ساده است. البته شاعر در سرودن شعر اختیارهایی دارد كه به ضرورت از آن ها بهره می برد.
تبصره:
برای تعیین وزن یك شعر، تقطیع یك مصراع از آن كافی است اما چون در شعرهای فارسی اغلب از اختیارهای شاعری بهره گرفته می شود، با مقایسه ی دو مصراع یعنی از روی اختلاف هجاها، اختیارهای شاعری را به تر درمی یابیم. لذا در تقطیع، هجاهای مصراع های دوم را به ترتیب زیر هجاهای مصراع اول می نویسیم.
اختیارهای شاعری بر دو گونه است: زبانی و وزنی.
- اختیارهای زبانی شاعر:
در هر زبانی برخی از كلمات دارای دو یا گاه چند تلفظ هستند و گوینده اختیار دارد هر كدام از آن ها را كه می خواهد به كار ببرد. اختیارهای زبانی بر دو گونه است:
١- امكان حذف همزه:
در فارسی اگر قبل از همزه ی آغاز هجا حرف بی صدایی بیاید، همزه را می توان حذف كرد. مثلن كلمه ی" آب" كه با همزه شروع شده است، اگر پیش از آن حرف بی صدایی مانند "ر" بیاوریم، همزه را می شود حذف كرد. مثلن " در آب " را بگوییم "دراب" یا "از این" را بگوییم "ازین" یا "در آن " را بگوییم "دران".
٢- تغییر كمیت حرف های صدادار:
شاعر در موارد ویژه ای می تواند به ضرورت وزن شعر، حرف صدادار كوتاه را بلند و یا حرف صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند.
الف- بلند تلفظ كردن حرف های صدادار كوتاه:
حرف صدادار كوتاه پایان كلمه را به ضرورت وزن می توان كشیده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آید. همچنین كسره ی اضافه و ضمه ی عطف را می توان كشیده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آید.
ب- كوتاه تلفظ كردن حرف های صدادار بلند:
هرگاه پس از كلمات پایان یافته به حرف های صدادار بلند "و" و "ی" صوتی بیاید، شاعر اختیار دارد كه این حرف های صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند تا كوتاه به شمار آید. در ضمن میان دو حرف صدادار، حرف بی صدای " ی" قرار می گیرد كه آن را "ی" وقایه می نامند.
- اختیارهای وزنی شاعر:
اختیارهای زبانی تنها تسهیلاتی در تلفظ برای شاعر فراهم می آورد تا به ضرورت وزن از آن بهره بگیرد.بی آن كه موجب تغییری در وزن شود. اما اختیارهای وزنی امكان تغییرات كوچكی در وزن را به شاعر می دهد. تغییراتی كه گوش فارسی زبانان آن را عیب نمی شمارد.
اختیارهای وزنی بر چهار گونه است:
١- بلند بودن هجای پایان مصراع. آخرین هجای هر مصراعی بلند است اما شاعر می تواند به جای آن هجای كشیده یا كوتاه بیاورد. هجای پایان مصراع را همیشه با علامت هجای بلند نشان می دهیم.
سرو را مانی و لیكن سرو را رفتار نه / ماه را مانی و لیكن ماه را گفتار نیست
گر دلم از شوق تو دیوانه شد عیبش مكن / بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
در این جا آخرین هجا در مصراع نخست كوتاه است و در مصراع های دوم و چهارم كشیده است بی آن كه موجب كم ترین اختلالی در وزن شده باشد. پس باید به خاطر بسپاریم كه در پایان مصراع فرقی میان هجای كشیده و كوتاه یا بلند نیست و همه بلند به شمار می آیند. امروزه هیچ یك از شاعران فرقی میان این سه نوع هجا نمی گذارد و همه را بلند به شمار می آورند، اما در عروض سنتی به غلط میان هجای كشیده و بلند در پایان مصراع فرق گذاشته اند.
