سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      فلسفه ی زندگی انسان
      ارسال شده توسط

      اصغر ناظمی

      در تاریخ : چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۵۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۹۶ | نظرات : ۳۶

      فلسفه ی زندگی انسان از گذشته ی بسیار دور تا به امروز برای او بگونه ای رقم خورده و برایش به ثبت رسیده که ذهن که منبع تمایلات و نیات و آرزوهای اوست محور اعمال و حرکات او برای رسیدن به هر مقصدی گردیده  پایه گذار زندگی او نیز شده  است  ، وفراتراز ذهن برای یکایک قابل ادراک ودریافت نیست . اما فراتراز ذهن نیز جایگاهی برای یکایک انسان ها در انسان وجود دارد که در آن هرکس از ظلمت وتیرگی ذهنِ شرطی شده ی خود بطور کامل و مطلق و برای همیشه جدا می شود .
      ذهن از موضوعات متفاوت و گوناگون اعم از مادی ویا معنوی ویا آمیخته باهم سوژه های متفاوت می سازد و فرد را به سوی آنهاروانه می کند که می توان هرکدام از این سوژه هارا واضح و روشن ، و آشکار وبی پرده با خیره شدن عمیق در خود دید . سوژه هایی چون مذهب گرایی ، قدرت ، ثروت ، ملیت و وطن پرستی ، آرمان گرایی و....و.... اما هدف واقعی مذاهب نجات انسان از همین (خودگرایی) ست ولی اغلب انسانها به دلیل عدم شناخت درست خود ووقوف نیافتن به حقیقت مذهب برای خود از آن ابزاری برای تضمین و بقای (خود) ساخته اند . وبقول شاعری
      جمعیت کفر از پریشانی ماست
      آبادی بتخانه زویرانی ماست
      اسلام به ذات خود ندارد عیبی
      هرعیب که هست از مسلمانی ماست
      سوژه هایی که ذهن برای مردم می سازد به اندازه جمعیت نفوس در زمین بی شمار وگوناگون است . ذهن هنوز در انسانها پدیده ای ناشناخته و بسیار مبهم است وهنوز روان شناسان و متخصصین مغز نیز واقعیت ذهن ( آنچه هست) را درست نشناخته اند و آن را به عنوان یک ساختار مغزی می شناسند اما رویکرد و دفتار واعمال ذهن و تمامیت مغر انسان ، هنوز برای اغلب ناشناخته است .
      مولانا وقتی می گوید
      پای استدلالیان چوبین بود
      پای چوبین سخت بی تمکین بود
      او به ماهیت وساختار ذهن شرطی شده وریزریز اعمال ورفتار فریبنده ی ذهن در خود ودر انسان پی برده و پرده از مقابل ذهن کنار زده و ذهن ورفتار آن را بدون پرده پوشی می بیند . آنچه مولانا می گوید هنوز هم در دوران معاصر که زمان رشد عقلانی انسان است ودرست ، ساختار فیزیکی مغز را نیز شناخته اند مفهوم گفتار مولانا هنوز به قوت خود باقی ست . چون حتی متخصصین مغز وروان شناسان صاحب نظر نیز به ماهیت واقعی ذهن درانسان آنگونه که واقعیت ذهن است از آن پرده برداری نکرده اند وبه آن پی نبرده اند . ذهن نقطه اتکاء آدمهاست ولی حرکات و اعمال ذهن وفکرِ منتشرِ از آن ، جز به شگرد ودسیسه آغشته نیست. ذهن اگرچه همان عقل آدمی و چراغ راه او ست وعامل پیشرفت و تحولات مادی انسان نیز هست اما کارِ ذهن جز خدعه و فریب نیست .
      شخصیت های برتر وبرجسته ای چون حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) و چون یوسف (ع) نمادی از حقیقت در وجودِ خودِ انسانند ، اما آدمیان هرگز نتوانستند با آن الگوهای فروزان ، حقیقت را در خود کشف کنند وبه حقیقت خود برسند وتنها با تکیه به آن شخصیت ها وتابو سازی از آن ها با دشمن آفرینی ، میدان جنگ و جدال و ستیز و همنوع کشی را برای خود در همه زمان ها وسیع تر کرده اند . حقیقت در وجودِ خودِ انسان است که نهفته است و تجلی می یابد و هرکس برای رسیدن به حقیقت ازلی باید با حقبقت درونی خود بی واسطه ، و بی سدومانع و حجاب ارتباط برقرار کند تا به خدای یگانه برسد . آنچه انسان را به سوی سراب ها هدایت می کند ، ذهن شرطی شده ی اوست و آدمی لاجرم باید برای دست یافتن به حقیقت ، خودرا از اسارت ذهن رها سازد . ذهن درآدمی چون یک نوار ضبط صوتِ است که موضوعی در آن می نشیند و ذهن از همان موضوع سوژه ساخته وهرکسی را گرفتار آن می کند . به عنوان مثال اعتیاد به سیگار ، سیگار سوژه ای ست که در ذهن ضبط شده وذهن فرد را اسیر تکرار آن می کند وبطور مداوم با یاد آودی آن ، به فرد مصرفش را تحمیل ویاد آودی می کند ، رهایی از اسارت ذهن کار ساده ای نیست و ذهن با یادآو ی مصرف سیگار حتی ترشح بزاق در فرد معتاد و کم حوصلگیِ فرد معتاد در موقع نیاز به مصرف آن بوجود می آید . یا ماده مخدری چون تریاک ، تریاک یک سوژه ی ثبت شده در ذهن است و فرد معتاد در زمان خماری ، باید از آن مصرف کند . در زمان نیاز به تریاک ، دردهای عضلانی ، بیحوصلگی گریبانگیر فرد می شوند . یک فرد معتاد به سیگار یا به تریاک ، ممکن است مصرف آن را کنار بگذارند ، اما سوژه ای که از سیگار و تریاک در ذهن آن افراد ثبت و ضبط شده به سهولت و فوریت از آنها جدا نمی شود وهمین امر ممکن است سبب بازگشت آنها باز به اعتیاد دوباره شود  پس عادت به سیگار ، تریاک و مشروبات الکلی سوژه هایی هستند که در ذهن ما نفش می بندند و ذهن کرارا وبطور متوالی مصرف