سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      احساس رويايي
      ارسال شده توسط

      خسرو آهنگرزاده

      در تاریخ : دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۴۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۵۵ | نظرات : ۳

      تابوتم بر بال فرشتگان
      چون مرغان در پرواز
      داره به هر سو تاب مي خورد
      نگران و بي خواب
      چشمام هنوز بيدارند
      چشمام در حدقه
      به هر سو مي چرخند
      منتظرند و ناآرام
      لحظه اي صبر كنيد
      من زندگيمو جا گذاشتم
      زندگيم در دستان كسي ست
      كه دستامو در دستاش داشتم
      اون لحظه احساس خوبي بود
      انگار از دردها راحت بودم
      از تموم غم و اندوه جهان
      او بارها مي گفت
      دست خدا مي سپارمت
      دو مسافر بوديم از شهر غريب
      دو مسافر، تنها و بي كس
      او همسفر من بود
      بگيد لحظه اي صبر كنند
      من هنوز نگرانم
      تابوتم با نغمه ي ساز همراه است
      مي رقصد بر بام خدا
      جايي كه همه ريزند
      جز عشقي كه در دل دارم
      ناگهان قلك زمان مي شكند
      و صدف عشق درها مي گشايد
      و عروسك از درونش
      قطره اي از اشكم مي ربايد
      با ارزش ترين چيزو
      و بعد مي بندد درو
      تا نيايد نامحرم
      او تنهاست با قطره اشكم
      احساسم چون برگ مي ريزد
      و پاييز را تجسم مي كند
      او همچنان در احساسم غوطه مي خورد
      من لباس ابريشم به تن دارم
      و باز بدنم منجمد است
      فصل پاييز چقدر سرد است
      كوچ مهاجر با بال آسموني
      چه غمگين مي خونند ترونه ي مرگ را
      صبر كنيد
      احساسم در زمين مونده
      در دل كسي كه مي خواست منو
      او خونگرم بود دلش
      و من چقدر سرد است تنم
      او كه نيست غم به من مي خندد
      همسفر ، تابوتم منتظرست
      مي ترسم بي من رود اين همه راه
      قطرات اشكت را جاري كن
      بايد امروز بي تو روم
      خدا رو چه ديدي شايد يه روز
      برگردم از خواب
      و اون وقت كبوتري پرواز كند
      بر بام شما
      كه در گردن دارد حلقه ي تو
      روي اون حلقه حك شده كه
      شمارو دوست دارد هنوز
      سلطان عشق
      30/7/87

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۵۰۹۸ در تاریخ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0