سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 15 بهمن 1403
    5 شعبان 1446
    • ولادت حضرت امام زين العابدين عليه السلام، 38 هـ ق
    Monday 3 Feb 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است . نادر ابراهیمی

      دوشنبه ۱۵ بهمن

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      نقد شعر دکتر فیروزپور، علیرضا الیاسی، فریبرزمیثاقی
      ارسال شده توسط

      سید مهدی نژادهاشمی

      در تاریخ : ۲۰ ساعت پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۰ | نظرات : ۱

      ۱_
      سوزنی را که 
      شب، روی درز دیوار می کشد 
      دست در سایه می برد 
      ماه 
      غریبه ای ست که روی پوست زمین خوابش برده 
      ردی از هیچ
      چشم هایی را صدا می کند 
      تاریک 
      نازک به جرز الوار های سقف 
      اکوهای گم شده 
      سوراخ های تنفس
      ریزش بی پایان صبح
      یک نخ اضافه به انگشت باد داده است 
      شاید امتداد این سرنخ 
      سر از آنور پنجره در بیاورد
      جایی که پرنده
      سرکوچه
      برای دلتنگی ِآواز
      حلقه در گوش دیوار می برد
      بی آنکه لانه را از لاله ی گوش تخشیص بدهم 
      به خانه باز نمی گردد
       
