جناب آقای "رسول چهارمحالی" متخلص به "ساقی عطشان" شاعر لرستانی، زادهی دی ماه ۱۳۶۰ خورشیدی، در شهرستان ازنا است.
در ۲۵ سالگی، ترک دیار کرد ودر تهران سکنا گزید و در همان هنگامه، با راهنمایی اساتید شروع به نوشتن اشعار کلاسیک نمود.
در سال ۱۳۹۸ با همت انتشارات نظری، نخستین کتاب مستقلاش به نام "پهنهی عشق" چاپ و منتشر کرد و بعد از آن، در سال ۱۴۰۱، کتاب "ساز بهار در سوز خزان" و "تصنیف شعر و پروانگی شقایقها" در سال ۱۴۰۲، با همت انتشارات ماهواره به چاپ رسانید.
▪نمونهی شعر:
(۱)
[میترسم]
از طعنه و از زخم زبان میترسم
از وعدهی دور و بینشان میترسم
دینداری و آزادگیمان به کنار
از خنجر دوست هر زمان میترسم
با خندهی مستانه به دورم جمعند
از حالِ خراب این و آن میترسم
یک روز خوش و روز دِگر دیوانه
از این همه دیوانه ز جان میترسم
گرگی که لباس میش را پوشیده
از این همه مَکر در جهان میترسم
ساقی شدم و بادهی مستی در دست
از تشنگی و فصل خزان میترسم.
(۲)
باد شدم غُرشِ طوفان شدم
در طلب عشق تو حِرمان شدم
مست شدم مست جمالت عزیز
باده و می، تشنهی جانان شدم
عشق مرا واله و شیدا نمود
نمنمی از بارش باران شدم
گفت وصال من و تو شد فراق
از غم دوری تو گریان شدم
با دل من قهر نمود و برفت
عاشقِ دلبسته و انسان شدم
شور و شعف هستی من را گرفت
دیدم از این عشق مسلمان شدم
شعلهی عشقت به وجودم نشست
غنچه بودم من گل خندان شدم
با دل من بازی پر غُصه کرد
دید که من "ساقی عطشان" شدم.
(۳)
[شبگرد مبتلا]
گفتم به حال مستی درد مرا دوا کن
خاک سیاه دل را امشب تو کیمیا کن
گفتم غمین و زارم، بر حال من نظر کن
فکری به حال قلبِ شبگرد مبتلا کن
گفتم نسیم عطرت پر کرده عالمی را
از عطر یاس و سوسن حالا مرا رها کن
واژه به واژه شعرم در دفتر خیال است
با یک نظر غزل را با عشق آشنا کن
گفتنم میان خواب و رویای دیدن تو
در خواب غفلت اما، فکری برای ما کن
حالا که دل سپردم، کن با دلم مدارا
در بین عاشقانت یک شب مرا صدا کن
ساقی شدم ولیکن دارم عطش برایت
با یک کلام من را با عشق آشنا کن.
(۴)
[چشمان تو]
تقدیر مرا رام دو چشمان تو کرده
دل بسته ولی خام دو چشمان تو کرده
مرغ دل من جَلد حریم حرمت بود
سرمست می و جام دو چشمان تو کرده
از ناوک مژگان گلهای نیست، که این دل
پا در گره دام دو چشمان تو کرده
مدهوش تو و هُرم نفسهای زلالت
دل را ز چه رو نام دو چشمان تو کرده.
(۵)
[قطره در دریا]
خون سرخات کلید غمها شد
از قیامت، قیامتی پا شد
تو چه کردی که تا به روز ابد
ذکر تو شور کل دنیا شد
افتخار من است نوکری شما
نوکرت از کرامت آقا شد
عشق تو از ازل میان دل است
گفته قالو بلا که شیدا شد
تشنه لب، معدنی به آب حیات
آب شرمنده از تو مولا شد
نیست از درگه خدا نومید
هرکه در کشتی حسین جا شد
او که مصباح هدایت بشر است
شافع خلق، روز عقبا شد
کربلا هم بهانه است ای دوست
رشتهی غم به دست او وا شد
مادرم با حسین بسته عهد
عهد و پیمان به عشق امضا شد
نذر روضه شدم تمام عمر
عمر من با حسین معنا شد
شاکرم من خدای ارض و سما
قامتم پای روضهها تا شد
برکتِ لقمه نانِ پاک و حلال
عزتی که نصیب چون ما شد
غرق طوفانم و تو آرامش
موج و گرداب، پای تو پا شد
ساقیام من اگر چه عطشانم
شعر من قطرهای به دریا شد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی