خانم "حدیث حیدربیگی" شاعر و نویسندهی ایلامی، زادهی سال ۱۳۶۹ خورشیدی در ایلام است.
وی کارشناسی حسابداری خوانده است و بیش از یک دهه است که در حوزهی ادبیات فارسی و کُردی فعالیت دارد. بیشتر فعالیت شعری او، در حوزهی ترانه و شعر سپید فارسی و نیز دوبیتی کُردی میباشد.
حیدربیگی در زمینهی داستان کوتاه فارسی نیز آثاری را منتشر کرده است.
مجموعه شعر او با نام «نیا دهورم م بنچینهم حهواسه»، که متشکل از ۴۳ دوبیتی کردی عاشقانه است، به چاپ دوم رسیده است. این کتاب برگزیدهی عنوان بهترین کتاب سال استان ایلام را به خود اختصاص داده است.
▪نمونهی شعر کُردی:
(۱)
خەم و دەدرت لە ئێ دیدە، هاناسەم
م ئەر ناوگەم ت ڕا کیدە، هاناسەم
نە م کوشت ئێ زەمانە لە جیایی
نە ت لە هۆرمەو چیدە، هاناسەم.
(۲)
ت ڕا خوەت ئایەمی پوست خوداسە
م کارم ولوەشی، بارم گوناسە
ت ئەر خاسی بچوو ئەو لوو فرشتەیل
نێا دەورم م بنچینەم حەواسە.
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
مضمون تمام شعرهایم
رفتن
و نیامدن توست
میدانم این شعرها تو را بر نمیگردانند
اما از من
شاعر خوبی میسازند.
(۲)
چشمهایت را نیمه باز بگذار
و برای یک بار هم شده
زن را ببین
که هر شب از قاب بیرون میآید
و کنار مردی میخوابد که توی تصویر نیست
چشمهایت را ببند
و مثل هر بار
بوسه را روی لبهایت حس نکن
حالا بخواب
وقتش شده زن به قابش برگردد
و گریههایش را بکند.
(۳)
گاهی فکر میکنم شاعرم
و میتوانم با یک شعر
راز چشمهایت را به همه بگویم
اما
چطور یک شعر
رفتنت و اندوه مرا نشان میدهد؟
گاهی فکر میکنم
کوه بودن سخت است
و رود بودن راحت
کوهم که میمانم
رودی که میروی.
(۴)
نگران نباش عزيزم
ازدياد روزهای رفتهی بیتو
صبر شعرم را لبريز نکرده
من فقط
نگران فنجانم
نگران بشقاب
نگران تمام کلماتی که در اين خانه جفت ندارند
آرامتر سکوت کن عزيزم
اين خانه
به کمی آرامش
احتياج دارد.
(۵)
باران از گونههایم پایین آمد
رودخانه شد
دریا شد
و تو تنت را در دریا شستی
بعد منتظر ماندی پریای از دریا بیرون بیاید
و شب را تا صبح با او قدم بزنی
من اما گم شدم
مچاله شدم در مشتم
مشت شدم
و کوبیدم به تنم
خودم را دیدم
پریای کوچک
با اندوهی بزرگ
و حفرههای عمیقی
که سد بین من و آدمها بود
تو رفته بودی
و زنی که آن سمت خیابان منتظرت بود
من نبودم.
(۶)
قلبم را بغل کن
تا جهان از بیقراری با ایستد
تا رنگهای جدیدی به دنیا بیایند
لبخندی متمایل به بودن
حرفهایی متمایل به گفتن
راههایی متمایل به رسیدن
طلسم این راه نرفته را بشکن
یک نفر از ما
باید آن ورد جادویی را به زبان بیاورد
"عزیزم، من به تو امیدوارم".
(۷)
دلتنگی به خوابها کشيده میشود
و هر بار توی سايه روشنها گمت میکنم
میدوم، جهانی زير پايم خالی میشود
و نمیتوانم بگويم چقدر دوستت دارم
دلتنگی
از خوابهايم بيرون میزند
و برايت يادداشت میگذارد
اين بار که به خوابم آمدی
لطفا برايم
يک آغوش بياور.
(۸)
مرا به بیداریت بیاور!
یا آنقدر فراموشم کن
که خواب مرا هم نبینی
حتا خواب توی خواب توی خواب...
سیگار پشت سیگار
گم شدهای در فکرهات
از خودم بپرس!
تا بیرون بیایم از تاریکی
و بگویم
دوستت دارم.
(۹)
اول تو گفتی دوستت ندارم یا من؟
دود از کلهی کداممان بالا رفت؟
و به نسلهای بعد
علامت داد که بایستد
این عشق ناهموار
به دوستت دارم نمیرسد
و نسلهای بعد
برای نسلهای بعدتر
علامت میفرستند
هیچ نسلی
این دور باطل را قطع نمیکند
عزیزم!
سراسیمه دوستت دارم
و در چهارخانهی تنت
برای نسلهای بعد کلمات زیبا میبافم
تا هر روز
لبخندهایشان را
مثل عینک دودی از جیب بیرون بیاورند
بر لب بزنند
و تاری دنیا را زیباتر ببینند.
(۱۰)
مثل آونگی که
رفته یا برگشته
از سمتی که بلد نیستم
دوستت دارم
از سمتی که بلدی
برگرد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)