      #دکتر_لمعان_فیروزپور
      نقد شعر "سوزنی را که شب روی درز دیوار می‌کشد" از لمعان فیروزپور
      این شعر در ژانر پست‌مدرن، با حال و هوای سوررئالیستی و زبانی موجز سروده شده است. شاعر با استفاده از تصاویر تجزیه‌شده و معلق، فضایی را می‌آفریند که در آن مرز بین واقعیت و خیال از میان می‌رود. از لحاظ فرم، زبان، تصویرسازی، و معنا، این شعر را دقیق بررسی می‌کنیم.
      ۱. فرم و ساختار
      شعر در قالب آزاد سروده شده و فاقد قافیه و وزن سنتی است.
      سطرهای کوتاه، شکست‌های ناگهانی، و پخش شدن معنا در کل متن، باعث ایجاد فضای تعلیقی و نامتعادل می‌شود.
      نبود نشانه‌گذاری، به خواننده اجازه می‌دهد که ضرباهنگ و مکث‌ها را خودش کشف کند، که یکی از ویژگی‌های شعر مدرن و پست‌مدرن است.
      شروع و پایان شعر به‌خوبی در هم تنیده شده‌اند: در ابتدا، سوزن روی درز دیوار حرکت می‌کند (اشاره به گسستگی‌ها)، و در پایان، بازگشت به خانه در ابهام باقی می‌ماند، گویی این چرخه‌ی سرگشتگی ادامه دارد.
      ۲. زبان و بازی‌های زبانی
      زبان این شعر ترکیبی از ابهام، استعاره‌های چندلایه، و تضادهای ظریف است. شاعر از کلمات و عبارات با کاربردهای غیرمعمول استفاده می‌کند که باعث چندوجهی شدن معنا می‌شود.
      نمونه‌هایی از بازی‌های زبانی و تحلیل آن‌ها:
      "سوزنی را که / شب، روی درز دیوار می‌کشد"
      این تصویر در همان ابتدا، فضای شعر را درهم‌شکسته و ترک‌خورده معرفی می‌کند.
      "سوزن" می‌تواند نماد درد، دوختن، پیوند زدن یا حتی زخم زدن باشد.
      "درز دیوار" می‌تواند استعاره‌ای از گسست‌ها، شکاف‌های زندگی، یا مرز میان آگاهی و ناآگاهی باشد.
      "ماه / غریبه‌ای ست که روی پوست زمین خوابش برده"
      ماه معمولاً نماد ثبات شبانه و آشنایی است، اما اینجا "غریبه" خوانده می‌شود، که حاکی از بیگانگی و حس ناپایداری است.
      "پوست زمین" به‌جای "سطح زمین"، حسی از لطافت، اما درعین‌حال فرسودگی و آسیب‌پذیری را تداعی می‌کند.
      "ردی از هیچ / چشم‌هایی را صدا می‌کند"
      "ردی از هیچ" پارادوکسی قوی است: چگونه می‌توان از "هیچ" ردی داشت؟ این تضاد، اشاره‌ای به تلاش برای یافتن چیزی در غیاب مطلق است.
      این سطر، حس سرگردانی و ناتوانی در یافتن نشانه‌های معنا را القا می‌کند.
      "یک نخ اضافه به انگشت باد داده است"
      "نخ" معمولاً نماد رابطه، پیوند، یا راهنمایی است.
      اما در اینجا، نخ در دست باد قرار دارد، یعنی نامطمئن و در معرض از هم گسیختن.
      "حلقه در گوش دیوار می‌برد"
      این ترکیب چندوجهی است: 
      می‌تواند به مفهوم گوش سپردن دیوارها (دیوارهای سخنگو یا جاسوس) اشاره کند.
      "حلقه در گوش بردن" نوعی علامت‌گذاری یا وفاداری است، اما اینجا به دیوار نسبت داده شده، که عنصری بی‌جان و بی‌احساس است.
      تضاد میان دیوار (عنصر بی‌جان و صامت) و آواز (عنصر زنده و جاری) که در این سطر به‌هم پیوند خورده‌اند.
      "بی آنکه لانه را از لاله‌ی گوش تشخیص بدهم / به خانه باز نمی‌گردد"
      "لانه" و "لاله‌ی گوش" بازی زبانی بسیار دقیق و نمادین دارند: 
      "لانه" نماد امنیت، بازگشت، یا مأوا است.
      "لاله‌ی گوش" با شنیدن و دریافت صداها مرتبط است.
      شاعر این دو را به‌هم نزدیک کرده، گویی خانه و شنیدن، هردو ناممکن یا دست‌نیافتنی شده‌اند.
      پایان شعر با ابهام در بازگشت پرنده، حس سرگردانی و بی‌ثباتی را تثبیت می‌کند.
      ۳. درون‌مایه و مضمون
      شعر مملو از احساس بیگانگی، گسستگی، و جستجو برای پیوندی ناپایدار است.
      بیگانگی و گم‌گشتگی:
      ماه، غریبه است.
      پرنده، نمی‌داند خانه‌اش کجاست.
      شاعر سرنخ‌هایی در باد دارد، اما هیچ چیز قطعی نیست.
      عدم قطعیت و ناپایداری:
      تمام نشانه‌ها سیال و بی‌ثبات‌اند: ماه خواب است، نخ در باد است، خانه و لانه قابل تشخیص نیستند.
      ردی از "هیچ" وجود دارد، که پارادوکسی از بی‌معنایی و جستجو است.
      رابطه‌ی انسان با محیط و اشیا:
      دیوارها می‌شنوند، پرنده برای دلتنگی آواز می‌خواند، نخ در باد است. این شخصیت‌بخشی به اشیا، عنصری از سوررئالیسم است که باعث دگرگونی ادراک خواننده می‌شود.
      ۴. نقاط قوت و ضعف
      ✅ نقاط قوت:
      تصاویر بدیع و چندلایه که خواننده را به تفکر و تفسیر چندگانه وا‌می‌دارد.
      بازی‌های زبانی دقیق و خلاقانه که هم از لحاظ آوایی و هم از لحاظ مفهومی قوی هستند.
      انسجام فضایی: تمام شعر در یک فضای انتزاعی و معلق جریان دارد که حس گمگشتگی را تقویت می‌کند.
      پایان‌بندی قوی که هم باز است و هم ضربه‌ی احساسی دارد.
      ❌ نقاط ضعف:
      در برخی بخش‌ها، ابهام بیش از حد می‌تواند باعث از بین رفتن ارتباط خواننده با متن شود.
      بعضی از تصاویر، هرچند زیبا، اما بیش از حد انتزاعی هستند و برای درک بهتر، نیاز به ارتباطات بیشتری میان اجزای شعر وجود دارد.
       
