سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نازنین - مسافر خیال 2
        ارسال شده توسط

        حسین وفا (آسمان آبی)

        در تاریخ : جمعه ۱۰ آبان ۱۳۹۲ ۲۳:۰۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۹۰ | نظرات : ۳

        بنام خدا
         پنجمین مطلب : نازنین – مسافر خیال 2
         تاریخ نگارش : 10 آذر 1391
        *****************
        حدود یک هفته بعد که عازم محل کارم بودم ، آن خانم را به همراه دخترش دیدم .
        خانم لنگ لنگان راه می رفت و معلوم بود حال خوشی ندارد . جلو رفتم و بعد از احوالپرسی جویای حالش شدم . او توضیح داد بخاطر تردد از پله ها، درد پایش بیشتر شده و قصد رفتن به بیمارستان را دارند
        پیشنهاد کردم تا بیمارستان به همراه من بیایند . او قبول نمیکرد ولی با اصرار من متقاعد شدند.
        در بیمارستان نوبت گرفتم و متوجه شدم اسمش فروغ خانم است.
        دکتر بعد از معاینه او را به عکسبرداری ام.آر.آی معرفی کرد . آنها را تا بیمارستان امام همراهی کردم و آنجا برای ده روز بعد ، نوبت نوشتند .
        در طول این ده روز چند بار دیگر پیگیر حال فروغ خانم بودم . آنها خیلی تنها بودند و به نظر می رسید کسی را ندارند و با هیچکس رفت و آمد نداشتند .
        ده روز بعد هم هماهنگ کردم که خودم آنها را برای عکسبرداری به بیمارستان برسانم .
        آنجا پس از اینکه نوبت فروغ خانم رسید ، او راهی اتاق ام.آر.آی شد و من و دخترش در سالن انتظار ماندیم .
        از دختر پرسیدم :« باباتون کی از مسافرت میاد ؟» .
        دختر با تعجب گفت : « مسافرت ؟» . گفتم : « بله . مادرتون میگفت مسافرته » .
        دختر مثل کسی که ناگهان متوجه چیزی شده باشد گفت : « آهان ... بله ... راستش معلوم نیست . ما خودمون هم نمیدونیم . بستگی به کارش داره ».
        از طرز گفتنش مشخص بود که مسافرتی در کار نیست و اینها چیزی را از من مخفی می کنند . دیگر در این باره سوالی نکردم .
        بعد درباره درد پای مادرش وتاثیر رفت و آمد از پله ها  صحبت کردیم و کلی از اطلاعات پزشکی خودم درباره عوارض و علائم درد پا و کمر و ستون فقرات و روشهای پیشگیری و مراقبت و حتی عمل و مراقبتهای بعد از عمل را به او گفتم .
        دختر خیلی تعجب کرده بود و پرسید :« جناب شما پزشکی خوندین ؟» با لبخندی گفتم :« نه . ولی کمال همنشین در من اثر کرده »
        او گفت :« همنشین ؟ منظورتون کیه ؟» و من با خنده گفتم :« روح ابوعلی سینا در من حلول کرده » دیدم خیلی تعجب کرده مجبور شدم کمی از خودم برایش بگویم .
         او با حوصله گوش میکرد و گرم و صمیمی جواب می داد . حواسش به همه چیز بود . حین صحبت در انتخاب کلمات و جملاتش خیلی دقت می کرد
        آخر سر دل به دریا زدم و پرسیدم :« ببخشید اسمتون چیه ؟» و او جواب داد :«نازنین ...»
        انتظار هر اسمی را داشتم غیر از نازنین . هیچ وقت از این اسم خوشم نمی آمد برای همین با سردی گفتم :« اسم خوبیه ..» و او هم لبخندی زد .
        دقایقی بعد عکسبرداری فروغ خانم تمام شد و او بیرون آمد .
        من در آن لحظات با خودم فکر میکردم نازنین اسم بدی هم نیست یک اسم معمولیست مثل همۀ اسمها . چرا باید من از این اسم بدم بیاید  .
        متصدی پذیرش ، شماره تماس داد و گفت جواب عکس  دو سه روز دیگر آماده خواهد شد و باید تلفنی پیگیر باشیم .
        سوار ماشین شدیم و بطرف خانه حرکت کردیم . در بین راه به خودم میگفتم حتما من تا حالا توجه نکرده ام و گرنه نازنین اسم خوبی است .
        به محوطه مجتمع که رسیدیم آنها را پیاده کردم . فروغ خانم و نازنین خیلی تشکر کردند و خداحافظی کردیم و من راهی خانه شدم .
        وقتی به خانه رسیدم مطمئن بودم نازنین بهترین اسم دنیاست ...
        پایان قسمت دوم ...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۵۳۷ در تاریخ جمعه ۱۰ آبان ۱۳۹۲ ۲۳:۰۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2