آهنگ گل پونه های وحشی که بعد از مرگ ایرج بسطامی در بم آوازه یی ملی یافت حاصل صدای بسطامی روی شعری از هما میر افشار و آهنگی از پیرنیا بود .
بسطامی در پنجم دی 1381 در زلزله ی بم زیر آوار ماند و به دیار باقی شتافت .
ایرج بسطامی در سال 1336 در بم متولد شد از هفت سالگی نزد عمویش یدالله بسطامی (نوازنده ی تار) به فراگیری آواز پرداخت و با دستگاههای موسیقی آشنا شد وی با عمویش بارها به روی صحنه رفت .
در سال 1358 به تهران آمد اصول تکنیک آوازی را فرا گرفت و نزد استاد محمد رضا شجریان به تکمیل آموخته هایش پرداخت .
نخستین کار هنری را با پرویز مشکاتیان و گروه عارف آغاز کرد که حاصل آن کنسرت و آلبوم افشاری مرکب است .
مژده ی بهار و افق مهر نیز حاصل این همکاری است .
وی با گروه عارف کنسرت هایی در ایران ،انگلستان ،آلمان ، سوئدو دانمارک اجرا کرد.
وی هم چنین با گروه دستان به سرپرستی حمید متبسم به اجرای کنسرت هایی پرداخت .
از دیگر آلبوم های بسطامی می توان از بوی نوروز ، موسم گل ، فسانه ، سکوت و تحریر خیال نام برد.
پس از مرگ بسطامی برخی از کارهای گذشته و کنسرت های وی با اهالی موسیقی و نیز بی کاروان کولی (کیوان سکوت ) انتشار عمومی یافت که الله مزار ( با همنوازی سه تار بهداد بابایی ) از جمله ی این آثار بود.اما متن کامل شعر \" گل پونه های وحشی \" از هما میر افشار:
گل پونه های وحشی دشت امیدم ، وقت سحرشد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای ، تنها
من مانده ام تنها میان سیل غم ها
گل پونه های وحشی دشت امیدم ، وقت جدایی ها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
برخاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر برکشید از خاک های تیره ی غم
من مرغک افسرده یی بر شاخسارم
گل پونه ها ، گل پونه ها چشم انتظارم
می خواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام ، دیونه ام ، آزرده جانم
گل پونه ها ، گل پونه ها ، غم ها مرا کشت
گل پونه ها آزار آدم مرا کشت
گل پونه هانامهربانی آتشم زد
گل پونه ها بی همزمانی آتشم زد
گل پونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گل پونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
هم درد دل ، شب ها به جز فریاد من نیست
گل پونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گل پونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جدایی ها خدارا
سر بر کشید از خاک های تیره ی غم
گل پونه ها ، گل پونه ها من بی قرارم
ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستوهای ره گم کرده ی دشت
سوی دیار آشنایی ها بکوچید
بامن بمانید ، بامن بخوانید
شاید که هستی را زسر گیرم دوباره
آن شور و مستی را زسر گیرم دوباره