٢- بعضی از اوزان با "فاعلاتُ" آغاز می شوند. شاعر هجای اول را در آغاز مصراع می تواند بلند به شمار آورد. یعنی به جای "فاعلاتُ " با بلند تبدیل كردن هجای آغاز مصراع آن را به "فاعلاتن" تبدیل نماید.
۳- شاعر می تواند به جای دو هجای كوتاه میان مصراع، یك هجای بلند بیاورد. این عمل بیش تر در دو هجای كوتاه ماقبل آخر مصراع صورت می گیرد. یعنی شاعر به جای "فَعَلن" با تبدیل دو هجای كوتاه اول به یک هجای بلند، آن را به "فع لن" تبدیل می نماید.
٤- قلب : شاعر به ضرورت وزن می تواند یك هجای بلند و یك هجای كوتاه كنار هم را جا به جا كند. این اختیار شاعری به ندرت اتفاق می افتد و آن هم در "مُفتَعِلُن" و "مفاعِلُن" رخ می دهد.
مرور و یادآوری :
تقطیع شعر و اختیارهای شاعری
برای تقطیع شعر با اختیارهای شاعری یك راه، استفاده ی دقیق از گوش است. مثلن اگر "دل من" را عادی تلفظ كنیم، تقطیع هجایی آن " UU _ " اما تلفظ "دل من" در مصراع: دل من همی داد گفتی گواهی به صورت " U _ _ " است زیرا در هجای دوم " لِ " كشیده تلفظ می شود. یعنی "لِ " به اندازه ی یك هجای بلند ممتد می گردد و لذا آن را یك هجای بلند به شمار می آوریم و وزن را به دست می آوریم.
راه دیگر درست کردن وزن، روش مقایسه هجاهای دو مصراع یك شعر است. می دانیم كه ترتیب و تعداد هجاهای كوتاه و بلند یك مصراع شعر در تمام مصراع های دیگر رعایت می شود. حال اگر یك یا چند هجای یک مصراع با معادل هایشان در مصراع دیگر مطابقت نداشته باشد، نقص را باید بتوان با اختیارهای شاعری رفع كرد و گرنه وزن مختل می ماند. مثلن:
دل من داد همی گفتی گواهی / كه باشد مرا روزی از تو جدایی
اگر شعر را درست تقطیع كنید خواهید دید كه هجاهای ٢ و ۷ و ٩ در دو مصراع بر خلاف وزن شعر فارسی با معادل هایشان در مصراع دیگر یكسان نیستند. یعنی در مصراع نخست هجای ٢ كوتاه است و در مصراع دوم معادل همین هجا بلند است. در مصراع دوم همچنین هجای ۷ بلند است و در مصراع نخست كوتاه. در مصراع دوم نیز هجای ٩ بر خلاف معادلش در مصراع نخست كوتاه است. این اختلال در وزن را بر مبنای قواعد زیر می توان تصحیح کرد:
در هجای ٢ در مصراع نخست حرف "لِ " كوتاه است و معادل آن در مصراع دوم " با " بلند است. "با " را نمی شود طبق هیچ قاعده ای كوتاه كرد، اما " لِ " را می توان با اضافه كردن كسره كشیده تلفظ كرد و آن را هجای بلند به شمار آورد.
در هجای ۷ در مصراع دوم با یك هجای بلند روبرو هستیم كه معادل آن در مصراع نخست كوتاه است.در این جا نیز هجای ۷ مصراع اول را نمی شود بلند به شمار آورد، ولی هجای هفتم مصراع دوم را طبق قاعده ی كوتاه تلفظ كردن مصوت بلند "ی" می توان كوتاه به شمار آورد.
هجای ٩ در مصراع دوم " تُ " نیز برخلاف معادلش در مصراع نخست" تی " كوتاه است، اما طبق قاعده ی كشیده تلفظ كردن ضمه (حرف صدادار) در پایان كلمه می توان آن را یک هجای بلند به شمار آورد و بدین ترتیب و با این عملیات عروضی، هجاهای هر دو مصراع، با یكدیگر برابر و همسان می شوند.
