سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 آذر 1403
    20 جمادى الأولى 1446
      Thursday 21 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ژنرال مگس ها
        ارسال شده توسط

        ابراهیم کریمی (ایبو)

        در تاریخ : جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۰۵:۲۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۱۱ | نظرات : ۳۰

        ژنرال مگس‌ها
        آه نگاه کن یه مگس کثیف! می‌خواد بره سراغ شیرینی‌ها،زود باش اون مگس کش و بده به من...
        وناگهان صدای تاپ خفیفی که از کنش عجولانه‌ی پسری خردسال ایجاد شده بود،تمام بیست و هشت هزار چشمش را در آنی تار کرد و افتاد.به هوش که آمد خود را زخمی و بال شکسته بیرون از خانه،پشت پنجره‌ی شکسته‌ای می‌دید که بوی شیرینی‌اش هنوز می‌آمد،نومیدانه افتان و خیزان،با تمام قوایی که در تنش باقی مانده بود،از آنجا داشت دور می‌شد که باد تندی شروع به وزیدن کرد.باد هر لحظه تعادل نصفه نیمه‌ی او را بیشتر به هم می‌زد وچندی نبرد که او را چون غباری با خودش درهم پیچید و برد.سرانجام باد فرو نشست و مگس،خود را در بیابانی کنار مگس پیر ژنده پوشی دید که داشت به او کمک می‌کرد تا شیره‌ای که روی زمین ریخته بود را بخورد.کمی که حالش بهتر شد،بریده بریده و ناراحت،چیزهایی از بلایی که سرش آمده بود با مگسِ پیر درمیان گذاشت -‌آره دیگه این طوری بودکه نمی‌دونم چجوری از اینجا سر درآوردم... مگس همین طور که لبخند ملیحی روی لبش بود فقط می‌گفت:که این طور!که این طور!عجب! پس این طور!بعد مگس زخمی چیزی گفت که ناگهان لحن مگس پیر اندکی تغییر کرد و دو کلمه به چیزی‌ که لق‌لقه‌‌ی زبانش بود افزود، آرزوی عجیبه!که این طور! که این طور! صبح که شد،مگس احساس شادمانی و سرحالی خاصی داشت،اطراف را برای یافتن مگس پیر  پایید و دید که هیچ خبری از او نیست،بال‌هایش را مثل همیشه به هم زد و خود را آماد‌ه‌ی پرواز و پریدنی دوباره می‌کرد که احساس کرد،خیلی سنگین شده است،انگار به زمین چسبیده بود و نمی‌توانست از آن جدا شود.همان طور که بال بال می‌زد.صدای یکی از دور می‌آمد«آهای ذلیل مرده کجایی پس!نگاش کن تو رو خدا! اینقدر تو خاک و خل قلت زده که همه جاش پر از شیره‌ی گل و گیاه شده».صدا هر لحظه نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌شد.می‌خواست بال بزند و فرار کند که سیلی زن روی صورتش ماسید.همین دیشب حمومت دادم باز را افتادی دنبال این حشره مشره‌ها که چی»بعد هم کشان کشان او را با خودش به خانه برگرداند.خانه برایش آشنا به نظر می‌رسید،بوی شیرینی که تازه از فر بیرون آورده بودن هم،آشناترش می‌کرد.بی‌اختیار بلند شد که ناخنکی به آن بزند که قبل از جنایت یکی روی دستش زد«مگه نگفتم کسی حق نداره به شیرینی نگاه چپ بندازه مهمون داریم؟!یالله!یالله اون مگس کش و بر دار اون مگس بی‌صاحب نذار،نره رو شیرینی‌ها مریض می‌شیم آ...».و پسر جرقه‌ی موهومی در ذهنش زده شد،پنجره را باز کرد و چون مرغی که کیشش کنن مگس را راند.
        دو سه سال بعد پسر!حشره شناسی خواند.و البته به طور غریزی عجیبی به مگس،علاقة خاصی پیدا کرده بود. دیگر او را به شوخ یا جد،ژنرال مگس‌ها می‌خواندند.پرفسور حشره شناسی که بیشتر عمرش را با حشره‌ها و انواع مگس‌های خانگی معمولی،خوشه‌ای‌،فاضلابی ووو به‌سر برده بود.در تمام زندگیش انگار دور او یک دایره‌ی نامرئی بود که او را از دیگران جدا می‌ساخت.خیلی کم حرف می‌زد و هراس عجیبی از نزدیک شدن به مردم داشت.هیچ کس هم علاقه‌ی خاصی برای گپ و گفت دوستانه‌ای با او نداشت.در کنار آدم‌های فضولی که مدام روی کوچکترین زخم‌هایش نمک می‌پاشیدند،احساس درد و رنج می‌کرد.جهنمی که از تک تک سلول‌هایش آتش بیرون می‌زد.یواش یواش،ذهن آشفته و روان پریشش،او را به سوی آسایشگاه روانی راهی کرد.ژنرال مگس‌ها حالا کنار دیوانه‌ها بود و برایشان از روزی می‌گفت که هنوز مگس بود.مگس زخمی بیچاره‌ای که هوس کرده بود آدم شود تا هرچقدر که دلش می‌خواست شیرینی بخورد.و آنها هم،هر بار با شنیدن این داستان،هارهار شروع می‌کردند به خندیدن -چه مگس گنده‌ای!چه خر مگس بزرگی! ژنرال مگس‌هایی که مرض قند داره و نمی‌تونه شیرینی بخوره،خخخخ.
        آخرین شبی که ژنرال را دیدند،داشت داستان بازگشت به بیابان و آن مگس پیر را تعریف می‌کرد.بعد از آن، دیگر کسی او را ندید.آن طور که به نظر می‌رسید،از پشت پنجره‌ی شکسته‌ای که قرار بود فردای آن روز بیایند درستش کنند طناب انداخته بود ورفته بود پایین و البته احتمالاً کمی زخم و خراش برداشته بود، چون کمی خون اطراف ریخته بود...
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۰۲۱ در تاریخ جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۰۵:۲۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۰:۳۸
        سلام ابراهیم شعر

