در ماجرای عاشورا قبل از آغاز جنگ ، امام حسین علیه السلام به سراغ مردی از اراذل و اوباش زمان به نام عبیدالله حرّ جعفی میروند. او در ماجرای کربلا ، نزدیکی محل حادثه اطراق کرده است.
امام از او میخواهد که به سپاهش ملحق شود. عبیدالله ترس از مرگ را بهانه می کند، اما میگوید: اسبی دارم که نامش ملحقه است (یعنی آنقدر تیز تک است که هر اسبی را دنبال کند میگیرد و در فرار هم تعقیب کنندگان را جا میگذارد). این را به شما میبخشم. بردارید و جان خود را از این مهلکه نجات دهید!
امام میفرمایند: نه به تو و نه به اسبت نیازی ندارم. میخواستم در کوچکی از بهشت را به رویت باز کنم، امّا چون قصد احسان کردی، من نیز تو را نصیحت میکنم که در جایی که تنهایی مرا در میان دشمنانم میبینی نایست، زیرا کسی که ندای هَل مِن ناصِر مرا بشنود و یاری ام نکند، قطعاً جهنمی خواهی بود.
پی نوشت: گاندی در روز استقلال و آزادی هند سخنرانی دارد که در آن سخنرانی می گوید من این آزادی و استقلال بودن را از حسین الهام گرفته ام. ندای هل من ناصر(مرا کمک کنین)امام حسین و یارانش در همه ی زمانها بلند و رساست. اما گوش انسانها بر اثر گناه و چرک و رین سنگین شده است و نمی شنود همانطوری که بر قلب و دلهایشان قفل زده و بر چشمهایشان پرده نهاده شده است. و لوچ شده است. وچه جهنمی بالاتر از اینکه تمام آن انسانهای جامعه به هم بدبین باشند و چه جهنمی بالاتر از اینکه تمام نعمت های خداوند را با چشمان لوچ نقمت و نقمتهای خداوند را نعمت ببینند. وچه جهنمی بالاتر از اینکه ابرهای عذاب و بلا را بالای سر خود ببینند و باز هم به خود نیایند و برای یک جامعه چه جهنمی بالاتر از فقر و بیکاری وتجرد و فردیت وجود دارد ....
*ای انسان چه چیز تو را بر گناهت جرات داده و گستاخ کرده؟ ای انسان چه چیزی تو را مغرور کرده؟ ای انسان چه چیزی تو را به نابودی خودت علاقمند ساخته؟ آیا این بیماری تو بهبودی ندارد؟ یا این خوابت به بیداری نمی انجامد؟ چرا لااقل آن مقدار که به دیگران رحم می کنی به خودت ترحم نمی کنی. تو هر وقت کسی را در میان آفتاب سوزان و باران و برف ببینی برای کمک به سوی او می روی، هرگاه بیماری را ببینی که درد او را سخت ناتوان و درمانده ساخته از روی ترحم بر او گریه می کنی. پس چه چیزی تو را بر بیماریت صبور ساخته.و در مصیبتت بردبار و شکیبا نموده و از گریه بر خویشتن تسلیت داده و تو را بی غم کرده ، در حالی که عزیزترین افراد نزد خودت می باشی چگونه ترس از نزول و فرود بلا در شب تو را بیدار نکرده یا این که در گناه و معصیت غوطه وری در حالی که زیر سلطه و قدرت او قرار داری.
بیا و این بیماری(غفلت از خدا ) را با داروی تصمیم و اراده و همت و عزم راسخ مدارا کن. این خواب غفلتی را که چشمانت را فراگرفته با بیداری برطرف ساز. تا صدای هل من ناصر حسین را بشنوی و مظلومیت و غربت حسین را بیشتر درک کنی. و او را همراهی کنی. بیا و مطیع خداوند شو و به یاد او انس بگیر .خوب تصور کن که به هنگام غفلت از خدا او با دادن نعمتها به تو عنایت می کند . تو را به سوی عفو و بخشش خویش می خواند و زیر پوشش فضل و برکات خود قرار می دهد.در حالی که تو همچنان به او پشت کرده ای و به دیگری رو می آوری .خداوندی که با این قدرت عظیم، کریم است اما تو با این ضعف و حقارت چقدر در معصیت او جسوری.!!