سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        امروز باران بارید !
        ارسال شده توسط

        ایوب خسروی

        در تاریخ : دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲ ۲۳:۰۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۶۳ | نظرات : ۵

        امروز باران بارید ...         !( به یاد پاییز زیبا )
        کوهستان چشم به کرم آسمان دارد و پرنده نیز ، گندم زار می خواهد سر از زیر خاک برون آورد ، گندم زار هم بخشنده است ، چون او هم نان می هد انسان و پرنده را ، درخت خوابیده هم گوش به لالایی باران سپرده است او دیگر سایه ای ندارد به رهگذر ببخشد ، و رهگذر هم در پی سایه نیست ، آفتاب هم حق دارد !
        باید ازباران بیاموزم ، برای باران فقیر وغنی معنا ندارد او بر سر کوه و دشت ، تشنه و سیر ، خشک و تر به یک اندازه می بارد ، !؟
        یاد دارم از باران روزهایی را که پناه به زیر برگهای درختان بلوط برده بودم و رشته های ریسمان باران را می نگریستم و در اندیشه ی خود می یافتم که چقدر این هوای سرد بارانی در یک روز پاییزی زیباست و چقدر پاییز زیبا تر ...
        چرا همیشه فکر می کردم که پاییز فقط و فقط مرگ و نابودی است ؟
        امروز گونه ای دیگر به پاییز می نگرم ، برای بارانشچتری، دارم ، برای برگ ریزان ، برای انارهای او سیب های او و زیباییهایش می نویسم ، برای برکه های زیر درختان پاییز جفتی چکمه دارم تا در برگریزان باغ های پاییز قدم زنم و دیگر پاهایم خیس نشود ، برایش می نویسم تا ذره ای از بار منت او را از دوش بردارم ...
        مگر می شود من و چشمه و درخت و کوه و رودخانه ندانیم ، بارانی که در پاییز می بارد به جانمان زندگی است به خوانمان برکت ! ، پاییز اگر نبود ، گاو  و گاو آهن و دهقان ، شخم نمی زدند و دانه نمی پاشیدند و خوان هم نان نداشت .
        پاییز اگر نبود من و فقیر و خان هم نان نداشتیم .
        پاییز به من و تو و  فقیر و دارا نان می دهد ، من و تو و فقیر و دارا پاییز را دوست داریم .
        اما صد داد و هزار بیداد ، داد و بیداد ... !  
        فریاد از غفلت ما و داد از چشم بندی که من و تو و دارا بر چشم زده ایم ، کدام چشم بند ؟ همان چشم بند سیاهی که بر دیده زده ایم تا فقیر را نبینیم ، همان چشم بندی که بر چشم زده ایم تا یتیم را نبینیم ، همان چشم بندی که بر چشم زده ایم تا کودک ژنده پوش را ، گرسنه ی بی کس را ، در راه مانده ی بی پناه را ، ... نبینیم !
        آه ، پسرک سیاه سوخته ی بی چاره ام ، بی کس و وامانده ام ، کاش هرگز نمی شناختمت و کاش هرگز نمی دیدمت ، تو هیچ ، من بی چاره چه گناهی کرده ام که قسمت بزرگی از خاطرم را به خود مشغول داشته ای ، می دانی ؟  به جان تو ، !  به اندازه ی تو، من هم در آزارم ، ولی هیچ کاری از دستم بر نمی آید ، صد آه و صد درد و داغ که بر دلم گذاشته ای !
        دخترک بی مادر رنگ و رو زرد شده ی بی چاره ! ، همه کس تو را فراموش کرده اند ، دیگر سینه ای نیست تا سرت را بر آن بگذاری و پنجه ای نیست تا موهایت را چنگ بزند تا شب را با آرامش مانند فرشته ای زیبا به خواب روی !
        پسرک و دخترک سیاه و زرد روزگار !
        شما پاییز و باران و خدا و چشمه و کوهستان را دارید ، ببینید ، دارد از آسمان باران می بارد ، از چشمه آب می جوشد و پرنده در دامن کوهستان برایتان آواز می خواند ، با من بیایید تا پاییز را دریابیم و باران را شکر گزاریم و چشمه را پاک نگه داریم ، و کوهستان را دوست شویم.
        خدا برایمان ، دوست و یار و یاور و پدر و مادر و همسایه است !

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۹۱۹ در تاریخ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲ ۲۳:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2