        خسته نباشی دلاور

        خوب بود خندانک

        واقعا بیست و هشت هزار چشم هم حکایتی است
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۱۱
        سلام و عرض ارادت
        ممنونم از لطف و محبتتان
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۲۰
        هووووف.. خندانک خندانک خندانک
        خیلی بکر بود پسر.. خندانک خندانک خندانک
        خیلی بکر بود خندانک
        حرفی برای گفتن نذاشتی.. خندانک
        نمی‌دونم چی بگم..🙄🙄🙄 فقط می‌تونم بگم بکر بود خندانک خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۱۵
        سلام بر خواهر مهر گسترم
        ممنونم از لطف و محبت و همراهی همیشگیت
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۱۵
        دوردبرشما زیبابود 🌷🌷🌷🌷
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۱۲
        سلام و عرض ادب
        جناب کاظمی نیک
        ممنونم از لطف و محبتتان
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۲۹
        درود بر ابراهیم جان عزیز و اندیشمند
        عنوانش منو یاد رمان سالار مگس‌ها انداخت (از ویلیام گلدینگ) خندانک
        آفرین برادر جالب بود👍
        قلمت سبز خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۴۶
        سلام بر امیر حسین عزیز
        فراوان سپاس برای لطف و مهربانیت
        در یک دوره ای هفته ای دو رمان می خواندم گاهی یکی پیشنهاد می کردند فلان رمان را بخوان و من می گرفتم و چند صفحه که جلو می رفتم می فهمیدم این و قبلا خوندم ولی به نویسنده و نام رمان توجه نداشته ام این چیز خوبی نبود ونیست
        ولی این یکی را مطمئنا نخوانده ام و سعی می کنم بخوانم خندانک
        سپاس
        به نظرم اگر شما یا یکی از دوستان هر هفته یک رمان خوب معرفی کند و اندکی هم خلاصه وار در مورد آن مطلبی بنویسد کمک و خدمت شایانی به آنهایی که به دنبال رمان و کتاب خوب می گردند بکند خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۱۰
        سلام بروی ماهت، آفرین دم شما گرم که اهل رمانی... پس حتما بخون. حالا بعدا سرفرصت برات یه لیست از کتابهایی که خوندم‌ میفرستم (رمان کوتاه و رمان بلند و داستان کوتاه و...) یادمه یه بار یکی از دوستام بهم گفت امیر وجدانن تاحالا حساب کردی چند میلیون پول رمان و کلا کتاب دادی؟! خندانک گفتم نه والا نمیدونم اما میدونم خیلی زیاده (البته نصف بیشترش یجورایی بهم ارث رسیده از پدربزرگم به یادگار دارم، و نصف دیگرشو خودم خریدم... کلکسیونم تقریبا کامله)😅
        میدونم چی میگی درکت میکنم اما من حافظه‌ام در این مورد خوبه و یادم میمونه. پیشنهاد بدی نیست حالا ببینیم در آینده چی میشه خندانک هرچند قبلا کم و بیش چنتایی کتاب (رمان) به دوستان پیشنهاد کردم.
        فعلا علی‌الحساب: کوری، صدسال تنهایی، عشق سالهای وبا، برادران کارامازوف، شبهای روشن، نویز سفید، سلاخ خانه شماره پنج و همین سالار مگس‌هارو اگه نخوندی بخون... همشون درجه یک و عالی‌‌👌
        موفق و سلامت باشی خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۴۱
        چه ارث زیبا و با برکتی
        درود خدا بر پدر بزرگت و البته خودت که بر این گنجینه افزوده ای
        البته اگر این همت را داشته باشید و هفته ای یک رمان را به دوستان و من معرفی کنید و البته با خلاصه ای شیرین هم همراه باشه جذابتر و خیلی جنبه ی فعالانه به خود می گیرد شاید باید از همه خواست که هر کتاب خوبی که می خوانند خلاصه ای از آن را برای دیگر اعضا بفرستند و...
        کوری. صد سال تنهایی.برادران کارامازوف را خوانده ام خندانک
        مابقی هم چشم
        البته من یا از کتابخانه می گیرم یا پی دی افی می خوانم خندانک
        کتاب خیلی گرون شده برای من خندانک
        بازهم ممنونم خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۵۷
        اره بخدا قبول دارم و قدردان‌ش هستم... هربار که میخونم میگم روحت شاد چه گنجینه‌ای به یادگار گذاشتی برامون خندانک (آخه خودشم نویسنده بود و اهل قلم) ممنونم از محبتت ایبو جان🙏 روح تمام رفتگان شاد
