در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه، خدا بود. او در آغاز با خدا بود. هر چه وجود دارد، بهوسیلۀ او آفریده شده و چیزی نیست که توسط او آفریده نشده باشد. در او حیات بود، و این حیات همانا نور جمیع انسانها بود
انجیل یوحنا
من با واژه ها چه کرده ام :
من همواره آبستنم ، آبستن واژه ها ( کلمه ) ، شعر میزایم ،!! شاعرم ..
آری شاعر ، ولی بی اندازه حساس !
من به نور واژ ه های اشعارم اعتیاد دارم ، همچو مادری که نوزاد ناقصش را میبلعد تا دوباره از نو بزایدش بی نقص ، میزایم و می بلعم ، میزایم و مبلعم . . .
من برای واژه ها بندگی میکنم کلمه به کلمه ، مصرع به مصرع ، بیت به بیت ، سپس از نورشان چنان نشعه میشوم که حلاج وار اناالحق سر میدهم ،!،
با درد بساز چون دوای تو منم / بیگانه ی خلق و آشنای تو منم
گر کشته شدی مگو که من کشته شدم / شکرانه بده که خونبهای تو منم
حضرت مولانا
روزی خطاب به جناب شمس گفتم : اسرار کلام را بر من نیز آشکار کن ، فرمود:
تو نقشی نقشبندان را چه دانی ؟. تو شکلی صورتی جان را چه دانی ؟ ..... مولانا
از آن به بعد کلام را تا جان نمیگرفت از روح ، بر ورق نمی نوشتم و نخواهم نوشت.٫
من از واژه ( کلمه ) جان میگیرم ، من جانم را شعر میکنم و سپس بر تن کاغذ حک ...،
اینک بداهه ای تقدیم میکنم :
انگشت طمع گزیده ام بر در دوست / آخر چه کنم آنچه دلم خواهد اوست
سنگم زند هر چند ، که دورم سازد / باز هم از سر نو دل به غم اش مینازد
شما با واژه ها چه میکنید ؟؟!
ولی عمق احساساتتونو و اینکه چطور با کلمه زندگی میکنید رو درک میکنم...
تمام هم و غمتون نوشتنععع...
آرومتون میکنه... میفهمم...
و این خوبههه
زیبا هم نوشتید...
درود بانوی عزیزم