پیر مرد می گفت چگونه خانهای که در آن هستید را تخریب میکنید که آوارش بر سر خودتان فرود میآید و شما نخستین شکار این خشم و جنون خواهید شد.
شور و هیجان عجیبی در دل ما راه افتاده بود. میگفتیم برو پیرمرد برو عقلت را عوض کن! کجای کاری؟ ما در پی آزادی هستیم. آزادی یعنی نباید مانع حضور و علاقه دیگری شد. آزادی یک ضرورت است مانند رفع گرسنگی
پیر مرد در زندگی بدبختی و سختیهای فراوانی کشیده بود. میدانست که بیکاری وگرسنگی یعنی چه . آشوب و ویرانی و بیسر و سامانی چه مفهومی دارد. میدانست که آرامش چه ارزشی دارد. او این برزخ بین هستی و نیستی ، فقر ، زجر و دربه دری را بارها در جوانی لمس کرده بود و با آنها زیسته بود.
با این همه آیا او سخنان جوانان را درک نمی کرد؟ !
او در گذشته عضوی از یک جریان مخالف حکومت ظاهر شده بود. به دموکراسی گرایش داشت و حق هر جامعهای میدانست که حکومت مورد قبول خود را انتخاب کند. میگفت از نظر اخلاقی نادرست است که مراجع سیاسی و دینی عقاید خود را تحمیل کنند.
پیر مرد میگفت میدانم. در متن قوانین آزادیهای حقوق بشر پذیرفته شده ولی در محتوی و جریان قدرت و حکومت ، آزادی نادیده گرفته میشود. میگفت جامعه باید به بلوغ نسبی برسد تا افراد در عین آزادی مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکنند. تاریخ نشان می دهد که هرج و مرج گران از آزادی سود میجویند و خودکامگان و استبدادگران آزادی را سرکوب میکنند.
او خود از جمله کسانی بود که بیش از همه سیلی خور طوفان روزگار گشته بود و سینة او جولانگه آسیبها و زخمها و ناسزاها شده بود. حوادث ناگوار فرزند و پارة تن وی را از او گرفته بود و او را ناتوان و ناگزیر کرده بود.
ما میگفتیم هرگز در هیچ شرایط حق با زورگو نیست. زور یعنی تجاوز و دست درازی به حقوق طبیعی و حقوق اخلاقی دیگری. هر چند در دموکراسی افراد تا جایی آزادند که به آزادی دیگران لطمهای نزنند. آزادی همواره در مسیر مقابله و مبارزه با استبداد فردی و حکومتها جریان داشته است. آزادی مدنی، سیاسی، آزادی اندیشه، حزب، آزادی دین ومذهب. بدون آزادی هرگز برابری به دست نمیآید و امنیت حاصل نمیشود. اخلاق و قانون محدودة آن را مشخص میکنند....
او با رنج درون زیسته و با آن خو کرده بود. ومی گفت انسان همیشه پا در زنجیر است .ماتجربه ی کافی نداشتیم درکش نمیکردیم. به همین سبب به تنفر و انزجار به او مینگاه می کردیم.
... ✍️ الف رها (ابوالحسن انصاری)