انهارا به ما یاد آودی می کند . تنها زمانی فرد می تواند از آزارِ آن سوژه ها جدا شود که بعداز زمان طولانی کاملا آن سوژه ها از ذهن بطور تدریجی ومصرف نکردن سیگار ویا تریاک، کاملا پاک شوند . عادتهای انسان ها بسیار زیاد وبی شمارند وبعضی از عادات جزء روند زندگی معمول مردمان گردیده اند ولی ریشه وعلت تمام آن عادت ها ، ثبت ذهنی یکایک آنها در افراد است . انسان با کسب خودآگاهی وخیره شدن مداوم به اعماق خویش ، می تواند ریشه وعلت عادت هارا در خود بازیابی وحتی خنثی وبی اثر کند . ما اعتیاد سیگار و مواد مخدر و مصرف الکل را سمّی تلقی کرده ایم ودیگران را از مصرف آنها منع می کنیم اما نمی دانیم ، یکایک عادت ها در ما ترفند وفریبِ ذهن شرطی شده هستند ، وذهن بااین شگرد ها ، هویت کاذبی را که برای ما ساخته در خود از آن پاسداری می کند . وتازمانی که واقعیتِ این موضوع برای فرد قابل ادراک نباشد ، ذهن با توجیهات سمّی خود صاحب خود را دچار گمراهی و انحراف ، و حفظ خود می نماید . ودرابتدا گفتیم فلسفه ی زندگی انسان قرنهاست که بدینگونه طراحی گردیده ودر یکایک افراد تا به امروز رقم خورده است .
      عادت هایی چون قدرت طلبی ، زیاده خواهی وثروت اندوزی ، شهرت ونام آوری ، برتری جویی ، مذهب گرایی ( مذهب کاذبی که فرد برای خود ابداع می کند وگرنه نفس مذهب حقیقی توام با رهایی و نجات انسان است) ، مکتب و آرمان گرایی ، ملیت گرایی ، قومیت ونژاد پرستی و...و... تمام این گرایشها عادتی ست که فرد را در خود گرفتارکرده وذوب واستحاله ی خود می کند . ماهیت عادت ، همان ذهنِ ناقص است که فرد را ناخودآگاه در خود می پیچد و اورا درمانده و نگران یک عمر به بازی می گیرد .
      انسان موجود آزادی ست اما آزادی واقعی انسان در کجا خودش را نشان می دهد ؟ آزادی وی رهایی از تمام این دام و بندهاست . دام وبندهای متعدد ومتکثر انسان سبب تعلق ودلبستگیهای او می شوند واین خودباختگی و تعلقات سبب ببگانگی هرکس با تمامیت خودش می شود . برای رهایی از اسارت باید از دلبستگی ها مطلقا کناره گرفت ؛
      غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
      زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است ....حافظ
      انسان تا وقتی در دام ذهن شرطی شده اش گرفتار باشد دراسارت است وماهیت ذهن در فرد جز تعلق و دلبستگی نیست ونتیجتا فرد موجودی نگران و مضطرب می گردد . ماوقتی در فضای ذهن قرار داریم گیج و منگ و خسته و ملول و دچار سردرگمی و حیرانی هستیم و موجودی کلافه و سردرگمیم ، جز پیش پارا نمی توانیم ببینیم واندیشه مان دچار رکود وتیرگی ست ، ولی وقتی از ذهن رها گردیده و به فراتر از ذهن وارد می شویم ، طراوت و خرّمی و فرحی غیرقابل توصیف داریم وقدرت تفکر ، مارا تا بی نهایت رهنمون می شود . زندگی ولی در گروِ ذهن است و جدایی از ذهن امری ناممکن برای بشرمی باشد . اما می توان فراتراز ذهن را نیز بطور مداوم دراوقاتی از شبانه روز تجربه کرد . وتمام نشاط و خرّمی و سرور وخجستگی انسان با رهایی از ذهن شرطی شده است که نصیب او می شود . ذهن صندوق بی روزنی ست که ناخودآگاه و ناخواسته گرفتار آن شده ایم وهیچ منفذی به روشنایی در آن وجود ندارد و رنج واندوه و آلام بشری ازاسارت وی دراین صندوق بسته است . ما با خودآگاهی و تزکیه ی ذهنی خویش می توانیم در شبانه روز ، هم به فراتراز ذهن وارد شویم و دوباره به ذهن خویش برگردیم ودرابن تغییرو تحول است که ادراکی بی نهایت را شبانه روز در خود تجربه می کنیم .
      فلسفه ی زندگی انسان در هرکجای زمین قرنهاست که توسط ذهن شرطی شده ی او برایش پایه گذاری و برنامه ریزی گردیده وترفند ناخودآگاه ذهن درهرکسی این است که فرد را اسیر ِ _خود_ ی کاذب می سازد که به سهولت برای آدمی قابل درک و فهم نیست که همیشه گرفتار آن باقی میماند وسعی در بقا و رشد وترقی آن در خود می نماید . دلیل سرگردانی ودر محاصره بودن انسان وعدم تعادل روحی وروانی وناهماهنگی و ناسازگاری او ، وداشتن یک زندگی پراز مشقت ، وسرشار ازفقدان ومحرومیت وکینه ورزی وزندگی جنگ طلبانه اش نتیجه و ارمغان کورِ ذهن شرطی شده اوست . هرکس بعداز تولد ناخودآگاه و جبری گرفتار فلسفه ای می گردد که مجبور به حفظ و بقای آن برای خودش می شود به همین دلیل رهایی از ذهن شرطی شده وفلسفه ی نادرست آن کار آسانی به نظر نمی رسد و اغلب ناخودآگاه ذوب واستحاله ی ذهن شرطی شده در خود می شویم . وتشخیص آن توسط ذهن ناقص برای هرکسی امری ناممکن است ، ذهن به دلیل نقص توانایی که دارد ، از درک حقیقت انسان و کشف واقعیت خود محروم است وتنها زنجیره ی انحصار و اسارت برای فرد مهیا می سازد . هرکس انتخاب خود را غایت خود تلقی می کند که این از ترفند و دسیسه های همان ذهن شرطی شده است. اما با اینهمه ، باکسب (خودآگاهی) و مشاهده ی رفتار واعمال ذهن شرطی شده در خود ، می توان به این خطای مسلم ذهن در خود پی برد وبا مشاهده ی روشن آن و رفتار فکر در خود ، خودرا ازاسارت آن برای همیشه نجات داد ....