      ۲_
      وقتی سوار بر جاده 
      به امتداد 
      میرفتم 
      میرف تم 
      چرا جاده به جایی نمیرسند 
      من در مسیر رودخانه رویا هایم 
      در حرکت بودم 
      زمان ایستاده بود 
      ساعت به سمت فنا شدن 
      از ثانیه دقیقه سبقت گرفته بود، 
      جاده می پیچید نسخه 
      دارو های شب را
      اما میان شهر من
      با شهر تو 
      جاده بی خواب بود 
      گیج و سرگردان 
      بارور من 
      میخواست با رسیدن به تو 
      مرا برای تو متولد کند 
      من در شکمگاه راه 
      از بیراهه ها 
      بیزار
      بیمار گونه 
      بی یار 
      بیدار 
      بی جار  
      نبودنت را جار زدم 
      جار زن های جر زن  جاهل 
      جاعل بودند 
      بن بست ها را
      به چالش کشیده 
      غافل بودند 
      اینک یک ابادی 
      تو را دارد 
      یک شهر ویرانه
      بی من 
      با جاده ی
      مرده ای روی دستانم 
      به تشییع اش نشسته ام 
      چرا جاده به جایی نمیرسد
      #فریبرز_میثاقی 
      #ردپا
       
       
      نقد شعر "وقتی سوار بر جاده" از فریبرز میثاقی
       
      این شعر یک متن پست‌مدرن با ساختاری سیال، تصویری و تجربی است که در آن عناصر زبان، زمان و مکان به شکل متناقض و چندلایه درهم تنیده شده‌اند. در ادامه به بررسی دقیق‌تر این اثر از جنبه‌های مختلف می‌پردازیم:
       
      ۱. ساختار و زبان
       
      شاعر از زبانی سیال و آزاد استفاده می‌کند که در آن شکست خطی جملات، تکرار کلمات و بازی‌های زبانی نقش مهمی دارند. نمونه‌ای از این تکنیک در این سطرها مشهود است:
       
      "میرف تم
      چرا جاده به جایی نمیرسند"
       
      اینجا شاعر عمداً "میرفتم" را می‌شکند، انگار که روند حرکت در شعر هم مانند خود جاده ناتمام و گسسته است. این شکست علاوه بر ایجاد تأکید بر حرکت و ایستایی همزمان، بر احساس سرگردانی و بی‌سرانجامی نیز دلالت دارد.
       
      از سوی دیگر، کاربردهای چندمعنایی کلمات (مثلاً "نسخه" که هم می‌تواند به پیچیدن جاده اشاره کند و هم به نسخه‌ی دارو) به ایجاد لایه‌های جدید معنایی کمک می‌کند. این بازی‌های زبانی به سبک دادائیستی و پست‌مدرن نزدیک است.
       
      ۲. مضمون و درون‌مایه
       
      درون‌مایه اصلی این شعر، "سرگردانی و بی‌سرانجامی" است که در دل تصویر جاده بازتاب یافته است. جاده‌ای که قرار نیست به مقصدی برسد، بلکه خود مقصدی ناممکن است:
       
      "چرا جاده به جایی نمیرسد؟"
       
      شاعر در این اثر مفهوم زمان را نیز زیر سؤال می‌برد:
       
      "زمان ایستاده بود
      ساعت به سمت فنا شدن
      از ثانیه دقیقه سبقت گرفته بود"
       
      در این سطرها، زمان از حرکت طبیعی خود خارج شده و به نوعی انحراف و شکست در مفهوم زمان رخ داده است. این نوع بازی با زمان در شعرهای پست‌مدرن و تجربی بسیار دیده می‌شود.
       
      ۳. تصویرسازی و فضا
       
      فضای شعر تلفیقی از رویا و واقعیت است. شاعر از تصاویر وهم‌آلود و گاه کابوس‌وار استفاده می‌کند:
       
      "جاده می پیچید نسخه
      داروهای شب را"
       
      "بارور من
      میخواست با رسیدن به تو
      مرا برای تو متولد کند"
       
      اینجا "جاده" نه‌تنها مسیری فیزیکی، بلکه استعاره‌ای از تولد، تغییر، و حتی پوچی است. همچنین، ایده‌ی "باروری" و "متولد شدن برای دیگری" حس تناقضی فلسفی را ایجاد می‌کند که در آن هستی انسان مشروط به دیگری است.
       