بَحر
بحر در لغت "شكافی است فراخ در زمین، دارای آب بسیار" و در اصطلاح عروض عبارت است از كیفیّت وزنی یا آهنگی ویژه، برآمده از تكرار یا تركیب یك یا چند رکن عروضی و به گفته ی خواجه نصیر "تكرار اركان" که افاعیل هم خوانده شده است.
بحر از نظر خلیل بن احمد عروضی، بنیادگذار عروض عرب (در گذشته در سال ١۷٠ق) و پیروان او، هشت رکن اصلی دارد. این ارکان که به زبان سنت، افاعیل نامیده می شوند، عبارت اند از: مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، مفاعَلَتن، متفاعلن، فعولن، فاعلن و مفعولات. خلیل بن احمد عروضی وزن های اصلی شعر عرب را در پنج دایره و پانزده بحر محدود ساخته، و پس از او شاگردش، اخفش نحوی (سده ی سوم ق)، بحر متدارك را نیز بدانها افزوده است. بدین ترتیب وزن های شعری در دایره های عروضی عبارتند از:
� دایره ی نخست مختلفه، دارای بحرهای طویل و مدید و بسیط،؛
� دایره ی دوم مؤتلفه، دارای بحرهای وافر و كامل؛
� دایره ی سوم مجتلبه، دارای بحرهای هزج و رجز و رمل؛
� دایره ی چهارم مشتبهه، دارای بحرهای منسرح و خفیف و مضارع و مقتضب و سریع و مجتث؛
� دایره ی پنجم متّفقه، دارای بحرهای متقارب و متدارك.
بعدها عروضیان ایرانی دایره های دیگری برای بحرهای ویژه ی فارسی یا بحرهای مشترکی که به گونه ای ویژه و متفاوت با گونه های عربی سروده شده، وضع کردند.
اگر افاعیل گفته شده بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شوند، بحرهای به دست آمده را سالم ، و اگر تغییراتی بیایند آن بحرها را مُزاحَف می نامند. هر تغییری، نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییراتی که می یابد، لقبی پیدا می کند.
اقسام بحر
١) متّفقالاركان: كه از تكرار افاعیل عروضی به دست می آید، دارای بحرهای :
هزج، رجز، رمل، وافر، كامل، متقارب، متدارك.
٢) مختلف الاركان: كه از تركیب یا از تركیب و تكرار افاعیل عروضی به دست می آید، دارای بحرهای :
طویل، مدید، بسیط، غریب، قریب، مشاكل، مضارع، مقتضب، مجتثّ سریع، و خفیف.
گونه های شعری ایرانیان با گونه های شعر عرب، تفاوت دارد. برخی بحر ها، مانند قریب و مشاکل و غریب ویژه ی شعر فارسی است و در عربی کاربردی ندارد، برخی دیگر میان شعر فارسی و عربی مشترک است همچون هزج و رجز و رمل و مُنْسَرح و مضارع و خفیف و مُقْتَضَب و مُجْتَث و سریع و متقارب و متدارک، و برخی ویژه ی شعر عرب است مانند طویل و مدید و بسیط.
این اختلاف، ناشی از ویژگی های زبانی، شعری و احساسی دو زبان فارسی و عربی است.
آشنایی با بحرهای عروضی
� بحر متقارب
متقارب در لغت به معنی نزدیك به هم است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فعولن" به دست می آید.
زحافات (تغییرات) مشهور بحر متقارب:
١- حذف: برداشتن یك هجای بلند از آخر "فعولن" است و " فعو" را كه باقی می ماند، به فعل تبدیل می كند که به آن محذوف می گویند.
٢- ثلم: اگر از "فعولن" تنها دو هجای بلند باقی بماند آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن اثلم می گویند.
