سلام عرض ميكنم خدمت همه ي دوستان عزيزي كه تا به امروز بنده ي حقير رو تحمل ، وَ همراهي كرده اند...واقعا از دوستان گلم سپاسگذار...
اين آموزش رو از يك سايت ادبي كپي كردم اما متاسفانه منبع اين مقاله به دست فراموشي داده شد...و واقعا شرمنده ي استادي هستم كه اين مقاله ي پر محتوا رو نوشتن ، وَ به انتشار ما جوانان علاقه مند در زمينه ي ادبيات در آورده اند...و بنده ي شرور آدرس منبع رو فراموش كردم...اما باز هم سپاسگذاريم از ايشون....
در ضمن به استادان عزيز و گرامي بايد بگم كه جسارت بنده رو ببخشيد...اين مقاله واقعا به دردخيلي از نوآموزان همچو خود بنده ميخوره....خلاصه به بزرگي خودتون ببخشيد اين بنده ي ادبيات دوست ِ حقير رو...
اين هم از قالب هاي شعري :
قصيده
شعري است بر يك وزن و قافيه با مطلع مصّرع درباره ي موضوع و مقصودي خاص همچون ستايش يا نكوهش ، تهنيت يا تعزيت ، شكر يا شكايت ، فخر يا حماسه ، پند و حكمت يا مسائل اجتماعي و اخلاقي و عرفاني ، در حداقل پانزده ، شانزده بيت و به طور متوسط از بيست تا هفتاد هشتاد بيت . كمي يا زيادي بيت ها ي قصايد بستگي دارد به اهميت موضوع ، قدرت و قوت طبع شاعر ونوع قافيه و اوزان شعري . از همين روست كه در ديوان شاعران قصيده سرا به قصيده هاي كمتر از بيست بيت يا متجاوز از 170 يا 200 بيت برميخوريم .
قصيده از حيث مضمون و محتوا ، از آغاز تا امروز ، دستخوش دگر گوني هايي شده است كه ميتوان به اجمال آن را چنين بيان كرد :
الف) در روزگار سامانيان اغلب ، مدح و ستايش در حد اعتدال و مبالغه هاي شاعرانه بود ؛
ب) در دوران غزنويان و سلجوقيان ، مدح و ستايش سلاطين ووزارا و امرا در قصايد با تملق و چاپلوسي به حد غلو ، و افراط در طرح تقاضا به حد سوال و تكدي همراه بود ؛
ج) ناصر خسرو ، با ايجاد تحول و انقلاب در مضمون قصيده ، آن را در خدمت توجيه و تبيين مباني اعتقادي آيين اسماعيليان در آورد ؛
د) سنايي قالب قصيده را به مضامين ديني و عرفاني و زهديات و قلندريات تخصيص داد و شيوهي او به وسيله عطار ، شمس مغربي ، اوحدي ، خواجو ، جامي و ديگران دنبال شد ؛
هـ) سعدي و به تبع او سيف فرغاني قصيده را بيشتر در استخدام طرح مسائل اخلاقي و اجتماعي در آوردند؛
و) ار دوران مشروطيت به اين سو ، قصيده بيشتر در خدمت مسائل سياسي و اجتماعي و ميهني وملي وستايش آزادي قرار گرفت و در تهييج عواطف و احساسات و تنوير افكار جامعهي كتابخوان نقش بسزايي داشت . شاخص ترين قصايد از اين نوع را مي توان در ديوان ملك الشعر اي بهار سراغ گرفت .
