سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 12 فروردين 1404
  • روز جمهوري اسلامي ايران
3 شوال 1446
    Tuesday 1 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      به ياد داشته باشيد كه هر گاه از دست كسي خشمگين و يا برآشفته شديد، اين، قوانين فردي شما است كه ناآرام تان كرده است، نه رفتار طرف مقابل. آنتونی رابینز

      سه شنبه ۱۲ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      حجاب
      ارسال شده توسط

      ارشک امیری توسلی

      در تاریخ : جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲ ۰۳:۱۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۷۵ | نظرات : ۲۰

      من خداوند هستم .

      پ. ن. :
      ماهها پیش ، در وب نوشت اختصاصی ام ، دوستی - که به عمر ، کوچکتر و به خِرد ، بزرگتر از من است - از من خواست در بارۀ خدایی که شناخته ام ، چیزی بگویم . بدین می اندیشیدم چگونه باور ناگفته و نانوشته ام را بر زبان آورم ؛ از این می اندیشیدم مرا «بی خدا» بشمرد . هر چند ، «خدا ناباوری» را جُرم نمی دانم ،  می هراسم بسیاری بی خدایم بدانند . از این رو ، آن را نخواهم گفت ؛ بیم جان و غم نان دارم .
      دوستان ! دیری است باور دارم «انسان خدایی» (خداوند بودنِ انسان) نه قادر و قهار بودنِ آدمی است و نه نامیرا بودنش ؛ نه جاه و جلال آدمی است و نه بی خطا بودنش . اکنون ، بر آن نیستم به تفاوت میان «انسان خدایی» و «همه خدایی» بپردازم ؛ آنچه برخی از اندیشمندان آنها را در مباحث «خودشناسی» و «وجودشناسی» می آورند ؛ جای اینها در این گفتار کوتاه نیست . بگذارید به این بسنده کنم که این ناچیز می پندارد ، مرز و جدایی - آن گونه که بسیاری تصور می کنند - میان این دو نیست ؛ زیرا که اغلب با هم در می آمیزند .
      همراهانم ! آنچه وی در پاسخ به من گفت ، بی گمان ، برای نگاشتن این سخن کوتاه ، مرا جرأت و جسارت بخشیده است و آنچه هیچ گاه نمی توانستم اینچنین گویا و رسا بگویم ، او به سادگی گفت . آری ؛ من خداوند هستم ؛ خدایی که پرستشگر بتی دیگر و خدایی دیگر است ! 
      این بود کلام آن دوست :
      منصور حلاج چون از دوستی حق لبریز شد ، دشمن خویش گشت ؛ خود را نیست گرداند و آنگاه فریاد زد: «من حق هستم» ؛ این فریاد یعنی «من از میان رفتم و تنها حق ماند و بس» . کار منصور نهایت بندگی است.
      آیـا بـزرگی کردن آن است کـه بگویی « تـو خدایی و مـن بنده » ؟! تو با این سخن ، هستی خـود را ثابت می کنی ؛ شرک و دورویی ، همه ، از این کار برمی خیزد ، نه از کار منصور !

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۳۲۷۴ در تاریخ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲ ۰۳:۱۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1