سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        چراغ زرد
        ارسال شده توسط

        مجتبی ابراهیمی(یک تلگرافچی با سیگنال های ناقص)

        در تاریخ : جمعه ۳۰ فروردين ۱۳۹۲ ۰۱:۰۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۹۳ | نظرات : ۴

        -          دربست دروازه  ... ؟
        -          سوار شو ...
        با تردید نگاهی داخل ماشین کرد . انگار می ترسید سوار بشه. اطراف خودش نگاهی انداخت . سوار شد و خیلی یواش در ماشین رو بست .
        -          آقا در رو محکم تر ببند ، بازه هنوز
        اونقدر در رومحکم به هم کوبیدم که حسین آقا همسایمون با زیرشلواری و رکابی کثیفش اومد توی کوچه ببینه چه خبره . دیگه نمی تونستم طاقت بیارم . بابام یه ریز داشت سرم داد می کشید .
        -          تو  پس انداز می کنی ؟ تو ؟... ولخرجی نکن پس انداز پیشکش ! اگه خیلی کار از تنت برمیاد درس های عقب موندت رو پاس کن که اگه این ترم هم مشروط بشی اخراجی ...
        بوووووووووووووق !
        سرم داره منفجر میشه . خسته شدم از این همه صدای بوق سرسام آور ... !
        یه نگاه بهش انداختم دیدم داره با پاکت سیگار تو دستش بازی می کنه . یه لبخند زشت با دندونای زرد و کرم خوردش تحویلم داد و گفت :
        -          سیگار می کشی ؟
        -          تو تاکسی که سیگار نمی کشن آقا
        لبخند زشتش رو با بوی گند دهنش تو صورتم پاشید  : ماشین تو هم که تاکسی نیس... !!!
        هر چی می تونستم گاز می دادم تا زودتر برسم . نگاه کرکس وارش  رو احساس می کردم . اَه ... دوباره دهنش رو باز کرد ...
        -          میگم اینجور که پیداست دانشجویی . به قیافتم می خوره که بچه درسخونیا ...
        زخمی که با زبونش زد تا استخونم نشست . نمی دونم کجای کارم ایراد داره که این روزا از از اطرافیانم فقط کنایه می شنوم . حرف زدنش مثل همکلاسیم سعید بود ...
        -          درود بر دایناسور دانشگاه ... ببینم این درس رو چطور میخوای پاس کنی ؟ کتابش این ترم عوض شده.  دیگه نمی تونی بری چند تا نمونه سوال بگیری و بگی همینا رو میخونم و قبول میشم ... ملوان زبل !!!
        زد زیر خنده . دیگه نمی تونستم بوی دهنشو تحمل کنم . ترمز زدم !
        -          میشه هشتصد
        و برگشتم چپ چپ نگاش کردم . فهمید پاشو از گلیمش دراز تر کرده . خواست پیاده بشه ولی یهو نظرش عوض شد . قیافشو مظلوم کرد :
        -          ببخشید آقا ولی به خدا من جایی بلد نیستم . بچه یه شهر دیگه م ...
        حالم داره بد می شه . حالت تهوع دارم... خودم هم از بوی گند دهنم عاصی شدم . بزار ببینم توی جیبم ...  یه آدامس پیدا شد . به به ! اندختم بالا و تند و تند شروع کردم به جویدنش . دیدم راننده تاکسی بازم داره با نگاهش منو میخوره . فهمیدم زیادی ملچ ملوچ کردم . اما خدا رو شکر دلش به حالم سوخت . حر کت کرد .
        باید این سیگار لعنتی رو ترک کنم که همه از دستم کلافه شدن اما ... نمی دونم کی بود می گفت اگه سیگارمو عوض کنم دیگه دهنم اینقدر بو نمی ده . یادم باشه پیاده شدم اول برم یه سیگار بهتر بگیرم ... ولی نه نکشم بهتره ... یا ... میخوای اول یه سیگار دیگه امتحان کنم اگه جواب نداد بعد سیگار رو ترک می کنم ... یا ترک کنم اگه خوب نشدم ... اصلا ربطی به سیگار نداره ...
        بووووووووووووووق !
        معلومه که اینم رانندگیش خوب نیس خودم باید بشینم پشت فرمون یادش بدم رانندگی یعنی چی ! درسته گواهینامه ندارم اما دست فرمونم خوبه . همه دوست آشناهام هم میدونن که هیشکی مثل من نمی تونه موتور برونه . ماشین هم که فرق زیادی با موتور نداره
        آخ جان موتو....ر . هعی ! از این سر خیابون تا اون سر خیابون هی تک چرخ میزدم . همـــــه هم نگاهم می کردن و می خندیدن . آره ذوق می کردن که دارم واسشون مجانی یه همچین نمایشی می دم... گاز موتورو تا آخر میگرفتم هوم هوم هومممممم
        -          آقا چه خبرته هی داری از خودت صدا در میاری
        -          ببخشید...
        باز زیادی تو رویا رفتم . خودم رو جمع و جور کردم . خدایا خودت آبرومو حفظ کن ! راننده خیلی بد نگاهم کرد. چشماش قرمز شده بود .
        پشت چشمام درد می پیچید .
        ترافیک عجیبی شده بود ... این چراغ لعنتی هم قرمز شد ...
        یه مسکن جلوی ماشین داشتم . یه دونشو گذاشتم توی دهنم و به سختی قورتش دادم . چشمامو بستم و همه اتفاقات بد امروزم رو مرور می کردم که با صدای بوق ماشین پشتی به خودم اومدم .
        حرکت کردم ... اومدم بهش بگم کجای دروازه پیاده می شی که ... غیر ممکن بود !!! پیاده شده بود اما ... کی ؟ چطور من نمفهمیدم ؟!
        زدم کنار دیگه داشتم دیوونه می شدم ... سر خودمو می زدم به فرمون و بلند به زمین و زمان فحش می دادم ... این همه راه رو بیای اونوقت تو این بی بنزینی کرایتو ندن ... خیلی کلافه بودم ...
        به جای خالیش خیره شدم . به این که همیشه هرچی دردسره مال منه ... این که ... من چقدر خرم !!! یه اسکناس ده هزاری رو داشبرد بود ... !
         مجتبی ابراهیمی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۷۹ در تاریخ جمعه ۳۰ فروردين ۱۳۹۲ ۰۱:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2