سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        رمان فونتاماریا
        ارسال شده توسط

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        در تاریخ : چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۳:۴۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۲۷ | نظرات : ۰

         
        🌻به نام یگانه خدا🌻
        فونتامارا  رمانی به سبک رئالیسم و روند داستانیِ واقعیاتی تلخ ولی بسیار مهم از نویسنده ی ایتالیایی -  اینیاتسیو سیلونه - است که در آن به بررسی زندگی مردم یک روستا به نام فونتامارا می‌پردازد.
         
        زنده یاد شاعر و نویسنده ی معروف منوچهر آتشی فونتامارا  را ترجمه کرده است و انتشارات امیرکبیر و نشر علمی فرهنگی نیز به چاپ رسانده است .

        نویسنده کتاب (آقای سیلونه) خودش نیز  دوران کودکی ِ سختی داشت و در فقر و تنگدستی بزرگ شد. در سال ۱۹۰۰ بدنیا آمد و طولی نکشید که در نوجوانی در زلزله‌ی سال ۱۹۱۵ میلادی ،  پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد😔 

        پس از اتمام تحصیلات جزو حزب سوسیالیست‌ها ( وطن پرستانِ افراطی ) شد و در سال ۱۹۲۱ میلادی ،  یکی از بنیان‌گذاران حزب کمونیست ایتالیا بود. 
         
        در فاصله سال‌های ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۱ وی یکی از سازمان دهندگان فعالیت‌های مخفی ضدفاشیستی به‌شمار می‌رفت. 
         
        مدتی در مسکو بود و بعد از آنکه در سال ۱۹۳۰  از حزب کمونیست ایتالیا اخراج شد ؛ در سوئیس اقامت گزید. 
         
        سیلونه در سوئیس به فعالیت‌های ضد فاشیستی و مبارزات غیرعلنی خود با داستگاه دیکتاتوری موسولینی‌ها ادامه داد. 
        رمان فونتامارا نیز به شکل تمام عیار کتابی ضد فاشیستی به شمار می‌آید.
        قسمتی از مقدمه مالکولم کولی ، منتقد معروف ، درباره ی فونتامارا:
         
        " کتاب‌ها مثل انسان‌ها می‌میرند، فقط تعداد کمی از آن‌ها زندگی جاودانه می‌یابند. 
        در میان تمام نول‌های سال ۱۹۳۰، در تمام ادبیات مغرب زمین که به‌عنوان داستان‌های برجسته محسوب شده اند؛  سه‌تای آن‌ها بدون از دست دادن قوّت‌شان به دوره‌ی زمانیِ ما رسیده اند : یکی فرانسوی (سرنوشت بشر از آندره مالرو) ،  دیگری آمریکایی (خوشه‌ های خشم از جان کن اشتاین‌بک) و  سومی ایتالیایی (فونتامارا از اینیاتسیو سیلونه) است که ارزشمندند" .

        شاید بهترین و کوتاه‌ترین معرفی از کتاب فونتامارا  نوشته‌ی خلاصه شده‌ی پشت جلد کتاب باشد که با بسطِ مطالب از متن آن ،  تقدیم می گردد :

        «فونتامارا حکایت پرتعمّقی است از زندگی روستاییانِ ایتالیایی تحت سلطه‌ی فاشیسم‌ها و نظام ارباب-رعیتیِ فئودال . 
         
        در این داستان ، عمقِ شوربختیِ مردمی به تصویر کشیده شده که اسیر سه دشمن بی‌رحم‌اند:  ۱-  فقر شدید ، ۲- کم‌دانشی عمیق و بی خبری ۳-  نظام دیکتاتوریِ فاسد و بی‌رَحمِ چپاول اندیش. 
         
