سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 11 اسفند 1403
    2 رمضان 1446
      Saturday 1 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        شنبه ۱۱ اسفند

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        خاطرات دردناک قسمت ۷
        ارسال شده توسط

        حمید روزبهانی

        در تاریخ : ۲ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵ | نظرات : ۰

        *(خاطره..درد..)*(۷)
        ^^^^^^^^^^^^^^^^^^
        بمحض خم شدآب بنو شید پاها یش لرزیدوکنارجوی آب خوابید. 
        هرچه باترکه به اوزدم ودادزدم پاشو نشدناچار به بالای بلندی دویدم وبا صدای کودکانه ام داد زدم
        آی هواااااااااار...آی هوااااااااااار اما صدای کودکانه ام تا سمت دیگر دره نمیرسید جغدی هووو هوووکردوپروازکردموهای سرم از ترس سیخ شدند وپوستم لرزید یکباره به یادگرگ افتادم شنیده بودم گرگ وقتی به الاغ حمله کند اول بیضه هایش را می کندالاغ هم که زیر بارخوابیده بود بیضه هایش پیدابودبفکرم رسید آنها را بپوشانم اگرگرگ آمد آنهارا نبیند ناچار پیراهنم را دراوردم وروی بیضه های الاغ کشیدم وبه هوار کردن ادامه دادم
        سمت دیگردره جاده سفیددر نورستارگان پیدا بوداز بلندی نگاه میکردم میان جاده دورتر ها دونقطه سیاه درحرکت وآمدن بسمت من بودند ...وای 
        گرگها ....گرگها آمدندگریه ام گرفت یکبار میدویدم پیش الاغ دوباره میدویدم در بلندی وبه جاده خیره میشدم واشک میریختم کم کم دونقطه سیاه نزدیک شدند لحظاتی صدایی شنیدم
        ای خر ...وای خدا ی من آدم... آدمند خوشحال با بدن برهنه دویدم کنار الاغ ایستادم ...
        وقتی رسیدند من والاغم درست جلو راهشان بودیم زنی بر الاغ سوار ومردی دنبال الاغ با دیدن
        من مرد گفت
        بسم الله الرحمن تلرحیم
        جنّی؟ جن زادی؟پری؟یا پریزادی؟
        با ذوق وگریه گفتم نه آدمیزادم
        مرد جلو آمد وبد دیدنم متعجب گفت
        حمیدآقا ....
        $$$$$$$$$
        از؛ خاطرات
        *(حمیدروزبهانی)*

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۴۸۰ در تاریخ ۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        ابراهیم کریمی (ایبو)

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1