نمودار قافيه ها:
-------------------- × ------------------- × مطلع
-------------------- ------------------- ×
-------------------- -------------------× تغزل و تشبيب
-------------------- -------------------×
-------------------- -------------------× تخلص(گريزشاعر)
-------------------- -------------------× تنه اصلي قصيده
-------------------- -------------------×
-------------------- -------------------×
-------------------- -------------------× مقطع (تخلص شاعر) نمونه :
بس بــگرديد و بــگردد روزگار دل به دنيا در نـــبندد هوشيار
اي كه دستت مي رسد كاري بكن پيش ازآن كز تو نيايد هيچ كار
اينكه در شه نامه ها آورده انــد رســـتم و رويينه تن اسفنديار
تا بدانند ايـــن خداوندان مـــلك كز بسي خلق است دنيا يادگار
اين همه رفتند و ماي شوخ چشم هيچ نگرفتيم از ايشان اعتبار ...(سعدي)
غزل
غزل در لغت به معني حديث عشق و عاشقي گفتن است وصف دروني شخص است ، و در اصطلاح شعرا اشعاري است بريك وزن و قافيه با مطلع مصرع ، كه تعداد ابيات آن به طور متوسط از پنج تا دوازده بيت و گاهي تا حدود شانزده وبندرت نوزده و بيست است ؛ لكن كمتر از پنج بيت را مي توان غزل ناتمام ناميد . (در ديوان وحشي بافقي ، كليم كاشاني و صائب غزلهاي سه چهار بيتي بسيار به چشم مي خورد .)
نمودار قافيه»ها:
------------------------- + ------------------------- +
------------------------- ------------------------- +
------------------------- ------------------------- +………………
نمونه :
هر نفس آواز عشق مي رسد از چپ و راست ما به فلك مي رويم عزم تماشا كه راست ؟
ما به فلك بــــوده ايم يار ملك بـــــوده ايم باز همانجا رويم جمله كه آن شهر ماست
خود زفـلك بــرتريم وز مـــلك افزون تريم زين دو چرا نگذريم ؟ ! منزل ما كبرياست
(مولوي)
مثنوي ( دوگانه ) (دو تا دو تا )
اشعاري است بر يك وزن كه هر بيت آن داراي قافيه ي مستقل است ، يعني دو مصراع هر بيت هم قافيه است . چون هر بيت آن مستلزم دو قافيه است ، يا هر دو مصراع ابيات مقفاست ، به آن مثنوي گفته اند .
تعداد ابيات مثنوي محدود نيست و به همين دليل از آن براي به نظم در آوردن تواريخ ، قصص و افسانه هاي طولاني استفاده مي شود .
براي داستان هاي حمــــاسي و تاريخي: شاهنامه فردوســــــي و گرشاسب نامه اسدي طوسي
براي داستان هاي عاشقانه يا صوفيـــــــانه: خسرو شيرين و ليلي و مجنون و سلامان و ابسال
براي طرح آموزه هاي عرفاني: حديقه الحديقه و منطق الطير و مثنوي مولوي
براي طرح مطالب تعليمي و اخلاقي: بوستان
نمودار قافيه ها:
----------------------- + ---------------------- +
----------------------- × ---------------------- ×
----------------------- = ---------------------- =
نمونه شعر :
هنوزم خردي به خــاطر در است كـــه در لانه ي ماكيان بـــرده دست
بـــه مــنقار آنسان بسختي گزيد كه اشكم چو خون از رگ آن دم جهيد
پدر خنده بر گريه ام زد كه هــان وطــن داري آمــوز از مــــاكــيــان (دهخدا)
رباعي ( چهار گانه )
شعري است در دو بيت با مطلع مصرع بر وزن «لا حول ولا قوه الا بالله» ، كه رعايت قافيه در دو مصراع بيت اول و مصراع چهارم الزامي و در مصراع سوم اختياري است .
انواع رباعي :
رباعي عاشقانه: رباعيات رودكي
رباعي صوفيانه،: صوفيه بسيار به رباعي توجه داشته اند، مانند ابوسعيد ابوالخير و رباعيات عطار و مولوي .
رباعي فلسفي:كه رباعيات منسوب به خيام و خواجه عبدالله انصاري .