      در ادامه، شاعر از "بیراهه‌ها"، "بیزاری"، "بیمارگونگی"، و "بی‌جار" بودن صحبت می‌کند که ترکیبی از فقدان، بیماری، و بی‌پناهی را منتقل می‌کند.
       
      ۴. پایان‌بندی و تأثیرگذاری
       
      پایان شعر از نظر حسی بسیار قوی است:
       
      "اینک یک آبادی
      تو را دارد
      یک شهر ویرانه
      بی من
      با جاده‌ی
      مرده‌ای روی دستانم
      به تشییع‌اش نشسته‌ام"
       
      در اینجا جاده که در طول شعر نمادی از حرکت، جستجو و امید بوده، به یک "جاده مرده" تبدیل می‌شود که شاعر آن را تشییع می‌کند. این تصویر نه‌تنها حسی از یأس و فقدان را منتقل می‌کند، بلکه نشان‌دهنده‌ی شکست قطعی در رسیدن به مقصد نیز هست.
       
      جمع‌بندی:
       
      این شعر از نظر فرمی و معنایی نمونه‌ای موفق از سبک پست‌مدرن و سیال است. استفاده از شکست‌های زبانی، بازی‌های مفهومی، و تصاویری که همزمان چندین معنا را در خود حمل می‌کنند، به عمق و پیچیدگی اثر افزوده است. همچنین، تم‌های ناامیدی، جستجوی بی‌پایان، و تضادهای فلسفی در سراسر آن جریان دارند.
       
      اگر بخواهیم نقدی بر شعر داشته باشیم، شاید بتوان گفت در برخی قسمت‌ها، ابهام بیش از حد باعث شده معنا کمی محو شود. برای مثال، ترکیب‌هایی مانند "جار زن‌های جر زن جاهل" از نظر آوایی جالب است اما معنای مشخص و روشنی ارائه نمی‌دهد. البته، اگر هدف شاعر ایجاد حس آشفتگی و بازی زبانی باشد، این سبک قابل توجیه است.
       
      در مجموع، این شعر تجربه‌ای جسورانه در فرم و محتواست که توانسته است با زبانی موجز، احساس سرگردانی و شکست را به‌خوبی منتقل کند.
       
      غزلی‌نو از کتابِ در دستِ چاپ《آدمیزادگاه》:
       
      شماره‌ی کفشِ دایناسور چند است!؟ 
       
       
      له ‌شدم زیرپای خود اما  
      در خودم بارها بزرگ‌ شدم! 
      مثل یک بچّه‌دایناسور بودم 
      وسطِ ردّپا بزرگ ‌شدم! 
       
      ماهیِ کوچکِ سیاهی گفت: 
      «در اَرَس، مرگ و زندگی جمعند!» 
      که صمد غرقِ آب شد در آن  
      من در این آب‌ها بزرگ ‌شدم 
       
      ناخودآگاه در رحِم ماندم! 
      من که نُه‌ماه در رحم ماندم! 
      آب‌شُش داشتم به‌جای ریه 
      در نبودِ هوا بزرگ ‌شدم! 
       
      زیرِ باری بزرگ، کج بودم! 
      اوّلش نطفه‌ای لزج بودم! 
      آخرش مرده‌ای فلج بودم! 
      وسط این دو تا بزرگ ‌شدم 
       
      رشدِ من در سه مرحله رخ داد: 
      «با تلسکوپ به حیرت افتاد!» 
      «در رصدخانه کودکی کردم!» 
      «به امیدِ فضا بزرگ شدم!» 
       
      سی‌و‌یک سال امتحان کردم 
      کلّ اشکال مرگِ‌مغزی را... 
      مثلِ یک پیرمردِ بی‌حرکت 
      سال‌ها در کُما بزرگ شدم! 
       
      عشق، تا آخرین دقایق بود! 
      هرکسی رفت... بوی عطرش ماند 
      در مشامِ منی که عاشق بود 
      مثلِ سگ باوفا بزرگ ‌شدم 
       
      برکه را رودخانه کرد اشکم 
      بعد، دریاچه ساختم از آن 
      گریه کردم... در عمقِ‌اقیانوس 
      مثلِ یک هشت‌پا بزرگ شدم 
       
      بی‌تو خورشید هم نشد روشن! 
      عشقِ من! چرخِ زندگی بی‌تو 
      روی مثبت نشان نداد به من 
      بی‌تو منفی‌گرا بزرگ شدم! 
       
