سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    *شام ِ مکزیکی*
    ارسال شده توسط

    شاهزاده خانوم

    در تاریخ : يکشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۳ ۰۳:۵۶
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۶۹ | نظرات : ۱۰۸

    _دست بردار جونم!...
    عشق که حساب دو دو تا چهار تا نیست!...
    عشق، جاریهههه 
    نه از اون جاریاااا که صبح تا شب، مثل سگ و گربه بهم می‌پرناااا، نهههه، از این یکی جاریاااا
    از اینایی که مثل رود می‌مونن و همیشه جارین....
    بعدشم، عشق که نمیگهههه یکی من یکی تووووو...
    کار خودشو می‌کنه.
    از خود گذشته‌ست، اگه تو معنی ایثارو نمی‌دونی، اون خود ِخودشهههه.
    حالا هی بیا بشین وَر ِ دل من
    هی... دو دو تا چهارتا کن
    چرتکه بنداز
    خون ِ حسن و حسین به پا کن 
    که چی؟
    هیچی...
    آقا توی این عشق ِ مثلنی، یه قدم جلو رفته، اونوقت طرفش حتی از جاش بلند نشده.
     
    ای فلک‌زده‌ی منت‌کش
    نشده که نشده، به درک اسفل السافلین. 
    می‌خوام صد سال سیاه از جاش بلند نشههه.
    به خودش ضرر زده، بدبخت!...
     چهار روز دیگههه که زخم بستر گرفت، اونوقت حالیش می‌شه که چی؟ 
    طاقچه بالا نذاره واسه من!
    اصلنی می‌دونی چیهههه؟
    عشق لیاقت می‌خواد که اون نداره
    آره همینههه
    کلووووووووچه دوزاری!...
    عشق جاری ماری هم نداریم 
    عشق یعنی یکی من یکی توووو
    حالا که نیستی 
    ما هم رفتیم پی عشق و حال خودمون
    بای کوچولوووووووو
     
     
    همینطور که جلوی آینه ایستاده بود و آخرین جملات‌رو با قدرت و شیطنت خاصی می‌گفت؛ کراواتش‌رو سفت کرد، کت‌شو پوشید و ته حرفاش یه ماااااچ ِ خوشگل روانه خودش کرد و گفت:
    خودتو عشق است!...
     
     
    بعدش سویچ به دست رفت بیرونو، خودشو به یه شام مکزیکی خوشمزه دعوت کرد!...
    .
    .
    .
    ععععع کجا؟
    صبر کنید!
    نمی‌خواید بدونید تهش چی شد؟
    می‌دونم که غصه‌تون می‌گیره ولی میگم!
    تا خواست اولین لقمه‌رو بِلومبونه، چهره‌ی معصوم و کوچولوی عشق مثلنیش اومد جلوی چِشش و شام مکزیکی‌رو کوفتش کرد...
     
    نتیجه‌گیری اخلاقی؛
    هرگز موقع غذا خوردن اونم از نوع مکزیکیش؛
    یاد عشق مثلنی‌تون نیفتید.
    *شاهزاده*
     
     

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۴۸۷۱ در تاریخ يکشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۳ ۰۳:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1