نمودار قافيه ها: (قافيه الزامي )
--------------------- + -------------------- +
---------------------- -------------------- +
شكل گرافيكي:(قافيه اختياري)
-------------------- + --------------------- +
-------------------- + --------------------- +
نمونه :
مناجات خواجه عبدالله انصاري در رباعي سه قافيهاي: ( الزامي )
دمــي رفت و بـــاز نيايد فــردا اعـــتماد را نشايـــد
حال را باش و غنيمت دان كه هم ( هيچ حال ) دير نپايد
مناجات خواجه عبدالله انصاري در چهار قافيه اي:( اختياري )
الهي نه ظالمي كه گويم زنهار نه مرا بر توحقي كه گويم بيار
كار تو داري( همچنان )مي دار اين انداختهي خـــــود را بردار
دو بيتي
شعري است در دو بيت كه با رباعي در قافيه بندي يكي است ، اما در وزن با آن فرق دارد ، به عبارت ديگر شعري است با مطلع مصرع ، كه از حيث وزن ، محدوديت رباعي را ندارد ، البته بيشتر بر وزن« مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل» است .
معروف ترين دوبيتي ها فارسي از زبان بابا طاهر عريان به لهجه ي لري است و تمام اشعار ي را كه به لهجه ي محلي سروده شده باشد ، ادباي قديمي فهلويات ( پهلويات ) مي گفته اند .
دو بيتي هايي كه به نام بابا طاهر در فارسي مشهور شده اند به لهجه اصلي لري نيست بلكه آن ها را به صورت فارسي در آورده يا به فارسي نزديك كرده اند :
نمونه :
دل عاشق بـــــه پيغامي بــسازه خــمار آلــوده بــا جامي بسازه
مرا كيفيت چشم تو كـــافي است ريـــــاضت كش به بادامي بسازه
000000000000
زدست ديده و دل هــر دو فرياد كه هـــــر چه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش زفــولاد زنـــــــــم بر ديده تا دل گردد آزاد
00000000000000
تو كه نوشم نهاي نيشم چرايي ؟! تو كه يارم نه اي پيشم چرا يي ؟ !
تو كه مــــرهم نه اي زخم دلم را نمك پاش دل ريشـــــم چرا يي ؟ !
قطعه
شعري است بر يك وزن و قافيه بدون مطلع مصرع، در دو بيت. بيشتر در زمينه ها و مضامين اخلاقي، تربيتي و اجتماعي . قطعه را از آن روي قطعه گفته اند كه گويي بخشي يا قسمتي از يك قصيده است . علاوه بر اختلاف در پيام و مضمون ، تفاوت ديگر قطعه با قصيده در اين است كه قصيده داراي مطلع مصرع است و قطعه چنين نيست . ابن يمين يكي از معروف ترين شاعران قطعه سراي فارسي است .
نمودار قافيه ها:
------------------------ ----------------------- +
----------------------- ----------------------- +
------------------------ ----------------------- +
نمونه :
دوست مشمار آنـكه در نعمت زنـــــــد لاف يـــاري و برادر خواندگي
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست در پــريشان حالي ودرماندگي ( سعدي )
000000000000
تند خو، آتشي بود كه به قـــهر چون بر افروخت خشك و تر سوزد
گرچه سوزد ترا به خشم ، ولي خــــويش را از تــــو بيشتر سوزد (همايي)
مستزاد
در آخر هر مصراع شعري ( معمولا رباعي ، غزل و قطعه ) عبارات كوتاهي آورند كه با آن مصراع ها از نظر معني متناسب باشد . از نظر قافيه هم بايد با آن قالب شعري متناظر باشد . مثلا اگر قالب سمت راست غزل است ، قافيه عبارات مستزاد ( به معني زياد شده ، زائد آمده ) طرف چپ هم طرح غزلي دارد :
نمونه :
غزل مستزاد
هر لحظه به شكلي بت عيار بــر آمد دل بـرد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن يار بـــر آمد گه پير و جوان شد
گاهي به تك طينت صلصال فرورفت غواص معــــاني ….. ( منسوب به مولانا )
دوبيتي نو ( چهار پاره) :
