بسم الله
مقاله اول
یکی از معاصران با سواد در فصل اول کتابش می نویسد: " ممکن است فردا یا همین امروز عصر، عقیده ی دیگری داشته باشم ولی در این لحظه با اطمینان خاطر می توانم بگویم : شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد ودرحقیقت، گوینده ی شعر، با شعر خود عملی در زبان انجام می دهد که خواننده ، میان زبان شعری او و زبان روز مره و عادی ... تمایزی احساس می کند." همو در سه صفحه بعد می نویسد: " یکی از صورتگران روسی ، شعر را ( رستاخیز کلمه ها) خوانده است؛ و درست به قلب حقیقت دست یافته. زیرا در زبان روزمره، کلمات طوری به کار می روند که اعتیادی و مرده اند و به هیچ روی توجه ما را جلب نمی کنند ولی در شعر و ای بسا که با مختصر پس و پبش شدنی، این مردگان زندگی می یابند ..." (شفیعی کدکنی، 3و5)
در تحلیل و نقد این گفتار چند مطلب می آبد:
1- فهم شعر نمی تواند و نباید توقیفی باشد . به این معنی که هنوز پس از گذرو تجربه شعر در ایران و دیگر جوامع بهره مند از مراکز ادبی هیچ تعریف جامع و مانعی که در بردارنده ی تمام زوایای نهان و آشکار شعر باشد دردسترس نیست. از زمانه ی افلاطون و نقد شاگردش ارسطو در کتاب فن شعر تا کنون جلوه ها و تفاسیر گوناگونی با رویکردهای متفاوتی در بازشناسی شعر و حقیقت آن بیان شده است ولی هیچ کدام اقنا کننده ی شعر ، یا همان جادوی جاری در زمانه ها در لباس واژه ها و کلمه ها نبوده است. با این حال به نظر می رسد هر شاعر و نقادی در پناه رویکردی که به آن خو گرفته و مأنوس است خواسته و تمایل دارد که شعر شناسی و تعریفی از آن را به نام خود سند بزند. برخی از منظر کارکرد لفظ و کلمه ها و تکنیک های به تسخیر گیری هدفدار آنها نظیرارکان موسیقایی ( وزن، قافیه، ردیف و هماهنگی بین صوت ها) و ارکان بیرون از خصوصیات موسیقایی ( استعاره و مجاز، حسآمیزی، کتایه، ایجاز و حذف، باستانگرایی، صفات هنری، ترکیبات زبانی، آشنایی زدایی در حوزه ی قاموسی، آشنایی زدایی در حوزه ی نحو زبان و بیان های پارادوکسی) و بعضی شعر را فراتر از این احساس ابزار گونه می دانند چه این که رقص کلمات و اعجاز آنها در سبک های شعری، فرع بر اصلی است که در بینش و جهان بینی شاعر قوام می گیرد.
2- این جاست که با این پرسش اساسی در تعریف شعر رو به رو می شویم که به راستی شعر همان رستاخیز کلمات است؟ بدیهی است چنانچه این مرحله از شناخت شعر با دقت و واکاوی همراه گردد نتیجه آن جوابگوی بسیاری از نقدها و برداشت ها از شعر معاصر می گردد.
3- لفظ و ترکیب کلمه ها، همچون قطاری است که درریل زیان، لهجه ها و فرهنگ ها، معانی را برای اهداف و پیوندهای زندگی بشر با دیگر پدیده ها بارگیری می نمایند. این بارگیران معانی به خودی خود چنانچه قراردهای مشترک بین یک زبان و فرهنگ نباشد تنها در حد صوت باقی می مانند. در بازآفرینی معانی در زبان عادی و روزمره ی اهالی یک فرهنگ و زبان، این بارگیری و انتقال معنا از زبان به سادگی هر چه بیشتری حادث می شود. به گفتار اهل منطق این گونه پیوند و انتقال بدیهی است . یعنی با گفتن و استعمال یک لفظ خاص ، محتوا و معنای آن نیز بدون هیچ گونه تأمل و فرصت انتقال می یابد. این همان مثل معروف است که گفته می شود : فلانی مثل آب خوردن فارسی صحبت می کند ... چه این که زبان مادری اش چنین است. سخن در این است که آیا در انتقال معانی و محتوا در یک شعر هم به همین سهولت می توان داوری کرد؟ در این مرحله است که با دقت در می یابیم برای شناخت و انتقال یک معنا و محتوا از کلمه ای به استخدام گرفته شده در یک شعر، باید به رکن دیگری نیز توجه داشته باشیم که نامش را می توان اندیشه، بینش و روح کلمات و الفاظ نامید. به بیانی دیگر زبان ازمرتبه ی بداهتش خارج می گردد و به رتبه ی نظری شدن ارتقا می یابد. این جاست که هر شعر برای اهل زبان خودش به صورت صدرصدی کاربرد دارد زیرا اختلاف بینش ، فرهنگ ، اندیشه، ارزش ها و روح جاری در کلمات مانع از آن می شود که مثلا فردی از مردمان مغرب زمین بتواند با غزل حافظ یا تک بیتی از مولوی ارتباط کامل برقرار کند. از این رو در ترجمه اشعار خارجی تنها پوسته ای از مفهوم جدا شده از لغظ ظاهری به خواننده انتقال می یابد و اگر شاهد انتشار برخی از دیوانهای اشعارشاعران ایران زمین در کشورهای اروپایی هستیم این نه از منظر درک همه جانبه ی آن اشعار است که در ترجمه ی آن آثار برخی از اشتراکات رو حی و اخلاقی باعث می شود که آن خواننده ی غربی با آن پیوند حداقلی برقرار کند.
