سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 17 ارديبهشت 1404
  • روز اسناد ملي
11 ذو القعدة 1446
  • ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق
Wednesday 7 May 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

    چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    مصطفی هیأتی شاعر بروجردی
    ارسال شده توسط

    لیلا طیبی

    در تاریخ : ۷ ساعت پیش
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴ | نظرات : ۰

    مصطفی هیأتی
    استاد "مصطفی هیأتی"، فرزند "تقی"، شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۵ خورشیدی، در خیابان جعفری(چال قلاع) بروجرد است.
    ایشان در زادگاهش بروجرد نشو و نما یافت و تحصیلات ابتدایی را در دبستان "شکیبا " و دوره‌‌ی متوسطه را در دبیرستان‌های "محمدرضا شاه" و "بحرالعلوم" به پایان رسانید و سپس وارد مرکز تربیت معلم گردید و موفق به کسب مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران و مدرک فوق لیسانس از دانشگاه علامه طباطبایی شد، و در دبیرستان‌های بروجرد و دانشگاه لرستان به تدریس مشغول شد. 
     
    مجموعه‌ای از اشعار ایشان تحت عنوان "یلدای انتظار" چاپ و منتشر شده است.
     
    ◇ نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    برخیزم و تن پوش سیاپوش کنم 
    آن گاه ز شوکران غم نوش کنم  
    از "مهر" بگویم و ز "کین" کشته شوم
    تا یاد ز قصه‌ی "سیاووش" کنم!.
    (۲)
    در بیشه‌ی عشق، عشق می‌کردم من،
    بس کیف ز کیف عشق می‌کردم من!
    برقی زد و برگ برگ آن دفتر سوخت،
    آن لحظه که مشق عشق می‌کردم من...
    (۳)
    از فاجعه‌ی "فین" به فغان است دلم،
    از قتل "امیر" خون فشان است دلم، 
    وز آن رگ خون چکان این مرد "کبیر"،
    لبریز چو جام شوکران است دلم!.
    (۴)
    یک‌بار گذرم کردم از آن بیشه 
    سرشار شدم ز برگ‌ها تا ریشه
    سیل آمد و کند و برد ما را با هم 
    زان پیش که بشکفد گل اندیشه!
    (۵)
    هر بار، یلدا که می‌آید، 
    تازه به یاد می‌آورم، 
    انبوه کارهای ناتمامم را،
    و ناگزیری زمستان در راهم را.
    این بار هم،
    پادرمیانی یلدا بود 
    میان من 
    و زمستان،
    تا مگر به شادی بهاران برسانم 
    دوران پُرملال خزانم را.
    چند زمستان دیگر را 
    باید به وعده‌ها بسپارم 
    و در انتظار بمانم 
    تا به پایان برسانم 
    انبوه کارهای ناتمامم را،
    تا که به سامان برسانم 
    دفتر شعرهای بی‌پناهم را؟
    (۶)
    هر دو
    از شاخه فرو افتاده‌ایم:
    تو به "زوال" و
    من به "کمال"؛
    تو به "زردی" برگ و
    من به "سرخی" سیب.
    یک چند، راهمان از هم جداست؛
    هر چند، پایان‌مان یکی‌ست:
    روزی دوباره به نقطه‌ی آغاز می‌رسیم.
    تا آن زمان، بدرود!
    اما، به بدرقه،
    می‌خواستم که بدانی (و می‌دانی)
    که "سرخی" من چقدر وامدار "زردی" توست!
    پس:
    "سرخی من از تو،
    زردی تو از من"!

    گردآوری و نگارش:
    #لیلا_طیبی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۵۶۱۳ در تاریخ ۷ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
    ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1