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۳۲۵ در تاریخ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۵۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      سید هادی محمدی
      چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۹:۴۷
      درود بر شما

      قلمتان نویسا

      بمانید به مهر و بسرایید

      🌸🌸🌸🌸
      🌸🌸🌸
      🌸🌸
      🌸
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۰۱

      خندانک خندانک خندانک
      جواد کاظمی نیک
      سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۴۹
      درودبرشما استاد ناظمی عزیزم بسیار عالی و پرمفهوم بود احسنت برشما 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
      💙💙💙💙💙💙💙💙
      🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
      💐💐💐💐💐💐
      🌼🌼🌼🌼
      💟💟💟
      ❤️❤️
      ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
      💙💙💙💙💙💙💙💙
      🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
      💐💐💐💐💐💐
      🌼🌼🌼🌼
      💟💟💟
      ❤️❤️
      ❤️
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۶:۵۳
      انسان چون از حقیقت خود دور گردید از بهشت رانده شد . درک عمیق همین امر وبازگشت بخویشتن رمز نجات اوست . بهشت منطقه جغرافیایی خاصی نیست که درروی زمین یا در آسمان به دنبال آن بگردیم . بهشت در خودِ انسان به ودیعه نهاده شده ، لاجرم باید بهشت را در خود کشف کرد ، تااز رشک و کین واندوه ، و از رنج و آلام رهایی یافت وبه آرامش جاودانه رسید .

      عطار » منطق‌الطیر »
      حکایت طاووس
      قصه رانده شدن آدم از بهشت

      کرد شاگردی سؤال از اوستاد
      کز بهشت آدم چرا بیرون فتاد
      گفت بود آدم همی عالی گهر
      چون به فردوسی فرو آورد سر
      هاتفی برداشت آوازی بلند
      کای بهشتت کرده از صد گونه بند
      هرک در هر دو جهان بیرون ما
      سر فرو آرد به چیزی دون ما
      ما زوال آریم بر وی هرچ هست
      زانک نتوان زد به غیر دوست دست
      جای باشد پیش جانان صد هزار
      جای بی‌جانان کجا آید به کار
      هرک جز جانان به چیزی زنده شد
      گر همه آدم بود افکنده شد
      اهل جنت را چنین آمد خبر
      کاولین چیزی دهند آنجا جگر
      اهل جنت چون نباشد اهل راز
      زان جگر خوردن ز سرگیرند باز
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۳۲
      فلسفه زندگی انسان از دید من 3 مورد است

      1بدنبال حقیقت بودن
      2 نیک ورزی و تفکر سازنده
      3 لذت بردن و لذت بخشیدن در دایره عقل

