سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 27 مهر 1403
    15 ربيع الثاني 1446
      Friday 18 Oct 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۷ مهر

        های فروزان

        شعری از

        آروین محمدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر موج نو

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۳۱۷۰
          بازدید : ۵۹۴   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آروین محمدی

        صدای ارسالی شاعر:
         
        [ این شعر را 
        سی سال پیش نوشتم! ] 
         
         
        نصف شبِ زمستانی سردُ بورانی... 
        دلتنگی به قلبم فشار آورد 
         
        روسری اش را به گردنم بستمُ
        پیاده از دهِ خودمان
        به راه افتادم 
         
        سرما
        صدای باد
        زوزهٔ گرگ
        لقب دیوانه گرفتن... 
         
        آن شب... 
        هیچکدام برایم مهم نبود   
         
        چندین هزار متر رفتمُ
        به روستایشان رسیدم 
         
        فروزانم
        تازه عروسِ روستا بود... 
         
        جلوی خانه اش ایستادم 
        چراغی روشن نبود... 
         
        کل تنم... 
        سفید پوشِ برف شده بود
         
        خیره به پنجره...
        به این امید که
        کوچکترین اثری از او ببینمُ
        دلِ تنگم کمی آرام شود... 
         
        تا چند لحظه ای سپیده دم ایستادم... 
        اثری از او نشد...
         
        چناری جلوی خانه بود... 
         
        باد به شدت تکانش می دادُ 
        هر لحظه... 
        شاخه ای از آن جدا میشد
        بیچاره... 
        توانی هم برایش نمانده بود 
         
        کنارش ایستادمُ
        تنه اش را بوسیدم... 
         
        وقتی برمی گشتم
        گفتم... 
        خوش به حالت چنار! 
        گهگاهی... 
        می بینی او را
        می بویی او را...! 
         
         
         
         
        [ روز بعدش... 
        تازه فهمیدم؛
        سرما بامن چه کرده بود
        و من فقط روسری اش را داشتم؛ 
        با دلی تنگ تر...! ] 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دیروز
        سلام وارادت
        به شاعر وهنرمند بزرگوار
        همیشه قلمتان وزین نویساباد
        موفق پیروزوبرقرار باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4