«هو»
روز اول
« گفت غبار انگیز است.»
حمد و ثنا از آن خداوندی است که از عدم آفرید و بازگشت همه به سوی اوست. با درود و سلام به روح پاک اشرف انبیا، حضرت رسول (ص) و وصی بر حق او ، امیرالمونین علی(ع) و دخت مکرم حضرت ختمی مرتبت ، حضرت صدیقه طاهره فاطمه ی زهرا (س) و اولاد معصومش ( سلام الله علیهم اجمعین).
و اما بعد چنین می گوید فقیر الی الله ، که یکی از جملات زیبا و معنا دار جناب شمس الحق تبریزی همین عبارت است که فرمودند « گفت غبار انگیز است». بر آن شدیم که تفسیر مختصری بر این جملات بنویسیم و البته بدان ای عزیز من که خداوند تو را موفق بدارد ، خود این حقیر که نگارنده ی این تفسیر هستم ، تنها جملات ائمه و اولیای الهی را در باب این موضوعات بیان می کنم و خود بیچاره ام ، هنوز در زندان دنیا گرفتار است و پا بند ظلمات وجودی خویش گشته که ان شاالله خداوند همه ی ما را از شر خودمان محفوظ بدارد.
بدان که ائمه ی ما و همچنین بزرگان ما در باب قلّت کلام سخن ها فرموده اند و دستورات داده اند چرا که همانطور که خود جناب شمس ، در جای دیگری از مقالات می فرماید « بلای من از زبان من است.» و گفته شده که گناه اکثر اهل دوزخ ، از زبان است. پس تفکر کن که چگونه یک تکه گوشت ، می تواند ما را که مظهر اسماء الهی هستیم به چنین مرحله ای برساند که همنشین دوزخیان شویم.
اما بدان که مراد جناب شمس از عبارت «غبار انگیز» همان حجاب دل است ؛ زیرا هر فعل و گفتاری که ظلمانی باشد ، بر دل اثر می گذارد و حجابی به حجاب ها می افزاید ولو اینکه آن فعل قرآن خواندن باشد.
مگر خوارج قرآن نمی خواندند؟ هزاران برابر بیش تر از ما قرآن می خواندند و حتی حافظ قرآن بودند ولی علیه قرآن ناطق تیغ کشیدند و دست به شمشیر شدند. یا وهابیون که بر خود حفظ قرآن را واجب می دانند و صبح تا شب مشغول خواندن قرآن و نماز و نافله و مستحبات هستند ولی چرا به این روز افتادند؟
پاسخ این است که هرکس وجودش نورانی نباشد ، هر کاری کند و هر چیزی بگوید ، تبدیل به ظلمت می شود و رنگ تاریکی و ظلمت می گیرد. وجود این شخص ، آنچنان ظلمانی شده که هر چیزی داخل آن گردد ظلمانی خواهد شد. همین وهابیون و داعشی های ملعون ، نور ولایت امیرالمونین و وائمه ی معصومین را نداشته و ندارند ؛ فلذا هر چقدر قرآن بخوانند و در نماز باشند ، هیچ فایده نکند بلکه مسیر دوزخ را هموار تر گرداند.
فلذا وقتی شخصی وارد مسیر سیر و سلوک می شود و قصد راه خدا می کند ، چون وجودش به علت گناهان یا غفلتهای گذشته ، ظلمانی ست ، فلذا شیخ و استاد او یکی از دستوراتی که می دهد قلّت کلام است. البته مراد ما و مراد جناب شمس ، پرهیز از کلام حرام مانند غیبت و یا دروغ و امثال ذلک نیست چرا که پرهیز از حرام وظیفه ی همگان است اما آن دسته از انسان هایی که بخت با آن ها یار بوده و از خواب غفلت برخواستند ، احکام دیگری غیر از اهل دنیا دارند. آن ها باید علاوه بر ترک حرام ها که واجب است ، به ترک مکروهات و کارهایی که حلال هستند اما فایده ای ندارند بپردازد. اصطلاحا به کارهای حلالی که بی فایده است « حلال لغو » می گویند. لغو به معنای بیهوده است. فلذا مراد از عبارت « گفت » در کلام جناب شمس الحق تبریزی همین معنا است که عاشقان کوی یار باید علاوه بر پرهیز از گفت و شنود حرام ، از گفتارهای حلالی که بی فایده هستند بپرهیزد.