      هر چیز دیگری در اهمیت بعدیست
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۰:۰۹
      سلام
      دوست گرامی
      بلی ،
      باشما موافقم ، اما زمانی انسان
      به دنبال حقیفت خواهد بود
      نیک ورز وتفکری سازنده خواهد داشت
      لذت بردن و لذت بخشیدن در دایره عقل را بطور عموم توصیه خواهد کرد
      که خودآگاهانه خودرا از "خطای پندار" که بزرگترین مانع و سدِّخوشبختی و سعادتمندی بشری ست رهانیده باشد درغیراینصورت آدمی موجودی تکرو و"خودمحور " است ، حقیقت را به زعم خود می آفریند . نیک ورزی وتفکر سازنده در جهت ترضیع امیال او خواهد بود و لذت بخشی ، امری خودمحورانه است که از دیگران به نفع خود ابزاری کارآمد می سازد . پس آنچه که مهم است رهایی از خطای پندار است که هرکسی را به راه درست و حقیقی اش رهنمون می شود و آن دردرجه اول اهمیت برای آدمیان است . خندانک
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۰:۱۹
      برقراری یک جامعه ی ایده آل و ارمانی هرگز آدمی را به حقیقت وجودی خودش نمی رساند اما زمانی که هرکس باخودآگاهی به حقیقت وجودی خودش وقوف بیابد و آن گنج ازلی را در خود صید کند ، در هرکجا باشد به سهم خود یک جامعه ی انسانی وسالم وایده آل را می آفریند خندانک
      نرگس زند (آرامش)
      سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۴۰
      درود بر استاد بزرگوار خندانک
      ممنون ازدمطالب اموزنده وپر بارتون خندانک
      در پناه حق خندانک
      منیژه قشقایی
      سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۰:۲۱
      خود رابرای همیشه از اسارت نجات داد
      چقدرزییبا البته خط به خط آنچه نگاشتید
      هنوز هم در پی بقا هست انسان و چهارچوبی که ذهن ساخته و پرداخته حتی خیالات پیروزی وآزادی که فقط و فقط با ناخود آگاهی پاک و آگاه در سطح زمین ممکن است تا انسان از رنج هزاره ها رهایی یابد خندانک
      منیژه قشقایی
      سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۰:۳۰
      عزیزی می فرمودند زمانی أدم از بهشت به زمین آمد که دچار منیت شدزیرا به اسرارخلقت آگاهی داشت و آگاه بود به قدرت خلق خویش که باعث شد زمین مخصوص انسان خلق شده و سپس دارای کالبد ی برای زندگی در جوزمین شود مرحوم افشین یدالهی سرودند
      وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

      وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

      وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

      وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

      البته آن انسان کامل که خلیفت الله بودند نه انسانهای این زمان و ما که اغلب درک درستی از خود نداریم چه رسد به خداوند ...و عده ای سودجو که هنوز در جنگ برای حفظ بقا مغزانسان ها را در همان قسمت خزنده کنترل می نمایند البته خود انسان نیز سرعت بخشید ....
      جواد کاظمی نیک
      سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۰:۳۳
      🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
      💙💙💙💙💙💙💙💙
      🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
      💐💐💐💐💐💐
      🌼🌼🌼🌼
      💟💟💟
      ❤️❤️
      ❤️
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۲:۰۹
      انسان موجودی آزاد آفریده شده و این آزادی دردوران کودکی با او همراه است اما افراد نمی توانند آزادیِ کودکی را برای خود محفوظ نگاه دارند و فرهنگ های متفاوت در کشورهای گوناگون ،باغلبه بر انسان آزادی را از او سلب می کنند و می گیرند. انسان ناخودآگاهانه از جاذبه های پرهیاهوی بیرونی برای خودش حصار ودام وبند های سخت وناشکننده می سازد وهرگز نمی تواند خودرا از اسارت آنها نجات دهد . انسان بالفطره موجودی آزاد است ، چون پرنده ، چون سایر جاندارانی که ازاد زندگی می کنند وهرگز دراسارت آدمی قرار نگرفته اند . انسان در این حصار ودام وبند ها ناخودآگاه اسیر (خود) می شود ، (فکری بیمار وپرتنش که تمام وجود آدمی را در محاصره ی گریز ناپذیر خود دارد ، وهرکس در پشت باورها واعمال مثلا زندگی روزمره ، افعال ورزشی ، شعری واعتقادی و....و... آن را در خود باپرده پوشی پرورش میدهد ) واین غده ی کاذب امیر وفرمانده او گردیده ووی را بی اختیار تحت سلطه گریزناپذیر خود در می آورد . این فاجعه ای هولناک برای بشریت است که هنوز رهایی از آن برای آدمی میسّروممکن نیست.
      در آزادیِ واقعی ست که دیگر (خود) در کسی نشوونما پیدا نمی کند و انسان تبدیل به موجودی آرام ، بی استرس ، بی تنش ، و بی دغدغه ، وحقیقت محور می گردد ودمادم بدون هیچ عذر و مانع ، و بی هیچ حجابی حقیقت هستی واسرار (خدایی) را کشف می کند که همین نیز راز خلقت انسان است اما هرگز برای (ذهن/عقل) درکسی قابل فهم وادراک نیست. اما ذهن آدمی ، هرکسی را به محاصره ی خود در آورده واز حقیقت وجودی اش دور می کند . واورا درسرابی مهلک یک عمر سرگردان نگاه می دارد . افراد نمی توانند خود را از سلطه ی ذهنِ شرطی شده ی خود نجات دهند ، چون نفس این عمل خطا وانحرافی برای ذهن قابل فهم و تشخیص نیست ، هم نیروی مجریه و هم قوه قضاییه (نیروی قضاوت وداوری) در افراد همان ذهن شرطی شده و یا فکر است . یعنی انجام اعمال خطارا ذهن شرطی شده است که کورکورانه به افراد تلقین و تحمیل می کند .
      من فیزیولوژیست ، یا روان شناس و یا متخصص مغز نیستم ولی توانایی مشاهده ی افعال ورویکرد مداوم ذهن وفکر را در خود به دست آورده ام . ذهن شرطی شده ی ما سارقی ست که افکار را از ما می دزدد و براساس قالب ، وچارچوب خودش آنهارا ساخته و پرداخته و به ما تحمیل می کند ، ما گرفتار افکار منسوخ شده ی ذهن شرطی شده ی خود گشته و چون یک زندانی اسیر سیاهچال تیره و تاریک ذهن شرطی شده در خود می شویم واین جز فلاکت و تیره بختی نیست.افکاری که ذهن شرطی شده به ما القا و تحمیل می کند افکاری سوخته و بیجان و مُرده اند و همین عمل ذهن ، مارا از دریافت فکرِ نو به نو وتازه محروم می کند و به دام افکار کهنه می اندازد . اگر عمیقا این موضوع را درک کنیم ، می بینیم که انسان دچار چه فاجعه ی غیر قابل گذشت وجبرانی در خود شده است .چون حقیقت برای ذهن قابل ادراک نیست ، ذهن هرکسی را از حقیقت دور می کند ، چون ذهن از درک درست حقیقت بیم و هراس دارد ، چون رفتن به سوی حقیقت با متلاشی شدن ذهن روبروست ، وبه همین علت ذهن شرطی شده برای هرکسی حقیقتی توهمی ، و فرضی و خیالی می سازد وبا فریب فرد اورا دراین ورطه ی هولناک گرفتار می کند . درک عمیق همین موضوع می تواند آدمی را از شگرد و خدعه ، و فریب ذهن جدا نماید .
      هزاران سال است که آدمی بوسیله ی ذهن شرطی شده ی خود ، دچار یک چرخش انحرافی در خود گردیده که هنوز نتوانسته است نسبت به آن در خود وقوف پیدا کند و با خودآگاهی خودرا از آن انحراف وپیامدهای مخرب ، و مخوف و هلاکت بار آن جدا سازد وبه همین دلیل به یک زندگی مسکنت بار وپراز رنج و اندوه و همراه با خشونت و ستیز گرفتار شده . واکاوی این موضوع و به اگاهی رسیدن در باره ی آن برای هرکس فقط در خود فرد امکان پذیراست . باید اعمال و حرکات و نیرنگهای ذهن شرطی شده را در خویشتن واضح و روشن دید وخود را از اسارت ذهن خود نجات داد .بارها گفته ایم که ذهن ما ماهیتا ترس و بیم و نگرانی ست وهمین اضطراب و نگرانی ذهن شرطی شده مانعِ روشن بینی ما می شود . من وقتی در پناه عقیده وباور و مکتبی به آرامش و سکونی (اماکاذب) رسیده ام ، جرات در هم ریختن وویران کردن این ستون و تکیه گاه امن ! را ندارم و نگرانی و ترس بطور بی وقفه مرا در خود تنیده و از فکر واندیشه ی سالم وتازه دور می کند ودرچنبره ی افکار کهنه نگاه می دارد ولی درهر سطحی به سهولت نمی توانم آن را درک کرده وبفهمم .
      ذهن شرطی شده ازکودکی هرکسی را محبوس خود نموده واز وی موجودی تک محور ویک بعدی و چشم بسته و خودرو می سازد . آدمی در حصار ذهن خود از تمامیت خویش جدا می شود اما این ریزش وتغییر ماهیت برای علما ودانشمندان و صاحب نطران هم قابل ادراک نیست. درک این مطلب هم قدری دشوار است ، چون اولین چیزی که به ذهن متبادر در هرکسی می شود (عقل) در آدمی ست . اما عقلی که مارا در محاصره ی خود دارد ، این ذهن است که فاقد هوشیاری و ادراک می باشد وبه همین دلیل مارا در سیاهچال تکرار عادت گرفتار می کند اما بارهایی از این عقل /ذهن ناتوان ، هریک به عقل دیگری در خود دست می یابیم که این عقل هوشیار وتوانمند و هوشمند است و توانایی ادراک تا بی نهایت و بیکران را داراست. ولی شانس بشر در این است که این فاجعه روزی از نظر علمی به اثبات برسد ، چون باگذشت قرنهاهنوز بشر نتوانسته است حقیقت ازلی وسرمدی خودرا در خویشتن به معنی واقعی آنچه هست درک وبا آن ارتباط برقرار کند .
      بلی این ذهن شرطی شده است که هرکسی را ناخودآگاه اسیر (خود) می کند و تارومار کردن خودآگاه ذهن شرطی شده در خود ، هرکسی را از مخمصه و سراب هولناک(خودمحوری) رها می سازد .انسان علیرغم پیشرفت های حیرت انگیز عقلی اش دردوران معاصر وشکافتن رازورمز کرات آسمانی دیگر برای خود باسفرکردن به آنها ویا با کمک تلسکوپ و ابزارهای قدرت مند ، نه تنها خودباخته ذهن شرطی شده ی خویشتن است بلکه بازیچه ی ذهن بیمار وناتوان خود گردیده واثرات وخامت بار این عارضه را در بسیاری از اعمال ورفتار ونتایج زندگی فردی و جمعی و گروهی او در سطح خانواده و یک کشور به روشنی می توان دید...... خندانک
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۲:۵۸
      سلام
      وعرض ادب دوست گرامی خندانک
      نیلوفر تیر
      چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۱۱
      درود بر شما جناب ناظمی خندانک مبحث جالبی را از اندیشه تان خواندم خندانک
      نیلوفر تیر
      چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۱۹
      به شخصه جایگاه فراتری برای ذهن قائل هستم و این بعد تمایل به حقیقت ازلی و بقول بعد ماورایی تر خواست ها و تمایلات بشری هم سوژه ای ساخته همین ذهن است. به باور من از ابتدای حیات بشر پیکار جنبه جسمانی و ماورایی انسان وجود داشته است و ذهن در این بین همان طور که خودتان اشاره کرده اید دست به سوژه سازی های متعدد زده است برای آرام گرفتن ابهامات بی پایان انسان . شاید بتوانم بگویم ذهن مثل کارگردانی کارگاه های مختلفی برای سرگرمی او ساخته است که بخشی هم مربوط به جنبه ماورایی است
      انسان در مواجه با میرایی و فناپذیری و عدم پاسخ به چرایی بعد ماورایی را از ذهن تولید کرد. بعد ماورایی با ساختن داستان هایی از زندگی پس از مرگ و ادامه حیات حس آرامش از دست رفته را به انسان بازگرداند و ذهن انسان را بین ماورا و بعد جسمانی قرار داد
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۵۴
      سلام
      بانوی ارجمند
      سپاس از حسن توجه شما و تفسیری که در باره ی ذهن فرمودید
      اما
      ذهن در آدمی پاره ای ناتوان و ناقص از مغز اوست که توانایی ادراک وفهمِ حقیقت ازلی وجود انسان را ندارد . ذهنِ شرطی شده در وجود آدمی سراپابیم و نگرانی و ترس شده است و انسان را ذهن شرطی شده ی اوست که دچار اضطراب و اندوه و رنج می سازد . ذهن توانایی درک درست حقیقت وجودی انسان را ندارد ، به دلیل استحاله بودن در ترس ، برای فرد ماهیت و یا هویتی خیالی و توهمی که سراپا باز ترس و نگرانی ست می سازد و فرد را ناآگاهانه گرفتار آن ماهیت بدلی و کاذب می سازد و قطعا انسان را از اصل و ماهیت اصیل خودش دور می کند .(ذهن بیم و نگرانی ست ، سراپا ترس و دلهره واضطراب است وجز ترس و نگرانی نیز ساخته و پرداخته و مولود ذهن شرطی شده درهرکس نیست و درک عمیق این زایش و بالندگیِ کور و کاذب ، فرد را ازاسارت ذهن شرطی شده برای همیشه جدا می سازد).
      مولانا در ابیات متعددی ، ذهن را عقل انسان می بیند ، وحقیقت وجودی فرد را عشق ، که می گوید ؛
      عشق آمد، عقل از آن آواره شد
      صبح آمد،شمع از او بیچاره شد
      ویا
      عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
      شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
      و
      پس چه باشد عشق ؟دریای عدم
      در شکسته عقل را آنجا قدم
      و
      چون قلم اندر نبشتن بر شتافت
      چون به عشق آمد ،قلم بر خود شکافت


