نیما در حدیث دیگران
منوچهر آتشی : نیما در این دیار هنوز ناشناس مانده است . قالب نیمایی را شناخته اند ، یعنی سهل الوصول یافته اند ، اما معنای کار و انقلاب نیما را هنوز نفهمیده اند . فی المثل هنوز در نیافته اند که چرا نیمای سنت شکن خود شعر بی وزن نسروده است
جلال آل احمد : مشکل نیما در زبان اوست ، در سمبل هایش و در پیچیدگی های ذهنی او که خواننده راحت طلب را سر در گم می کند خودش یک جا نوشته است : بعضی از اشعار مخصوص تربه خود من، برای کسانی که حواس جمع در عالم شاعری ندارند مبهم است
مهدی اخوان ثالث : نیما به این اعتبار که شعرش در قلمرو شعر ناب و بری از آمیختگی به زهد و فلسفه و خطابه و وعظ و آلودگی به مدح است و سر شار از عصمت و صفای روستایی به بابا طاهر می ماند . مخصوصا حساسیت و سوز سخنش ، و به این اعتبار که در کنه اعراض تصاویر و تماثیل و واقعیات عینی ، جوهر شعرش متکی به قائمه فکری و عمق دردهای بشری است و جهان بینی دارد به خیام می ماند .
سیمین بهبهانی : مسئله مهم نگرش نیما به جهان ادبی خارج از کتاب و دیوان های شعر است . تا قبل از نیما اکثر شاعران ، طبیعت را از روی دیوان شاعران و از دید گذشتگان خود تقلید ودر شعر خود نقل می کردند . هر چه در کتاب گذشتگان آمده بود برای شاعر بعدی حجت بود و قابل قبول . کسی جرات نداشت مسیله دیگری را با تعبیر و دریافت مستقیم خود از جهان ، طرح و توصیف کند .
نصرت رحمانی : تنها و غریب از پشت کوه ها به این جا آمد ، تنها و غریب در مقابل خیل انبوه فرمانبرداران قوانین کهنه سینه سپر کرد ، تنها و غریب تا دورترین مرز سرزمین کج اندیشان و سیاه کیشان پیش تاخت وتنها و غریب در پهنه وسیع فتوحاتش شمشیر بدست جان داد .
فریدون رهنما : شگفت آور است که این مرد ، مردی که بارها در شعرهایش کوشیده است مزه و بوی خوش سپیده دم را به خفتگان و همگان جدا افتاده بچشاند ، همگان گفتارش را در نیافته اند اما او همگان را بیشتر از آن دوست می داشت که از ناشناس ماندن خود بهراسد
احمد شاملو : هم زمانی بهار و نیما از تصادف های آموزنده تاریخ شعر فارسی است و هم زمانی دو چهره از دیدنی ترین چهره های ادب و شعر این مرز و بوم که یکی مظهری از پیروزی و نام آوری است و دیگری نمونه ای درخشان از پایمردی و شهادت که همچنان که خود می گفت : در هنر آن که به کار تازه ای دست می زند می باید مقامی نظیر مقام شهادت را بپذیرد .
محمد رضا شفیعی کد کنی: نیما خوب متوجه شده بود ، تجددی که معاصران عرضه کرده اند اغلب محدود و یک بعدی است : آنکه شعرش به لحاظ عاطفی قوی است از لحاظ تخیل ضعیف است و آن که زبان شعرش دارای تازگی است اغلب از جنبه دیگری ضعیف است و ....بر روی هم نیما کوشید تا ترکیبی میان همه عناصر ساختمانی شعر بوجود آورد و شعری بسراید که از عواطف انسان عصر او سخن بگوید و این عواطف با تصاویر و ایماژ هایی عرضه شود که تکراری نباشد
فروغ فرخ زاد : من نیما را خیلی دیر شناختم و شاید به معنی دیگر خیلی به موقع . یعنی بعد از همه تجربه ها و وسوسه ها و گذراندن یک دوره سرگردانی و درعین حال جستجو . نیما عقیده و سلیقه تقریبا قطعی مرا راجع به شعر ساخت و یک جور قطعیتی به آن داد .