وزن های مشهور بحر متقارب
١- بحر متقارب مثمن سالم: فعولن فعولن فعولن فعولن
جهانا همانا فسوسی و بازی / كه بر كس نپایی و با كس نسازی ابوطیب مصعبی
دو عیدست ما را از روی دو معنا / هم از روی دین و هم از روی دنیا المعجم
نكوهش مكن چرخ نیلوفری را / برون كن ز سر باد خیره سری را ناصرخسرو
٢- بحر متقارب مثمن محذوف: فعولن فعولن فعولن فعل
چو از زلف شب باز شد تاب ها / فرو مرد قندیل محراب ها منوچهری
به نام خداوند جان و خرد / كزین برتر اندیشه بر نگذرد فردوسی
بر آمد ز كوه ابر مازندران / چو مار شكنجی و ماز اندر آن منوچهری
۳- بحر متقارب مثمن اثلم: فع لن فعولن فع لن فعولن
آیین تقوی ما نیز دانیم / لیكن چه چاره با بخت گمراه حافظ
چندان كه گفتم غم با طبیبان / درمان نكردند مسكین غریبان
ما درد پنهان با یار گفتیم / نتوان نهفت درد از طبیبان حافظ
� بحر رجز
رجز در لغت به معنی اضطراب و سرعت است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار ركن "مستفعلن"به دست می آید.
زحافات مشهور بحر رجز:
١- طی : حذف حرف ساكن چهارم (ف) از ركن "مستفعلن" است و سپس مستعلن را كه می ماند به " مفتعلن " تبدیل می كنند که به آن " مطوی " می گویند.
٢- خبن: حذف حرف ساكن دوم (س) از "مستفعلن" است و سپس متفعلن را كه می ماند، به "مفاعلن" تبدیل می كنند و به آن " مخبون" می گویند.
۳- ترفیل: اگر یك هجای بلند به آخر جزء "مستفعلن" افزوده شود آن را با "مستفعلاتن" نشان می دهند و به آن "مرفل" می گویند.
وزن های مشهور بحر رجز
١- بحر رجز مثمن سالم: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
من خاك پای آن كسم كو خون ساغر می خورد / تا راز دل ساغر چرا هر دم به لب می آورد سلمان ساوجی
عمریست تا من در طلب هر روز گامی می زنم / دست شفاعت هر زمان در نیكنامی می زنم حافظ
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم كرده ام / زان می كه در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام مولوی
٢- بحر رجز مثمن مطوی مخبون: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
سرو چمان من چرا میل چمن نمی كند / همدم گل نمی شود یاد سمن نمی كند حافظ
تاب بنفشه می دهد طره ی مشكسای تو / پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو حافظ
ای كه ز دیده غایی در دل ما نشسته ای / حسن تو جلوه می كند وین همه پرده بسته ای سعدی
۳- بحر رجز مثمن مطوی: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم / تا كه رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم مولوی
منفعلم بر كه برم حاجت خویش از بر تو / ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو بیدل دهلوی
� بحر رمل
رمل در لغت به معنی بافتن حصیر است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فاعلاتن" پدید می آید.
زحافات مشهور بحر رمل:
١- كف: انداختن حرف هفتم ساكن را "كف" و "فاعلات" را كه پس از حذف "ن" از فاعلاتن می ماند، "مكفوف" می گویند.
٢- حذف: انداختن هجای بلند آخر "فاعلاتن" است كه از آن "فاعلا" می ماند و آن را به "فاعلن" تبدیل می كنند كه به آن "محذوف" می گویند.
۳- خبن : انداختن حرف ساكن دوم "فاعلاتن" را "خبن" و "فعلاتن" را كه می ماند "مخبون" می گویند.
٤- خبن و كف: پس از انجام دو زحاف خبن و كف از جزء فاعلاتن "فعلات" می ماند كه به آن "مخبون مكفوف" یا "مشكول" می گویند.
۵- خبن و حذف: پس از انجام دو زحاف خبن و حذف از جزء "فاعلاتن" "فعلا" می ماند كه آن را به"فعلن" تبدیل می كنند، كه به آن "مخبون محذوف " می گویند.