      هر چه گویم عشق را شرح و بیان
      چون به عشق آیم خجل باشم از آن

      با ظهور عشق ( ماهیت واقعی وذاتی انسان) دیگر (ذهن/عقل) در آدمیان جایگاهی ندارد
      آنچه مولانا می گوید امری بیانی و کلامی نیست بلکه تجربی و شهودی ست که با روشنی و فراست در خودش کشف می کند . واین اتفاقی میمون و متقن و قطعی ست که هرکس باید آن را با خودآگاهی در خودش کشف کند . باز تاکید می شود ، ذهن توانایی درک حقیقت را ندارد و ماورا و ابعاد روحانی که برای هرکس می سازد جز توهم و خیال وسایه نیستند و فرد باید خودرا از اسارت ذهن شرطی شده ی خود کاملا رها سازد تابه جایگاهی فراتراز ذهن وارد شود .

      آدمی ، موجودی تنهاست وسالهای سال با تمسک به قدرت و ثروت وبرتری جویی و...و... از تنهایی خویش فرار می کند اما در کهنسالی و پیری با بی رنگ شدن قدرت طلبی وثروت و برتری جویی و یاخارج شدن از دایره ی انها ، دوباره به تنهایی اش باز می گردد واین علت دردمندی و سرگردانی اوست که هرگز اورا رها نمی کند.
      انسان ، باید فارغ از اطلاعات علمی که در باره ی ماهیت وساختار مغز وذهن و عملکرد آن دارد ، برای رهایی از درماندگی و استیصال و حیرانی وسردرگمی ، لاجرم روزی به این آگاهی نیز برسد ؛
      که موجودی در اسارت ذهن شرطی شده ی خویشتن است و ذهن شرطی سراب را برای او دریا ، و زندگی توام با صلح و آسایش و آرامشش را به یک ستیز و جدال بی امان تبدیل می کند وبا این خودآگاهی ست که انسان صددرصد دگرگون و متحول می گردد واز وجود او انسانی دیگر زاده می شود که این انسان دردمند و مبتلا نیست .
      .. خندانک
      نیلوفر تیر
      نیلوفر تیر
      چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۷:۰۴
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      جواد کاظمی نیک
      چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۶:۱۷
      🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
      نرگس زند (آرامش)
      چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۷:۳۱
      تاثیرات مثبت اندیشی بر جسم و پیشرفت فردی بارها توسط دانشمندان به اثبات رسیده است...حال آنکه خودمان هم میتوانیم با دقت در احوالِ خود و دنیای اطرافمان به درک بهتری از همنواییِ افکار با جسم و زندگیمان برسیم.

      امان از روزی که اجازه دهیم"منفی بافی و چسبیدن به اتفاقات روزانه"عادت ذهن ما شود....ذهن جایگاه جولانِ خاطرات مرده و باورهای ضعیف شود ؛نمیشود و نمیتوانم را بر ما تحمیل کند ....ما بَرده خواهیم بود و ذهنِ منفی باف 'پادشاهی زورگو 'که حال خوش ِ مارا می بلعد‌ ‌.