        تلاش‌های معصومانه‌ی انسان‌ها برای تغییرِ سرنوشتِ خود با روایت تیزبینانه‌ی سیلونه و قلم قدرتمندانه‌ی او ، ما را به تاءثّری ژرف و تعمّق و تامّل و درنگ در مناسبات اجتماعی نامناسب و دونِ شانِ انسانی موجود در جهان وامی‌دارد.»
         
        فونتامارا داستان مردم ساده و بی‌آلایشی است که تقریباً می‌توان گفت هیچ‌چیزی ندارند و زندگی  از همه‌سو  به آن‌ها  فشار آورده است.
         
        داستان کتاب از زبان اعضای یک خانواده روایت می‌شود  که به همه‌ی دردهای موجود فردی و اجتماعی شان  اشاره می‌کنند. 
        سادگی و فقر مردم این روستا حد و اندازه ندارد و در مقابل میزان سواستفاده‌ی حکومت از آن‌ها هم انتهایی ندارد. 
         
        مردمِ این روستا احتمالاً فقیرترین مردمی هستند که در ادبیات جهان تاکنون آمده‌اند. 
        حتّی می‌توان گفت وضعیت آن‌ها وخیم‌تر از مردم داستان خوشه‌های خشم استاین بک  است.
         
        در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:

        سرگذشت تاریک مردم فونتامارا راه پُرمشقّت و یکنواخت دهقانان گرسنه و ناموفقی است که نسل بعد از نسل - از بام تا شام -  بر قطعه‌زمینِ کوچک و غیر قابل زراعتی ... عرق ریخته‌اند.   (کتاب فونتامارا – صفحه ۱۲)

        داستان کتاب و شروع مشکلات روستای فونتامارا  با قطعیِ برق و روشنایی ،  آغاز می‌شود. 
        در روستایی که وضعیتِ  کشاورزی به پایین‌ترین حد و به وَخامَت ممکن رسیده است و در بیشتر ماه‌های سال ، مردم هیچ درآمدی ندارند ؛  پول برق نیز تامین نمی‌شود. بنابراین برق قطع شده و مردم دوباره به نورِ ماه که تنها روشناییِ شب‌هایِ آنان بود ؛ عادت کرده اند. 
        اما قطع شدن برق را می‌توان ساده‌ترین و سطحی‌ترین مشکل این مردم دانست.
        کم‌کم فشارِ حکومت بیشتر و بیشتر شد و آن‌ها حتی به آبی که تنها منبع رونق زمین‌های زراعی شان است ؛ حمله می‌کنند و از ناآگاهی مردم نهایت استفاده را برای زمین‌خواری می‌بَرَند. 
         