چهار پاره كه گاهي به غلط به آن رباعيات پيوسته مي گويند قالبي است كه مقارن رواج شعر نو به وجود آمد و آن مركب از بند هاي دوبيتي است كه با هم افتراق قافيه و اتحاد معني دارند . رايج ترين شكل آن اين است كه فقط مصراع هاي زوج يا چپ قافيه داشته باشند :
نمونه :
كندوي آفتاب به پهلو فتاده بــــود زنبـــورهاي نور ز گردش ريخته
در پشت سبزهاي لگدكوپ آسمان گلبرگ هاي سرخ شفق تازه ريخته
…………………
كف بين پير باد در آمد ز راه دور
پيچيده شال زرد خزان را به گردنش
آن روز ميهمان درختان كوچه بود
تا بشنود راز خود از فــــال روشنش
مفردات
شعري است تك بيتي و قالبي است كم استعمال . دو مصراع مي توانند هم قافيه باشند يا نباشند . مفردات بيشتر در بيان نكته هاي اخلاقي به كار مي روند و حكم كلمات قصار و ضرب المثل را در نثر دارد :
نمونه:
پــــاي ملخي نــزد سليمان بــردن
زشت است وليكن هنر است از موري
«سعدي »
مسمط :
مسمط ، مجموعه چند مصراع هم قافيه ( بند مسمط يا تسميط ) و يك مصراع مستقل قافيه ( رشته مسمط يا مصراع تسميط ) است كه چند بار با قافيه هاي متفاوت تكرار مي شود و در اين تكرار ، آن مصراع هاي مستقل القافيه ، با هم هم قافيه هستند .
نمودار قافيهها:
----------------------- = ----------------------- =
----------------------- = ----------------------- =
-------------------------+
-------------------------× --------------------------×
-------------------------× --------------------------×
-------------------------+
…………………………
به مسمط هايي كه بند مسمط و رشته ي مسمط آن ها ، مجموعا سه مصراع باشند مسمط مثلث مي گويند ، همين طور به چهار مصراعي مسمط مربع و به پنج مصراعي مسمط مخمس وبه شش مصراعي مسمط مسدس مي گويند . . بدين ترتيب مسمط حداقل مثلث و حداكثر مسدس است و معمولا هم ، ازنوع اخير است .مانند مسمطات منوچهري كه همه مسدس است :
نمونه :
گويي بط سپيد جامه به صابون زده است
كبك دري ساق پاي در قدح خون زده است
بر گل تــر عندليب ، گنج فريدون زده است
لشگر چين در بهار ، خيمه به هامون زده است
لاله سوي جويبار خرگه بيرون زده است
خيمه ي آن سبز گون ، خرگهي اين آتشين…..
ترجيع بند
مجموعه ابياتي است ( حدود 5 تا 20 بيت ) يا مي توان گفت غزل هايي است كه به وسيله ي يك بيت ثابت مصرع ( بيت ترجيع ) به هم وصل شده باشند .
نمودار قافيه ها:
------------------------ + ------------------------- +
----------------------- ------------------------- +
------------------------- ------------------------- +
------------------------ --------------------------×
------------------------- -------------------------×
------------------------- -
------------------------- -
نمونه :
اي دل نــه هزار جـــــهد كردي
كانـــدر طلـــب هوا نگردي
كس را چه گنه ؟ تو خويشتن را
بر تيغ زدي و زخم خوردي
هم چاره تحمل است و تــــسليم
ورنه به كدام جــــهد ومردي
بنشــينم و صبر پيشه گيرم
دنبــــاله كار خويش گيرم
بگذشت نگه نـــــــكرد با من
در پاي كـــــشان زكبر دامن
دو نرگس مســت نيم خوابش
در پيش و به حسرت از فقا من
هرگز نشـــنيده ام كه ياري
بي يار و صــــبور بود تا من
بنشينم و صبـــر پيشه گـــــيرم
دنبالـــــــه كار خويش گــيرم
تركيب بند :
تركيب بند مانند ترجيع بند است جز اين كه بيت تركيب متغير است نه با بيت ثابت و نه با بيت تركيب از نظر قافيه هماهنگي دارد و نه با بيت هاي ديگر تركيب.