برای مثال دو شخص یکدیگر را می بینند و می نشینند و از خاطرات می گویند. خب ، گفتن خاطرات هیچ مسئله ی شرعی ندارد ولیکن هیچ خاصیتی نیز دنبال آن نیست. فلذا در طریقت ، ما فقط به دنبال خدا هستیم و هیچ چیزی غیر از خدا را نمی خواهیم. فلذا می بینیم که در گفتاری مانند تعریف کردن خاطره یا بیان کردن یک لطیفه ، انسان را از یاد خدا باز می دارد و هر چیزی که در آن خدا نباشد ، ظلمانی است و حجاب خواهد شد ولو خواندن نماز باشد یا قرائت کلام الله مجید. از این روست که جنابشان فرمودند « گفت غبار انگیز است » یا در جایی دیگری فرمودند : درویش را درویشی و خاموشی. فافهم.
ما حتی روایات بسیاری در مذمت سخن گفتن بی جا در دست داریم که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
نکته ای را باید متذکر شوم که از استادم ، حضرت علامه مروجی سبزواری (روحی له الفداه) شنیدم که فرمودند درست است که روایات ما بسیار بر مذمت کلام ، تاکید دارند ، اما اصل بر سخن گفتن است نه سکوت. لکن از آنجایی که وجود اکثر مردم ظلمانی و سراسر سیاهی است ، و اگر چناچه سخن بسیار بگویند ، حجاب بسیار گردد ، لذا اهل بیت (ع) مردم را از پر حرفی نهی نموده اند.
در کنزالعمال از امیرالمونین (ع) روایت شده که :
«مَن کثُرَ کلامُهُ، کثُرَ خَطاؤُهُ وَمَن کثُرَ خُطاؤُهُ، قَلَّ حَیاؤُهُ وَ مَن قَلَّ حَیاؤُهُ، قَلَّ وَرَعُهُ.
وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ، ماتَ قَلبُهُ و مَن ماتَ قَلبُهُ دَخَلَ النّارَ.»
آن که کلامش زیاد باشد، لغزشش زیاد خواهد بود و آن که لغزشش بسیار باشد، حیایش کم می شود. هر که حیایش کم شود، پارسایی اش اندک می شود و هر کس که پارسایی اش اندک شود، قلبش خواهد مُرد و آن کس که قلبش بمیرد، گرفتار دوزخ خواهد شد.
در وسائل الشیعه حدیثی از پیامبر نقل گردیده که فرمودند:
«یا أباذَر! ما مِن شَی ءٍ أَحَقُّ بِطُولِ السِّجْنِ مِنَ اللِّسانِ.»
ای ابوذر! هیچ چیزی برای زندانی شدن طولانی، شایسته تر از زبان نیست.
در کتاب کافی از قول رسول خدا آورده اند:
«من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر، فليقل خيرا، أو يسكت.»
هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
و بدان ای عزیز من ، سخن خیر همان سخن نورانی است که از جانب انسان های نورانی صادر می گردد و اگر انسانی به مرحله ی نور نرسیده ، باید به دستور دوم پیامبر عمل کند که آن سکوت است.
از علامه ی ذوالفنون ، حسن زاده املی (رضوان الله تعالی علیه) نقل شده بود که ایشان در مکاشفه ای که خدمت حضرت رسول رسیده بودند از ایشان ذکری درخواست نمودند. حضرت رسول در پاسخ فرمودند : من به شما ذکر سکوت میدهم.