        حکومت فاسدِ ظالم  با یک مُهره‌ی ساده به نامِ  دون‌چیر کوستانتسا که خودش را با چرب‌زبانی نوکر و دوستِ مردم معرفی کرده است !  به تمام خواسته‌های چپاول گرایانه اش رسیده است.
         مُهره‌ای که ظاهراً با مردم دوست و رفیق و حَلّالِ مشکلات شان است و رساننده به آرزوها ! و در هر تصمیمی انگار که به نفعِ آن‌ها عمل می‌کند و او با مردم دست می‌دهد و حتّی گاهی آن‌ها را بغل هم می‌کند که اتفاق مهم و شایسته‌ای برای جلب احساس اعتماد در آن‌هاست ؛  چرا که مسئولین حتّی به اهالی فونتامارا نزدیک هم نمی‌شود.. .
        دون‌چیر کوستانتسا با تظاهر و با وعده‌های پوچ و دروغ‌های فریبنده‌ی ظاهرتمیز ،  اعتمادِ  مردم را جلب می‌کند اما در نهایت با چند کلمه‌ی دهان پُرکن ، سَرِ مردم را شیره می‌مالد... .
        به عنوان مثال در قسمتی از داستان بین روستاییان و شهردارِ جدید که بسیار بی‌رحم است و قصد دارد زمین‌های مردم را از آن‌ها بگیرد ؛  بر سرِ سَهمیه‌ی آب مشکلی به وجود می‌آید. 
        مردم از آبی که مایه‌ی رونقِ زمین‌هایشان است دفاع می‌کنند و شهردارِ جدید مجبور به عقب‌نشینی می‌شود و ظاهراً به خواسته‌ی مردم دارد احترام می‌گذارد با منتی پنهانکار .
        تصمیم بر آن می‌شود که شهردار با نماینده ‌ی مردم صحبت کند.
        دون‌چیر کوستانتسا که به طرزی فریبنده و  نا آگاهانه نماینده و  دوست مردم شناخته می‌شود طی مذاکراتی که هیچ کدام از اهالی روستا از آن چیزی متوجه نمی‌شوند و کاملاً بی خبرند ؛  با این نتیجه‌ی مذاکرات  به نزدِ مردم بازمی‌گردد که:  استدلال می‌کند که:  سه‌رُبع آب را به شهردار و سه‌ربعِ دیگر به فونتامارا تعلّق می‌گیرد. 
        «دوست مردم» به آن‌ها می‌گوید که این معامله به نفعِ آن‌هاست و اهالیِ روستا که سوادِشان در حدِ امضاء کردن و نوشتنِ اسم‌شان فقط بود ؛ قرارداد را می‌پذیرند و راضی و خشنود  به خانه‌های خودشان برمی‌گردند. 
        روزِ تقسیم آب، سه‌ربع آب به‌طرف زمین‌های شهردار سرازیر می‌شود و بخشِ کوچکی در نهر روستا باقی می‌ماند ؛  بعد از آن روستاییان تازه تازه می‌فهمند که نمی‌شود ‌یک‌چیز را به دو سهمِ مساویِ سه‌ربع  تقسیم کرد !
         
        آری فونتامارا ، داستان تکراری و ملموسِ  مردمان دهکده‌‌‌ای خفقان‌زده و بی‌نوا را روایت می‌کند؛ مردمی که به واسطه‌ی سو‌استفاده‌ی عده ای کدّّابِ  دولتمردان‌نامِ‌مستبد و با دروغ‌پَردازی برای سودجویی آنان، روز‌به‌روز  فقیر‌تر و نگون‌بخت‌تر می‌شوند. 
         
        مردم از اوضاع سیاسی کشور بی‌خبرند و هر بار گولِ ماموران حکومت را می‌خورند و ضرر و خُسران می‌بینند.

        به نظر می‌رسد بدبختی‌هایشان تمامی ندارد؛ از قطع شدن چند روزه برق روستا گرفته تا دزدیده‌ شدن آب مورد نیاز  زمین‌های زراعتی‌شان توسط دولتی های مورد وثوق و اعتماد ! …
         
        بیشترین دلخوشیِ این مردمِ بی نوا ، فقط  داشتنِ الاغ یا قاطر برای باربَری به حساب می‌آید ! 
         
        دولت‌مردان هم از وضعیت روستا حرام‌خوارانه بهره می‌برند تا تمامِ معادلات را به نفعِ شخصیِ خودشان تمام کنند. اما این وضعیت و بیداد و شکافِ عظیم  میان روستایی‌ها و قدرتمندان پایدار نمی‌ماند و دهقانان پس از تحملِ سال‌ها رنج ، نفرت ، آشفتگی و بی‌عدالتیِ نظام فئودالیسم و فاشیسم - بالاخره - ناگهان  دست به اعتراض  می‌زنند.

        نویسنده  که کتاب فونتامارا را در دوران اقتدارِ فاشیسم در ایتالیا منتشر کرده ؛   با نگاهی آزادی‌خواهانه ، توحّش ، دروغ‌گویی و فساد و استبداد را نکوهش  می‌کند. 
         
        او همچنین نقشِ اتّحاد و همکاری و وحدت  بین مردم را در مواجهه با چنین معضلات عمیقِ اجتماعی-سیاسی  بررسی می‌‌نماید و حائز اهمیت می داند.