      حاکمیت را به خودِ واقعی تان بدهید .به آنچه قلب و اصلتان ندا میدهد گوش دهید... به خوبی ،خیر و شادی اجازه ی ورود بدهید .....چه فکری احساس بدی به شما میدهد ؟ آن را رها کنید ....بگذراید با حذف افکار منفی ذهنتان کم کم کارخانه ی تولیدِ افکار سازنده و زیبا شود.
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۰:۱۷
      درود برشماخندانک
      اصغر ناظمی
      پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۲۴
      سلام
      بانوی ارجمند خانم نرگس زند
      هزاران سال است که ذهن تکیه گاه آدم هاست اما دنیایی بی رحم و خشونت بار وپراز نیرنگ و دروغ برای آدمی ساخته است دنیایی لبریز از قهرو خشونت و جنگ و خون ریزی های مداوم ، لبریز از کینه توزی و خون آشامی، که شاهد روابط خصومت بار انسانها با یکدیگر ، وجنگهای ویرانگر به گواه تاریخ در آن هستیم . دنیایی که ذهن برای بشر کشف می کند و می سازد ، دنیایی ایده آلی و ارمانی ست نه دنیایی حقیقی وواقعیِ انسان . ذهن لبریز از تناقض و تضاده و زمانی که در بن بست قرار بگیرد از نابودی انسان واضمحلال وتباهی او نیز ابایی ندارد . پس ذهن هرچند دنیایی خجسته و شور آفرین را در خود تداعی می کند اما نفس خطا را نمی تواند درک کند وبفهمد وبه راحتی فرد وافراد را به بی راهه سوق می دهد . ذهن ماهیتا رویا آفرین است چون حقیقت وجودی انسان برایش قابل ادراک نیست ، از آدمی صندوقی وحجمی پروانباشته از کینه ، آز ، حسد ، نفرت و دورویی و ریا و خصومت و مردم آزاری می سازد که حقیقت وجودی انسان کاملا مغایر و خلاف این صفات تحمیلی به اوست . انسان باید لاجرم به خطا و کج اندیشی ذهن در خود پی ببرد و خود را از اسارت آن نجات دهد و راز سعادت بشر نیز همین است. تفکری که از ذهن در هرکس تراوش می کند تفکری دوگانه بین ودوئیت محوره . ذهن با وحدت و یگانگی بیگانه است وبرای درک این هدف باید از ذهن فراتر رفت تا به تمامیت خویش ویا عقل کامل در خود دست یافت وتازمانی که نتوانیم به تمامیت خود برسیم گرفتار سرابیم....
      حاکمیت را به خودِ واقعی تان بدهید .به آنچه قلب و اصلتان ندا میدهد گوش دهید... به خوبی ،خیر و شادی اجازه ی ورود بدهید .....چه فکری احساس بدی به شما میدهد ؟ آن را رها کنید ....بگذارید با حذف افکار منفی ذهنتان کم کم کارخانه ی تولیدِ افکار سازنده و زیبا شود....بلی ، انسان باید با صفات ذاتی اش انس بگیرد تا به کمال وتعالی برسد ، اما سارقی که در ابتدای راه ، دست به سرقت زده و صفات اصیل را از اوربوده و صفاتی مغایر ، و تصنعی وبدلی وکاذب را به انسان تحمیل می کند همان ذهنِ شرطی وبرنامه ریزی شده اوست. این از شگرد وترفندهای ذهن است که به آرامی هرکسی را فریب می دهد وانسان باید نسبت به شکل گرفتن این خطا در خود همیشه بیدار وهشیار باشد تا گرفتار آن نشود ، واین امر جز باشناخت ذهن شرطی شده امکان پذیر نیست .
      انسان برای رسیدن به آرامش و بی غمی وبرای دست یافتن به سعادت و خوشبختی باید خودش را خودآگاهانه از کلاف ذهن شرطی شده ی خویش رها نماید چون راهی بجز این ، برای سعادت و بهروزی آدمی وجود ندارد.ماهیت ذهن جز فریب و دسیسه نیست و خوشبخت کسی ست که به دغل کاری ذهن در خود پی ببرد و خود را از اسارت ذهن شرطی شده خود رها نماید .ساختن یک جامعه ی ایده آل و مدینه فاضله زمانی برای آدمیان ممکن است که یکایک ویا اغلب مردم در روی زمین ودرهرکشوری پی ببرند که بازیچه ی ناخودآگاه ذهن شرطی شده ی خود هستند . خندانک
      جواد کاظمی نیک
      يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۲۹
      🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
      💙💙💙💙💙💙💙💙
      🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
      💐💐💐💐💐💐
      🌼🌼🌼🌼
      💟💟💟
      ❤️❤️
      ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
      💙💙💙💙💙💙💙💙
      🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
      💐💐💐💐💐💐
      🌼🌼🌼🌼
      💟💟💟
      ❤️❤️
      ❤️
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۰۱


      🌷فراتراز ذهن نیز جایگاهی برای یکایک انسان ها در انسان وجود دارد که در آن هرکس از ظلمت وتیرگی ذهنِ شرطی شده ی خود بطور کامل و مطلق و برای همیشه جدا می شود 🌷.
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۱۱
      سلام
      بلی بانوی فرهیخته و ارجمند
      فراتراز ذهن جایگاه دیگری برای انسان در هر انسانی وجود دارد که برای رسیدن به آن باید از دایره ی مجهولِ ذهنِ شرطی شده ی خود کاملا رها گردید تا بطور تجربی و شهودی وعینی و ملموس به آن جایگاه برتر وروحانی در خویشتن دست یافت . اما مکرِ ذهن در آدمی به حدی ست که ذهن براساس آموخته هاو اطلاعات اکتسابی و شنیدارها..... سایه ای از همان جهان روحانی ساخته وباز صاحب خود را باهربارِ علمی که دارا باشد گرفتار آن دنیای تصنعی وکاذب می سازد که باید نسبت به این سیرفریب در خود ، بسیار هوشیار ومداوم بیدار بود تا اسیر فریب های ذهن شرطی شده ی خود نشویم .اگر روزی انسان بتواند نه بطور نادرو فردی بلکه فراگیر وجمعی ، خودش را از مخمصه ی شرطی شدگی ذهن خلاص سازد ، بعداز آن دیگر در جهان او نشانی از ظلم و ستم و تجاوز و زور گویی و حق کشی وبی عدالتی وجود نخواهد داشت وشرط نجات بشر نیز جز همین نیست... خندانک خندانک
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۳۶

