سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        کمی بیشتر از صمیمی! (2)
        ارسال شده توسط

        سمیرا شریفی (آسمان)

        در تاریخ : جمعه ۲۸ تير ۱۳۹۲ ۰۵:۰۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۱۷ | نظرات : ۲۱

        به نام او که روشنی بخش جان است
         
        خیلی خوبه که گاهی وقتها با خودمون خلوت کنیم و یکمی حساب کتاب کارهامون دستمون بیاد
        شاید وقتی می گم حساب کتاب یهویی پول تو ذهنمون بیاد، ولی خب همه چیز که پول و مادیات نمی شه
        آره اینجا که دیگه کسی نیست که بخوایم جلوش نقش بازی کنیم، از هر جا که فرار کنیم یکی هست که همیشه و همیشه مواظبمونه، البته ناگفته نمونه با این وجود گاهی وقتها بازم کور و کر میشیم، البته ادای اونا رو در میاریم که همچین فرقی هم نداره....
        اونقده جلوی دیگران نقش بازی می کنیم که باورمون می شه اونی هستیم که نیستیم...
        گاهی وقتها شاه می شیم واسه خودمون گاهی وقتها رعیت البته خیلی خیلییییییی کم پیش میاد خودمون و کوچیک کنیم آره اینم از ادعای زیادیه...
        این از اینه که باورمون شده کسی هستیم، باورمون شده که جامون خیلی خیلی تخته و هیچ سیل و طوفانی خرابش نمی کنه!
        گاهی وقتها اونقده خوب نقش بازی می کنیم که هر کی ندونه فکر می کنه اووووووووه حالا چه خبره عجب جاه و مقامی!
        بزار ما هم یکمی بازار گرمی کنیم واسش، شاید دست ما هم گرفت!
        گاهی وقتها یادمون می ره تو اینه نگاه کنیم، ولی نه نمی شه گفت یادمون می ره ،اونقده باور کردیم که خودمون نیستیم که میترسیم آینه یه چیز دیگه ای نشون بده!
        آره این از همون موقعهاست که باید بترسیم، باید ترسیدددددددددددد خیلی هم باید ترسید
        کبکه که رو که یادته، میخواست ادای پرنده های دیگه رو در بیاره راه رفتن خودش رو یادش رفت!
        من و تو هم می شیم همین کبکه!
        البته نمیخوام اینا رو بگم که هر دومون ناامید بشیم، نه ماهی رو هر وقت از اب بگیریم تازست البته گاهی وقتها هم خیلی زود دیر میشه
        تا دیر نشده بهتره جبران کنیم...
        همین حالا....

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۸۵۴ در تاریخ جمعه ۲۸ تير ۱۳۹۲ ۰۵:۰۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3