4- همان گونه که جناب شفیعی کدکنی تصریح کرده است وی با الگو گیری از مکتب صورتگرایان روسی (Russian Formalist) و مقاله یکی از ایشان به نام " ویکتورشکلوسکی" شعر را (رستاخیز کلمه ها ) نامیده و براین باورش افزوده است : " درست به قلب حقیقت دست یافته ."(همان، 5)
به گمانم چنین تعریفی نمی تواند صحیح باشد و نهایی تلقی شود. فرمالیست ها و صورتگرایان روسی و بلوک شرق کمونیستی چون در درک بینش و جهانبینی خویش به خطا رفته اند براین اساس طبیعی است که آغاز شعر و بازشناسی شعر را از مرحله زبانی و ابزاری آن بدانند. این صورتگرایان بیگانه با عرفان، مذهب و دین در دو مکتب نقد ادبی واقع در لنینگراد و مسکو کارشان" تجزیه و تحلیل زبان ادبی و واژه هایی بود که نویسندگان به کار می گرفتند." (عباسی و روشندل، 87) از این عده شاعر بزرگ شوروی سابق " مایاکوفسکی " (1893- 1930م ) است که با پی گیری آموزه هایش در کتاب " شعر چگونه ساخته می شود؟ " می توان تا اندازه ای به تفاوت ماهوی شعر و شناخت ایشان از شعر با آنچه در سرزمین های اسلامی به ویژه ایران همیشه ادیب پرور در جریان بوده، دست یافت. وی باور دارد:
الف: ما شعرای جبهه چپ هرگز ادعا نمی کنیم که تنها افراد آگاه بر کلیه رموز آفرینش شعر هستیم. اما تنها کسانی هستیم که می خواهیم پرده از روی این اسرار برداریم. تنها کسانی که نمی خواهیم به طور ذهنی کار خلاقه رادر فضایی مقدس ( مذهب و هنر ) محصور سازیم. (همان، 74)
ب: فقط با تلقی هنر به عنوان یک مصنوع است که می توان تصادفی بودن، دلبخواهی بودن و ذهنی بودن ارزش ها را محو ساخت. (همان، 72)
ج: شعر یک مصنوع است. مشکل و درعین حال پیچیده ولی به هر حال یک مصنوع. (همان، 71)
د: خصومت مداوم و عمده ما متوجه بی فرهنگانی است که در قبال شعر روشی احساسی دارند ...(کسانی که براین باورند که ) یگانه شیوه ی تولید این است که گردن کشید و منتظر روح ملکوتی شعر ...(شد.) (همان،6)
ه : بار دیگر تأکید می کنم که من قواعدی برای شاعر شدن ارائه نمی کنم تا از طریق آن بتوان شعر سرود. چنین قواعدی وجود ندارند. شاعر کسی است که خود، این قواعد را خلق کند. (اباحه و آزادی مطلق در سرودن شعر) (همان،8)
و: ایجاد اصول، فی نفسه هدف شعر نیست. و الا شاعر مانند آدمی فاضل مآب به نوعی قدرت آزمایی در تدوین قوانین برای قضایا و مسایل غیر لازم و به دردنخور دست خواهد زد. (نفی تعهد)
(همان،10)
ز: نخستین موضوع ( در سرایش شعر) وجود مشکلی اجتماعی است که طرح و حل آن فقط از طریق شعر میسر باشد. .. مغز خود را با هر نوع واژه ی لازم، رسا، بدیع، نوگشنه و مصنوع پر کنید.( پی ریزی شعر ابزار گونه با ابزاری خاص برای هدفی محدود ) (همان، 16و17)
این ها نمونه هایی از اندیشه ی یک شاعر صورتگرا بود که با دریافت های ابزاری خویش و کشیدن خط بطلان بر حقیقت وحیانی شعر تلاش بر گسترده نمودن مفهوم شعر و شاعری دارد تا قاعده بندی و ضابطه مندی آن، شعر شاعران فراوان را در پی داشته باشد. وی نیز همانند دیگر هم فکرانش به جای کاربرد ( رستاخیز کلمه ها ) از ( جادوی کلمات ) استفاده می کند و می نویسد : " طرز جور کردن یک واژه با واژه ای دیگر، این جادوی کلمات است." (همان،63)
ادامه دارد ...
منابع:
1- شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، مؤسسه انتشارات آگاه، چاپ دوم، تهران، تابستان 1368.
2- مایوکوفسکی، ولادیمیر، شعر چگونه ساخته می شود؟، مترجمان: اسماعیل عباسی و جلیل روشندل، انتشارات بابک، چاپ اول، تهران، بهار 1353.