البته مبارک باد آن جانی که علاوه بر سکوت زبان ، دل را نیز در سکوت و مراقبت و توجه تام به ملکوت نگه می دارد. وقتی که زبان و دل با هم به سکوت یا به قول حضرات عرفا «صمت» بنشینند ، آن وقت دریچه هایی از عالم حکمت و معنا گشاده خواهد شد. به قول علامه طباطبایی(ره) که فرمودند : من سرم را ضمانت می کنم که اگر کسی اهل سکوت شد ، به حکمت خواهد رسید.
شاگرد خلف جناب شمس ، یعنی حضرت خداوندگاری ، مولانا جلال الدین محمد بلخی (ره) نیز در دیوان خود بسیار بر اهمیت سکوت و خاموشی تاکید می کند تا جایی که حتی برخی از مولوی شناسان ، تخلص ایشان را خمش یا خاموش می دانند که البته این مطلب چندان صحیحی نیست. بلکه مولانا معمولا وقتی به انتهای سخن می رسیدند به اهمیت سکوت و صمت و خاموشی تاکید می کردند. حتی جنابشان در کتاب شریف مثنوی معنوی ، با عبارت «بشنو» آغاز کلام نموده اند و در این کتاب نیز تاکید کردند که انسان برای دریافت حقایق معنوی باید شنونده ی کلام اولیا باشد و سکوت کند و چیزی نگوید تا فتح بابی بشود.
گفته شد که این خاموشی مراحلی دارد و از زبان آغاز می شود ، تا وهم و خیال و نفس و عقل و قلب نیز به ترتیب دارای مقام صمت و سکوت شوند. اینجاست که جان آدمی ، آماده ی پذیرایی از مهمانان ملکوتی خواهد شد.
وقتی شکارچی می خواهد به انتظار شکاری بنشیند ، با تمام وجود سکوت می کند که مبادا شکار ، با شنیدن صدای شکارچی بگریزد. این ظاهر امر است و در باطن نیز چنین است که وقتی سالک می خواهد به شکار حقایق ملکوتی بنشیند ، باید با تمام وجودش ساکت و صامت باشد و هر چه این صمت قوی تر باشد ، شکار نیز عالی تر خواهد بود.
البته سخن در این باب بسیار است اما ما به همین مقدار بسنده می کنیم.
فقیر الی الله
محراب قلی پور
در کنزالعمال از امیرالمونین (ع) روایت شده که :
«مَن کثُرَ کلامُهُ، کثُرَ خَطاؤُهُ وَمَن کثُرَ خُطاؤُهُ، قَلَّ حَیاؤُهُ وَ مَن قَلَّ حَیاؤُهُ، قَلَّ وَرَعُهُ.
وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ، ماتَ قَلبُهُ و مَن ماتَ قَلبُهُ دَخَلَ النّارَ.»
آن که کلامش زیاد باشد، لغزشش زیاد خواهد بود و آن که لغزشش بسیار باشد، حیایش کم می شود. هر که حیایش کم شود، پارسایی اش اندک می شود و هر کس که پارسایی اش اندک شود، قلبش خواهد مُرد و آن کس که قلبش بمیرد، گرفتار دوزخ خواهد شد.
در وسائل الشیعه حدیثی از پیامبر نقل گردیده که فرمودند:
«یا أباذَر! ما مِن شَی ءٍ أَحَقُّ بِطُولِ السِّجْنِ مِنَ اللِّسانِ.»
ای ابوذر! هیچ چیزی برای زندانی شدن طولانی، شایسته تر از زبان نیست.
در کتاب کافی از قول رسول خدا آورده اند:
«من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر، فليقل خيرا، أو يسكت.»
هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
سلام و درود
زیبا و سنجیده و آموزنده انتخاب نمودید
زنده باشید حکمت اندیش است و پُرمایه
سلامت و دلشاد باشید.