      علیکم سلام استادارحمند تشکر ان شاء الله به مددالهی.
      ارسال پاسخ
      آذر دخت
      دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۵
      خندانک خندانک خندانک
      عرض ادب
      درود بر شما استاد گرانقدر
      خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۲۴
      .......
      فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
      دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد .....حافظ
      غوطه ور شدن عمیق تر در این بیت شعر حافظ ودرک مفهوم آن ، هرکسی را به درک درست این حقیقت می رساند که این پیام حافظ دچار تردید وابهامیه که با آن اختیار انسان را به خدا دادن ، و خودرا بی اختیار طلقی کردن است چون دراین حال فرد احساس آرامش وسبکی می کند . در حالی که انسان موجودی آزاد وفاعل مختار است ولی متاسفانه بدون درک این حقیقت مبرهن وبالفعلِ خویش در هر بن بستی اختیار خودرا برای تبرئه و آرام کردن خود به خدا محول می کند واز حقیقت وجودی خودش به اندازه تمام قرنهافاصله می گیرد.
      سلب اختیاراز انسان ، بستن چشم خود دربرابر اعمال وافکار خطای خویشتن است . برای شناخت درست و حقیقی انسان ، باید خودرا به مفهوم واقعی شناخت. یعنی جز خودشناسی رمز شناخت درست انسان نیست .همانگونه که لازمه خداشناسی برای هرکس خودشناسی ست لازمه انسان شناسی نیز جز خودشناسی نیست . برای شناخت درست خود نباید در کتابها به دنبال مفهوم مورد نظر گشت بلکه باید آگاهانه در خود به دنبال حقیقت خود بود .تمام تلاش من این است که سعی می کنم پرده از مقابل ذهن کنار بزنم وبا کنار زدن ظلمت وتیرگی وغبارهای پیرامون ذهن شرطی شده ، ذهن را روشن تر نشان بدهم ، حال چقدر موفق هستم یا نیستم نمی دانم اما خودِ افراد کاوشگر باید آمادگی تحول و دگرگونی در خود را داشته باشند و ذهن را روشن و شفاف با افکار آن در خود ببینند که همین دیدن ناب وخالص برای رهایی از چنبره ی ذهن برای آنها می تواند باشد..... خندانک
      نرگس زند (آرامش)
      دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۴۴
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک درود فراوان بر استاد بزرگوار خندانک
      محسن ابراهیمی اصل (غریب)
      سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۵۲
      درود جناب استاد ناظمی خندانک
      مطلب بسیار مفیدی بود
      سپاس از اشتراک🙏🙏🙏
      محسن گودرزی
      چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۵۳
      🙏🙏🙏🙏
      ساسان نجفی(سراب)
      يکشنبه ۴ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۱۸
      دلت را پراز عشق خدا کن
      تا ابرها همه بی وقفه برای تو ببارند..
       تپش قلبت
       که با موج خدا تنظیم شود ..
      تمام کائنات 
      در جشن خلقت تو به پای کوبی در آیند..
      آنچه از ابتدای موجودیت بر خود کرده ای
      ظلمیست بر مقام والای انسانیت تو.. 
      تو انسانی و منزلت تو تا آسمان هفتم ادامه دارد..

      خندانک خندانک

      عارف افشاری  (جاوید الف)
      دوشنبه ۵ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۴
      خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲ ۰۸:۳۲
      بد نیست در غزلی از حافظ این مطلب را دنبال کنیم

      سال‌ها دلْ طَلَبِ جامِ جَم از ما می‌کرد

      وان چه خود داشت زِ بیگانهْ تَمَنّا می‌کرد

      گوهری کَزْ صدفِ کون و مکانْ بیرون بود

      طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

      مشکلِ خویشْ بَرِ پیرِ مُغانْ بُرْدَم دوش

      کو به تاییدِ نظرْ حلِّ مُعَمّا می‌کرد

      دیدمش خُرَّم و خندانْ قَدَحِ باده به دست

      و اندر آن آینهْ صد گونه تماشا می‌کرد

      گفتم این جامِ جهان بین به تو کِیْ داد حکیم؟

      گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد

      بی دلی در همهْ احوالْ خدا با او بود

      او نمی‌دیدش و از دورْ خدا را می‌کرد

      آن همهْ شعبده‌ها عقل که می‌کرد این جا

      سامِری پیشِ عصا و یَدِ بِیْضا می‌کرد

      گفت آن یار کز او گشت سَرِ دارْ بلند

      جرمش این بود که اسرارْ هُوِیْدا می‌کرد

      فِیْضِ روحُ الْقُدُس ار باز مَدَدْ فرماید

      دیگران هم بکنند آن چه مَسیحا می‌کرد

      گُفْتَمَشْ سِلْسِلِۀ زُلْفِ بُتان از پِیِ چیست؟

      گفت حافظ گله‌ای از دلِ شِیْدا می‌کرد
      فاطمه بهرامی
      چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۳۵
      درود استاد ناظمی
      آموختیم از محضرتان
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1