سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 دی 1403
    29 جمادى الثانية 1446
      Sunday 29 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۹ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        وقتی نویسنده می شوم...........
        ارسال شده توسط

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ ۰۱:۲۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۱۶ | نظرات : ۲۸

        نصف شبی هوس نوشتن به جونم افتاده بود نمی دونی اونم چه جور
        پریدم جلوی کامپیوتر وتوهمون تاریکی شروع کردم تند تند به نوشتن.
        نمی دونی چه حالی میداد هرچی دلم خواست صغری کبری چیدم.
        صفحه رو پرکردم به خیال خودم داشتم یه قصه ی جدید می نوشتم
        تموم که شد یه نفس عمیق کشیدم وبه خودم کلی افتخار کردم و
        تودلم یواش  هورا کشیدم که بقیه رو بیدار نکنم
        ولی چشمت روز بد نبینه سرمو که بالا آوردم از رو صفحه کلید وچشامو خوب واکردم
        دیدم گند زدم اونم چه جوردر حد المپیک 
        حالا بپرس چی اتفاقی افتاده بود تا برات بگم ؟؟
        ول کن بذار بگم خیال هردومون راحت شه.......
        هیچی دوست گلم زبان صفحه کلید انگلیسی بوده منم هواسم نبوده
        کترل شیفتو بزنم وفارسی اش کنم حالا بیا وتماشاکن
        یک صفحه حروف به هم ریخته که انگار داشتن جنگ جهانی تدارک می دیدند
        ومن که واقعا مستاصل و حیرون بودم نمی دونستم بزنم تو سر خودم یا توسر صفحه کلید؟
        یاهم توسر شوهرم که ازترس اینکه بیدار نشه وغر بزنه تو اتاق تاریک این قدر تقلا کردم!!!! هنوزم
        موندم که چرا اینجوری شده بود شایدم همون اول خوابم برده بود پای کامپیوترودستام رو کیبورد
        مونده بود .!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
        هیچی دیگه درد سرت ندم دوست عزیز نشستم کلی اشک ریختم
        بعدشم کامپیوترو خفه اش کردم ورفتم کپه مرگم و گذاشتم
        وتاصبح کابوس دیدم.................. خندانکخندانک
        پانوشت:
        بیچاره دخترم حق داره که
        وقتی کارم داره صدام نمی زنه مادر بهم میگه (توهم خانم....یا خاله توهم....)
        وقتی هم بهش اعتراض می کنم بهم می گه
        آخه بس که حواست پرت میشه گاهی  بهت می گن یه لیوان آب می خوام
        می ری ساندویچ میاری می گم چسب مایع  می خوام می ری آبلیمو میاری از یخچال
        حواس که نداری مامانی بس که تو خیال غرق میشی....................خندانکخندانکخندانک
        نویسنده ام نویسنده های قدیم.....خندانک

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۴۲۹ در تاریخ پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ ۰۱:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1