انجمن دختران خَیّر
موبایلمو که روشن کردم یه پیغام ، لحظه ای اومد و غیب شد . درطول این یه لحظه ، اسم دوستمو دیدمو آخرِ پیغام ، کلمه ی " پیوست " رُو . توویه لحظه فکرم هزارجا رفت ، گفتم نکنه فلانی به ملکوت اعلی پیوست . دقت که کردم دیدم یه پیغام اومده توو تلگرام ، که فلانی که مدتها بود که ندیده بودمش به تلگرام پیوست . خیالم راحت شد و خوشحال شدم .
چندوقت پیش با دوستم پاشدیم رفتیم توو یکی از پارکها . وارد پارک که شدیم ، اولین موردی که از اون شگفت زده شدم دو دختر حدود بیست ساله بودند که یکی میزد و یکی میرقصید .
شب بود . از اونا که گذشتیم توو هرسوراخ سمبه ای که چشمِ درحال عبورمان افتاد ، یه پسردختر تووهم
غرق بودند ، آنهم با چه بزک دوزکی .
جلوتر که رفتیم یه بَنری رُو دیدیم که رووش درشت نوشته بود : انجمن دختران خَیّر. توضیحی نداشت و لابد جلسه ای آنجا بوقوع پیوسته بود . ماهم ازهمه جا بی خبر، موضوع دختران خَیّر را نفهمیدیم .
یکهو به دوستم گفتم : اتفاقاً چه قشنگ جورشده این نوشته با این وضعیت قرمزی که می بینیم .
اینهمه دختری که همه داروندارشونو درطَبَق اخلاص گذاشته بودند وخیراتش میکردند!!! گفتم لابد خَیّرین
همینهایند !!! حتماً به امید ثوابی !!! بالاخره خدا قبول کنه اینهمه ایثارُو !!!
صحنه ها واقعاً قشنگ نبود ،
چپیدن درآغوشها با قیافه های اجق وجق و سیگارکشیدنِ حال بهم زنِ دختران و ...
به خانه که رسیدیم ، خواستم ازدرب پارکینگ وارد منزل شم که دیدم یه دختروپسر تووآغوش هم درحال
بوسیدن همند . ازخجالت سرم رُو انداختم پائین و ازدرب آدم رُو وارد خانه شدم . برام خیلی عجیب بود که اونا با دیدنِ منِ صابخونه ، ازجاشون جُم هم نخوردند و حتی از بوسه دست نکشیدند . من ازکار اونا خجالت کشیدم و اونا سرسوزنی خجالت نکشیدند .
وقتی تعجبمو به دوستم گفتم ، خیلی راحت گفت مگه چیه ؟ تازه فهمیدم چه استحاله ای رخ داده و منم که از دنیا پَرتم .
چی بگم والله
خدا آخرعاقبتمونو بخیر کنه .
بهمن بیدقی 1403/9/15