      من نهالِ شکسته‌ای بودم! 
      چوبِ خشکم، عصای پیری شد... 
      وقتِ اعجاز تا عصا افتاد 
      مثلِ یک‌ اژدها بزرگ شدم 
       
      زندگی ساقه‌ی گیاهی سبز 
      در میانِ گیاه‌خواران بود! 
      رشد کردم تمام عمرم را 
      با سؤال: «چرا بزرگ شدم؟!» 
       
      ریختم در میانِ جنگل‌ها 
      با درختانِ زرد، برگ‌به‌برگ... 
      من چگونه به‌رغمِ این‌همه مرگ... 
      این‌همه‌ سال را بزرگ شدم؟! 
       
      تک و تنها شدم منِ مفلوک! 
      ترک کردم برای سیر و سلوک 
      همه‌ی خانواده‌ی خود را... 
      از بقیّه جدا بزرگ شدم 
       
      روحِ من در زمانِ جان دادن 
      گوشه‌ی خانه را نشانم داد 
      با صدایی بلند داد کشید: 
      من در این انزوا، بزرگ شدم
       
       
       
      شعر «شماره‌ی کفش دایناسور چند است!?» اثر علی‌رضا الیاسی یک غزل تأمل‌برانگیز است که با استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده، به مفاهیم عمیق وجودی و انسانی پرداخته است. این شعر در عین پیچیدگی، از لایه‌های معنایی متنوعی بهره می‌برد که به خواننده اجازه می‌دهد با هر بار خواندن، تفسیر جدیدی از آن بیابد.
       
      نقاط قوت:
       
      1. استفاده از استعاره‌های نو و تصویری: یکی از نقاط قوت شعر، استفاده از استعاره‌های تازه و غریب است که فضای خاصی را برای شعر خلق کرده‌اند. استعاره‌هایی چون «بچه دایناسور»، «ماهیان در ارس»، «هشت‌پا»، «چوب خشکم، عصای پیری شد» و «تلسکوپ به حیرت افتاد» همه به‌طور زیبا و هنرمندانه مفاهیم عمیق‌تری چون رشد، مرگ، تنهایی، و تغییر را در قالب تصاویر طبیعی و علمی بیان کرده‌اند. این استعاره‌ها باعث می‌شود که شعر از سطح معمول و روزمره فراتر رفته و به لایه‌های معنایی پیچیده‌تری دست یابد.
       
       
      2. پرسش‌های فلسفی و انسانی: شعر در حالی که دارای لحن عاطفی است، به موضوعات فلسفی مانند معنی زندگی، رشد فردی، مرگ و مفهوم عشق می‌پردازد. پرسش‌هایی مانند «چرا بزرگ شدم؟» و «من در این انزوا، بزرگ شدم!» سؤالاتی بنیادین در زمینه انسان‌شناسی و روانشناسی هستند که شعر را به اثری تفکربرانگیز تبدیل می‌کنند. این نوع پرسش‌ها می‌تواند مخاطب را وادار به تفکر و تأمل کند.
       
       
      3. ساختار روایی و ترتیب زمانی: شعر از یک ترتیب زمانی بهره می‌برد که از ابتدا با «بچه دایناسور» شروع می‌شود و تا پایان، که در آن شاعر به سال‌های طولانی انزوا اشاره دارد، پیش می‌رود. این روند زمانی به شعر انسجام می‌دهد و به خواننده اجازه می‌دهد که به‌طور طبیعی به فرایند «رشد» و «تغییر» در زندگی انسانی پی ببرد.
       
       
      4. نقد اجتماعی و انسانی: اشاره به «جنگل‌ها»، «مرگ‌های مغزی»، «رصدخانه» و «فضا»، این همه گویای چالش‌های اجتماعی و انسانی است که انسان امروزی با آن‌ها روبه‌رو است. شاعر با استفاده از این مفاهیم جهانی و اجتماعی، حس تنهایی و پرسش‌های بنیادین انسان را به‌طور مؤثری نمایان می‌کند.
       
