سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آذر 1403
    12 جمادى الثانية 1446
      Thursday 12 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        انجمن دختران خَیّر
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : ۳ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۶ | نظرات : ۲

        انجمن دختران خَیّر
         
        موبایلمو که روشن کردم یه پیغام ، لحظه ای اومد و غیب شد . درطول این یه لحظه ، اسم دوستمو دیدمو آخرِ پیغام ، کلمه ی " پیوست " رُو . توویه لحظه فکرم هزارجا رفت ، گفتم نکنه  فلانی به ملکوت اعلی پیوست . دقت که کردم دیدم یه پیغام اومده توو تلگرام ، که فلانی که مدتها بود که ندیده بودمش به تلگرام پیوست . خیالم راحت شد و خوشحال شدم .
        چندوقت پیش با دوستم پاشدیم رفتیم  توو یکی از پارکها . وارد پارک که شدیم ، اولین موردی که از اون شگفت زده شدم دو دختر حدود بیست ساله بودند که یکی میزد و یکی میرقصید .
        شب بود . از اونا که گذشتیم توو هرسوراخ سمبه ای که چشمِ درحال عبورمان افتاد ، یه پسردختر تووهم
        غرق بودند ، آنهم با چه بزک دوزکی .
        جلوتر که رفتیم یه بَنری رُو دیدیم که رووش درشت نوشته بود : انجمن دختران خَیّر. توضیحی نداشت و لابد جلسه ای آنجا بوقوع پیوسته بود . ماهم ازهمه جا بی خبر، موضوع دختران خَیّر را نفهمیدیم .
        یکهو به دوستم گفتم : اتفاقاً چه قشنگ جورشده این نوشته با این وضعیت قرمزی که می بینیم .
        اینهمه دختری که همه داروندارشونو درطَبَق اخلاص گذاشته بودند وخیراتش میکردند!!! گفتم لابد خَیّرین
        همینهایند !!! حتماً به امید ثوابی !!! بالاخره خدا قبول کنه اینهمه ایثارُو !!!
        صحنه ها واقعاً قشنگ نبود ،
        چپیدن درآغوشها با قیافه های اجق  وجق و سیگارکشیدنِ حال بهم زنِ دختران و ...
        به خانه که رسیدیم ، خواستم ازدرب پارکینگ وارد منزل شم که دیدم یه دختروپسر تووآغوش هم درحال
        بوسیدن همند . ازخجالت سرم رُو انداختم پائین و ازدرب آدم رُو وارد خانه شدم . برام خیلی عجیب بود که اونا با دیدنِ منِ صابخونه ، ازجاشون جُم هم نخوردند و حتی از بوسه دست نکشیدند . من ازکار اونا خجالت کشیدم و اونا سرسوزنی خجالت نکشیدند .
        وقتی تعجبمو به دوستم گفتم ، خیلی راحت گفت مگه چیه ؟ تازه فهمیدم چه استحاله ای رخ داده و منم که از دنیا پَرتم .
         
        چی بگم والله
        خدا آخرعاقبتمونو بخیر کنه .
         
        بهمن بیدقی 1403/9/15
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۲۷۸ در تاریخ ۳ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        بهمن بیدقی
        با سلام و عرض ادب آقای افشاری گرامی
        سپاس
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1