٦- صلم: اگر از "فاعلاتن" تنها دو هجای بلند بماند، آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن "اصلم" می گویند.
۷- طمس: اگر از جزء "فاعلاتن" تنها دو هجای بلند بماند ، آن را با "دفع" نشان می دهندكه در این صورت به آن "مطموس" می گویند.
وزن های مشهور بحر رمل
١- بحر رمل مثمن سالم: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
هر كه چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد / هر كه محرابش تو باشی سر زخلوت بر نیارد سعدی
روزگار و هر چه در وی هست بس ناپایدار است / ای شب هجران تو پندارم برون از روزگاری وصال شیرازی
٢- بحر رمل مثمن محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
یاد می داری كه با من جنگ در سر داشتی / رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی سعدی
ای مسلمانان فغان از جور چرخ چنبری / وز نفاق تیر و قصد ماه و کید مشتری انوری
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش حافظ
۳- بحر رمل مسدس محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
عشق هایی كز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود مولوی
هر كسی كاو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش مولوی
٤- بحر رمل مثمن مخبون محذوف : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
تاخبر دارم ازو بی خبر از خویشتنم / با وجودش ز من آواز نیابد كه منم سعدی
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین / وین اشارت ز جهان گذران ما را بس حافظ
گر مرا خار زند آن گل خندان بكشم / ور لبش جور كند از بن دندان بكشم مولوی
۵ - بحر رمل مسدس مخبون محذوف: فاعلاتن فعلاتن فعلن
بی رخت چون به چمن راه كنم / سوی گل بنگرم و آه كنم جامی
علی آن شیر خدا شاه عرب / الفتی داشته با آن دل شب شهریار
روی بنمای كه دیوانه شدم / رحمتی كز غمت افسانه شدم كمال الدین اصفهانی
٦- بحر رمل مثمن مخبون: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدایی / نروم جز به همان ره كه توام راهنمایی سنایی
۷- بحر رمل مثمن مخبون مطموس: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
كار و كردار تو ای گنبد زنگاری / نه همی بینم جز مكر و ستمكاری ناصر خسرو
پانزده سال بر آمد كه به یمگانم / چون و از بهر چه زیرا كه به زندانم ناصرخسرو
٨- بحر رمل مثمن مخبون اصلم: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
از تو با مصلحت خویش نمی پردازم / همچو پروانه كه می سوزم و در پروازم سعدی
٩- بحر رمل مثمن مخبون مكفوف(مكشوف): فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
اگرم حیات بخشی و گرم هلاك خواهی / سر بندگی به حكمت بنهم كه پادشاهی سعدی
همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهی / به پیام آشنایی بنوازد آشنا را حافظ
منابع:
١- دكتر عباس ماهیار: "عروض فارسی شیوه ای نو برای آموزش عروض و قافیه"،انتشارات نشر قطره،تهران، چاب چهارم، سال ١۳۷٨
٢- دكتر جلیل مسگرنژاد: "مختصری در شناخت علم عروض و قافیه"، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، چاپ نخست، سال ١۳۷٠
۳- دكتر كامل احمد نژاد: "جزوه ی درس عروض" انتشارات دانشگاه شهید بهشتی تهران، سال ١۳٦٨
٤- دكتر محمد معین:"فرهنگ فارسی" انتشارات مؤسسه ی امیر كبیر، تهران، چاپ یازدهم، سال ١۳۷٦
۵- علی اكبر دهخدا: "لوح فشرده لغت نامه" انتشارات دانشگاه تهران
٦- دكترجلیل تجلیل: "عروض" انتشارات نشر همراه، تهران، چاپ اول، سال ١۳٦٨
۷- دكتر ابولحسن نجفی: "در باره ی طبقه بندی وزن های شعر فارسی" مجله ی آشنایی با دانش، فروردین ١۳۵٩
٨- دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی: "موسیقی شعر" انتشارات آگاه، تهران، چاپ سوم، سال ١۳۷٠.
دنباله دارد . . .