       
       
      نقاط ضعف:
       
      1. پیچیدگی و ابهام در برخی بخش‌ها: در بعضی از بخش‌های شعر، پیچیدگی استعاره‌ها و تصاویر ممکن است خواننده را دچار سردرگمی کند. به‌عنوان مثال، جملاتی مانند «چوب خشکم، عصای پیری شد» یا «من در این انزوا، بزرگ شدم!» می‌توانند برای خواننده مبهم و نیازمند تأویل بیشتر باشند. این نوع پیچیدگی‌ها ممکن است برخی از خوانندگان را از ارتباط بهتر با شعر باز دارد.
       
       
      2. عدم انسجام معنایی در برخی جاها: در عین زیبایی استعاره‌ها، در برخی مواقع استفاده از مفاهیم مختلف به‌طور همزمان ممکن است کمی شعور شعر را تحت تأثیر قرار دهد. ترکیب‌هایی مانند «رصدخانه کودکی»، «با تلسکوپ به حیرت افتاد»، «هشت‌پا» و «گنجشک» به‌طور غیرمعمول با یکدیگر ترکیب شده‌اند و ممکن است در نظر اول برای خواننده، انسجام کافی نداشته باشند.
       
       
      3. تکیه بر استعاره‌های رایج: برخی از تصاویر مانند «سگ باوفا» و «چوب خشکم، عصای پیری شد» از تصاویر رایج و شناخته‌شده در شعر فارسی هستند که ممکن است احساس نوآوری را کاهش دهند. استفاده از این استعاره‌ها، علی‌رغم زیبایی‌شان، می‌تواند به شعر کمی کلیشه‌ای بنماید.
       
       
       
      صنایع ادبی و زبانی:
       
      1. مقایسه و تضاد: شعر از مقایسه‌ها و تضادها بهره می‌برد که تأثیر زیادی در ایجاد بار معنایی بیشتر دارند. مانند تضاد میان «بچه دایناسور» و «ردپا» که مفهوم رشد و تحول را با نمادهای موجودات پیشین به‌طور ماهرانه‌ای نشان می‌دهد. یا تضاد میان «چوب خشکم» و «عصای پیری» که به‌طور استعاری به تغییرات درونی انسان اشاره دارد.
       
       
      2. تکرار و تأکید: تکرار واژه‌ها در این شعر، به‌ویژه در بخش‌هایی چون «بزرگ شدم» یا «مرگ»، باعث می‌شود که تأکید بر مفهوم «رشد» و «تغییر» به‌طور مؤثری انجام گیرد. این تکنیک به‌ویژه در بیان حس درد و تنهایی شاعر در مواقعی که در انزوا قرار دارد، کارایی دارد.
       
       
      3. تضاد معنایی و پارادوکس: شعر در جاهایی به پارادوکس‌های معنایی متوسل می‌شود، مانند ترکیب «مرگ مغزی» و «زندگی»، که در تضاد با یکدیگر قرار دارند و ذهن خواننده را به تفکر وادار می‌کنند.
       
       
       
      نتیجه‌گیری:
       
      شعر علی‌رضا الیاسی با استفاده از استعاره‌ها و تصاویری غنی و پیچیده، فضایی فلسفی و شاعرانه خلق کرده که به خواننده امکان می‌دهد به عمق مفاهیم انسانی و existential برسد. اما در عین حال، پیچیدگی و برخی ابهامات معنایی می‌تواند برای برخی از مخاطبان چالش‌برانگیز باشد. این اثر به‌طور کلی موفق است در انتقال مفاهیم عمیق انسانی از طریق زبانی زیبا و پر از صنایع ادبی، هرچند که نیاز به تأویل و تحلیل بیشتری دارد.

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۴۳۱ در تاریخ ۲۰ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
      ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

      مریم کاسیانی

      نقدها و نظرات
      مریم کاسیانی
      ۲ ساعت پیش
      درود و عرض ادب و احترام
      خیلی ممنون از اشتراک نقدهایی که آموزنده بودند🌹
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1