        از دیرباز تاکنون دراین دنیای مَخوفِ صدرنگ ، تمایل به ایجادِ تغییر در وضعیتِ کهنه و آزاررسانی که آزادی و آسایشِ انسان‌ها و خلایق را  سلب می‌کرده ؛ وجود داشته‌است.
         
         آزادگی و آزادی‌خواهی و تلاش برای رهایی از استبداد و ستم  ،  شاید از اصلی‌ترین جرقّه‌ها برای پیدایش اتّحاد و همدلی و یکپارچگیِ میان بخش بزرگی از جامعه و نیز آغاز یک حرکت  متّکی بر خِرَدِ جمعی به حساب بیاید. 
         
        تاریخ، هنر و خصوصاً ادبیات می‌توانند از تأثیرگذارترین عوامل برای راهنمایی جنبش‌های آزادی‌خواهِ تازه‌نَفَس باشند و تجربیاتِ تاریخی را به همگان گوشزد نمایند.
         
        از حماسه ی گیل‌گمیش گرفته تا داستان خرمگس ، خیزشِ افرادِ آزاده علیه وضعیتِ اغلب نابسامانِ موجود ، بارها درون‌مایه‌ی رمان ها و داستان‌ها و اشعار و‌متونِ  بسیاری قرار گرفته‌اند.
         
        خودِ اینیاتسیو سیلونه، نویسنده و فعّال سیاسیِ ایتالیایی معتقد است که : 
        "عالی‌ترین وظیفه‌ی یک نویسنده این است که  تجربه‌ی همگانی را
        به شعورِ همگانی  تبدیل گرداند" .
         
        از دیگر کتاب‌های زیبای سیلونه  ( نان و شراب ، دانه زیر برف ، مکتب دیکتاتور‌ها ، خروج اضطراری ،  روباه  و  گل‌های کاملیا ) هستند که هرکدام رَدی از دغدغه‌های سیاسی و اجتماعیِ انسان‌دوستانه ی وی را در بردارند. 

        با وجودِ جداییِ سیلونه از حزب کمونیست در سال ۱۹۳۰ ، او هرگز از فعالیت‌های ضدفاشیستی و آزادی‌خواهانه‌اش دست نکشید.
         
        بخشی از کتاب فونتامارا
         
        او سرِ من داد کشید: «اما قانون!؟ قانون چی به سرش می‌آد؟ شما میدونین اگر همچو قانونی رو بشکنین در خطر چه مجازاتی قرار می‌گیرین؟ شما نمی‌دونین! شما عامی هستین، اما من می‌دونم! من نمی‌خواهم به خاطر شما به زندان بیافتم. خیلی متأسفم، اما نمی‌تونم محض رضای شما توو زندان بخوابم. قانون، قانونه! باید احترامش گذاشت.»
        من اضافه کردم: «قانون حضرت موسی میگه تو نباید دزدی بکنی.دروغ نباید بگی ... ».
        دون چیرکوستانتسا به من جواب داد: «قانونِ شرع برای دادگاه‌های الهی وضع شده ؛ اینجا فقط دولته که قانون وضع می‌کنه! به علاوه من آدمی نیستم که بتونم قانون را تحت فشار قرار بدهم. اگر شما با مسالمت اطاعت نکنید ؛ مجبورم که پلیس را خبر کنم.»…

        لااقل یک چیز روشن بود: روز‌ به‌ روز قوانینِ جدیدی به نفعِ مالکین می رویید و سبز می‌شد ؛ اما اندک قوانینِ کهنی هم که به نفع و سودِ مردم و رعایا بود ؛ به راحتیِ آب خوردن منسوخ می‌گردید و آن‌هایی که به ضررشان بود ؛ باقی می‌ماند😔
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۶۹۲ در تاریخ چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۳:۴۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1