سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        پسرک
        ارسال شده توسط

        حبیب الله نبی اللهی قهفرخی

        در تاریخ : يکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰ ۰۹:۴۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۷۷۵ | نظرات : ۶

        درپیاده روبه دیوارتکیه داده بودوداشت می لرزید.دستانش رامدام توی جیب هایش می کردودوباره بیرون می آوردوبادهانش درآن ها می دمیدوسپس به هم می مالید.لباس مندرس و پاره ای به تن داشت.سوز سرما ازتحمل او خارج بود.دخترنگاهی به او انداخت واز کنارش گذشت.چشمان ملتمس پسرک تنش را لرزاند.چندقدم آن طرف تر ایستاد.سرش رابرگرداند ودوباره به پسرک نگاه کرد.درگوشه وکنارشهرازاین بچه ها زیاد دیده بود.می خواست راه بیفتد اما طاقت نیاورد.برگشت ورفت به طرف پسرک وروبروی او ایستاد.پسرک دوباره ملتمسانه به چشمان دخترنگاه کردومرتبا\" دستانش راجلو دهان می گرفت ودرجیب هایش می کرد.    

        دخترگفت:«چرا نمی ری خونه عزیزم،هواخیلی سرده!»    

        پسرک گفت:«نمی تونم»    

        -         آخه چرا؟    

        -         رام نمی ده.    

        -         کی رات نمی ده؟    

        -         مادرم،مادرم همیشه می گه «تا تموم آدامس ها رونفروختی نیا خونه!»    

        -         ازکی تا حالا اینجایی؟    

        -         ازظهرتا حالا.    

        -         چندتادیگه مونده؟    

        -         شیش تا.    

        -         دونه ای چنده؟    

        -         سی تومن.    

        دخترازتوی کیفش یک اسکناس دویست تومانی بیرون آورد وگفت:    

        -   بیا بگیرعزیزم.همه اونارو می خرم.    

        چهره پسرک شادشد.جعبه آدامس رابرداشت وبه طرف دختردرازکردوگفت:    

        -   بفرمایین خانوم.    

        دخترگفت:    

        -         حالا بدوبرو خونه، سرمامی خوری.    

        -         چشم خانوم،چشم خانوم!    

        -         بدو آفرین.    

        پسرک اسکناس رانگاهی کردوآن را درجیبش گذاشت، لبخندی زد ودرحال دویدن گفت:        -    خانوم فردا شبم میای


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۵۱ در تاریخ يکشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۰ ۰۹:۴۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۰ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3