بلافاصله مرابه چهارچوب جهان معطوف شده خود مدام پنهان وعوض می شود ببر
باهراس خاصی مشکوک می شوم وتحت هیچ شرایطی نمی خواهم در پایان یک اعتراض دوباره شخصت جدید ماجرا باشم
شبیه هرچه فکر می کنی مرا ازجیب خود جابه جا مکن گاهی که نگاه جابه جا می شود مدام انتظار نیز جابه جا می شود
طوری برخورد کن که گویی دوباره سرجای اول خود هستم
می خواهم عوض شوم شبیه معکوس علیرغم فریاد ۴
چشمانم را بسته خواهم گذاشت
تاهیچ تصویر استعاری را نبینم
همراه تو همواره در تعدیل زنجیره به جای تاکید در ساخت یک واسطه به شکل فانتزی هستم
آیا کسی برعلیه من احساس مادرم را شبیه نقاشی بر تابلو آموزه ای از احساس را خواهد کشید
آهای مادر دست از رفتار کودکانه خود بردارگاهی خلاقانه کودکی موشکافانه شاخصی از ارتباط من در احساس خواهد بود
پیوسته مرا به پیچیدگی فرمول بنیادی یک سوال بی پایان در انگیزه احساس مبر .گاهی ابزار تشخیص شکسته خواهد شد.
چیدمانی ازتهی بودن ونقاشی پرت شده هیچ واسطه ای رابه گریز پذیر بودن منتهی نمی کند
واین تسلط کامل کودک است فی نفسه می خواهد دلالتی بر احساس نه بیش از اندازه احساس باورش را پیدا کند
گاهی غیر قابل مدد بودن
وگاهی اشتباه درنقش یک نقاش وفانتزی شدن
بااحترام محمدرضاآزادبخت