پنجشنبه ۸ خرداد
قرارِ باغ فردوس
ارسال شده توسط بهاره محمدی شکوه در تاریخ : ۲ روز پیش
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵ | نظرات : ۰
|
|
ساعت حوالی 3 عصر بود و من هنوز دَمَر روی تختم به هیچی فکر میکردم و غرق سقف اتاقم بودم ، منِ اجتماعی و برونگرام با بچه ها برنامه چیده بود که ساعت 4 باغ فردوس همدیگه روببینن اما منِ درونگرام دبه کرده بود و دلش تنهایی میخواست
هرچند دقیقه یک بار انواع راه ها و روش های رو مرور میکرد تا شاید زورش بچربه و قراری که منِ برونگرا گذاشته بود رو کنسل کنه اما در نهایت بعد از چند ساعت وقت تلف کردن و زور الکی زدن تسلیم شده بود و باید آماده میشد تا حداقل دیر نرسه و آدم مزخرفی به نظر نیاد
ساعت حوالی 4 بود و من هنوز توی همون موقعیت ساعت 3 عصرم باقی مونده بودم ، راهی نبود که قرار مذکور رو کنسل کنم
از طرفی هم دیگه طوری نبود که بشه وانمود کنم آدم بدقولی نیستم چون تا همین جاش ثابتش کرده بودم که واقعا هستم و الان وارد فاز خجالت شده بودم که هیچ سودی هم نداشت
ادامه دارد ...
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۵۶۷۲ در تاریخ ۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.