از تركيب بند هاي معروف ادبيات فارسي، تركيب بند جمال الدين عبدالرزاق اصفهاني است در مدح پيغمبر اكرم كه چنين آغاز مي شود :
اي از بر سدره شاهرات
وي قبه ي عرش تكيه گاهت
و ديگر تركيب بند معروف دوازده بندي محتشم كاشاني در واقعه كربلا وحشي باقفي هم چند تركيب بند دارد كه در آن ها براي همهي مصرع ها خانه ها قافيه آورده است و كلام موزون تر شده است . اشعار زير از تركيب بند معروف مربع وحشي است كه به لحاظ تعداد مصاريع خانه هاي آن به مربع تركيب هم معروف است .
دوستان شرح پــريشاني مـن گوش كنيد
داستان غــــــــم تنهايي من گوش كنيد
قصه ي بي سر و ساماني من گوش كنيد
گفت و گوي من و حيراني من گوش كنيد
شرح ايــن آتش جانسوز نهفتن تاكي
سوختم سوختم اين سوز نهفتن تاكي
روزگــاري من و دل ســاكن بوديم
ســاكن كوي بت عـربده جويي بوديم
عقل و دل باخته ديوانه رويي بوديم
بسته ي سلسله ي سلسله مويي بوديم
كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
يــــك گرفتار از اين جمله كـه هستند نبود و....
قالب هاي شعر نو :
شعر نو از نظر قالب سه نوع است :
1- نيمايي 2- شاملو (سپيد ) 3- موج نو
شكل نيمايي: كه بدان شعر آزاد گويند . شعري است با وزن عروضي ، منتها مصراع هاي آن مانند شعر سنتي محدود به دو سه و چها ركن نيست و مي تواند كمتر از دو ركن داشته باشد ، قافيه در طرز نيمايي جاي منظم و مشخص ندارد .اشعار نيما و اخوان و فروغ و سپهري بدين شكل است :
نمونه :
هديه
من از نهايت شب حرف مي زنم
من از نهايت تاريكي
و از نهايت شب حرف مي زنم
اگر به خانه ي من آمدي براي من اي مهربان چراغ بياور
ويك دريچه كه از آن
به ازدحام خوشبخت بنگرم «فروغ فرخزاد »
شكل شاملويي(سپيد ) :
كه بدان شعر سپيد نيز مي گويند . وزن و آهنگ دارد ، منتها عروضي نيست . قافيه در اين نوع شعرهم جاي ثابتي ندارد . شعرهاي احمد شاملو از اين نوع است :
سرودهاي براي مرد روشن كه به سايه رفت
قناعت وار
تكيده بود
باريك و بلند
چون پيامي دشوار
در لغتي
با چشماني از سوال
و عسل
و رخساري بر تافته
از حقيقت و
باد
مردي مختصر كه خلاصه ي خود بود
خرخاكي ها به جنازه ات به سؤ ظن مي نگرند ... « احمد شاملو »
شعر موج نو
اين نوع شعر،نه تنها وزن عروضي ندارد، بلكه آهنگ و موسيقي آن حتي مانند شعر سپيد هم آشكار نيست . در حقيقت منطق غير نثري آن و تشبيهات و استعارات نوين آن يعني مجموعا زبان شعري،بدان آهنگي معنوي مي بخشد كه در نثر ديده نمي شود .
قلب تو
قلب تو هوا را گرم كرد
در هواي گرم
عشق ما تعارف پنير بود و
قناعت به نگاه در چاه آب
××××××
مردم كه در گرما
از باران آمدند
گفتي از اطاق بروند
چراغ بگذارند
من تو را دوست دارم
××××
اي تو
اي تو عادل
تو عادلانه غزل را
در خواب
در ظرف هاي شكسته
تنها نمي گذاري « احمد رضا احمدي »
پايان
------------------------------
اميدوارم از همراهيتان ، حتي درصدي هم كم نشود...دوستتان دارم