ای که کریمی مرا جز تو کَلیمی کبیر
نیست که خواهم از او روح و اثیری(روانی) اسیر
با تو که دیوانه ام شادترین بنده ام
دست مرا هم ببر سمت غدیری خَطیر
صبر مرا تازه کن تا بخزم در یقین
مایه ی هر نان تویی نیست فَطیری(متضاد خمیر) خَمیر
گوش مرا پر کن از آنچه سَحر گفته ای
خفته نمانم سَحر تا تو صفیری(صدای ممتد اذان) ، سفیر(فرستاده)
باز کن این چشم را، در مَهِ مهمانیت
گوشه ی چشمی به من ای که بصیری نصیر
حال عبادت به من بیشتر از پیش ده
در رمضان تخت من باشه سَریری(تختخاب) صغیر
تِشنه ی خود کن مرا باز اگر لایقم
روح مرا وسعتی ده چو ضمیری(درونی) کویر
دست مرا در دعا تا به خودت باز کن
هرکه گدایی کند هست فقیری شهیر(مشهور)
وعده ی دیدار ما لحظه ی افطار دل
مست خودت کن مرا، ریز شعیری(ابشنگولی) کثیر
هر که به شیدا شدن مفتخراست را ببر
گوشه کناری نشان روی حصیری(زیرانداز) حریر
بر قلمش حکم کن جز تو نگوید دگر
تا بنویسد بیان مثل دبیری(کاتب) دلیر
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.