        به امید خدا تا ببینیم چی میشه؛ اگه همه اینکارو کنن و استقبال بشه خوبه... اخه مشغله‌ها یکی‌دوتا نیست لامصب زیاده، من که بشخصه وقت کم میارم.
        قیمت کتاب که اوه بشدت بالا رفته، و شاید یکی از دلایل عدم مطالعه امروزه همین (پول کتاب) باشه.
        به‌به سه تا از بهترین‌هارو خوندی پس کارت درسته خندانک مشخصه که اهل مطالعه‌ هستی👍 خواهش میکنم، سرت سلامت و تنور دلت گرم خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۰۰:۵۳
        ممنونم امیر جان
        شاد و سلامت باشید
        خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۰۲:۱۰
        شاهزاده وارد بحث می‌شود.. خندانک
        خواستم تشکر کنم از استاد علامیان خندانک به لطف ایشون امسال خیلی کتاب خوندم‌‌.. تقریبا هر چی معرفی کردید استاد صبور.. خندانک
        به اضافه 1984 و قلعه حیوانات.. اثر جورج اورول خندانک
        و شخصیت‌های گمشده.. ادامه رمان صد سال تنهایی.. خندانک
        و الان هم تهوع اثر سارتر رو می‌خونم.. خندانک
        راستی خدا پدربزرگ مهربان و خوش فکرتونم بیامرزه خندانک روحش شاد یادش گرامی.. خندانک
        در پناه حق باشند هر دو بزرگوار برادر مغم و استاد خوش فکرمان خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۱۷
        سلام بر شاهزاده خانم
        صبح گرامی نور افشان خندانک خندانک
        خوب کاری می کنی تشکر کردن نعمتت را افزون می کند خندانک در میان این کتاب هایی که گفتی و منم خوند م قلعه ی حیوانات یه چیز دیگه ست
        خدا همه ی آسمانی ها را بیامرزد
        منم فراوان تشکر می کنم از حضور سبزتان
        🌳🌳🌳🌳
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۱:۱۹
        سلام صبح تو هم بخیر خندانک خندانک
        قلعه حیوانات حرف نداره.. عالی عالی خندانک
        مکمل قلعه حیوانات.‌. 1984.. بی‌نظیر بی‌نظیرررر.. به شدت روم تاثیر گذاشته.. خندانک
        بله تشکر کردن پر از انرژی‌های مثبته خندانک خندانک
        شاد باشی خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۳۸
        سلامی دیگر بر بانوی مهر گستر
        شما هم پر از انرژی و شادمان باشید
        خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۱۰
        به‌به شاهزاده خانوم اومد خندانک خوش اومد
        خواهش میکنم کاری نکردم، خوشحال شدم که خوندید عالیه👌
        قلعه حیوانات (پادآرمان‌شهری) آفرین خوبه... مزرعه یا قلعه و حیوانات یعنی ما و جهان ما در این چند دهه؛ ارجاعات جالبی داره
        ممنونم محبت دارید، الهی آمین🙏 خدا اموات شمارو هم بیامرزه خندانک
        بازم معرفی خواهم کرد، سبز و سلامت باشید🌿
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۵۴
        خندانک خندانک
        بلعععع خیلی جالبه.. انگاری قلعه حیوانات رو برای ایران نوشتند و همینطور 1984 رو.. خندانک
        کلی آگاهی نصیبمان کرد.. خندانک خندانک
        ممنونم خندانک
        چه خوب که معرفی می‌کنید.. منتظر می‌مانیم.. خندانک
        در پناه حق خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        يکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ۱۸:۰۹
        درووود دقیقن👍 موافقم
        چه خوب خداروشکر که مفید بوده
        چشم حتمن... تشکر همچنین خندانک
        منوچهربابایی
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۱۴
        سلام دوست فرهیخته و ادیب ام
        برام جالب بود وقشنگ تا آخر منو با خودش برد
        دست وقلمتان بی بلا
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۴۴
        سلام بر جناب بابایی عزیز
        سپاس از لطف و همراهیت و
        البته خوشحال از اینکه اندکی جذبه ی خوانش و خواندن شما را با خود برده خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۵۸
        درود بر جناب کریمی ارجمند
        بسیار زیبا وجالب بود خندانک
        دست قلمتان نویسا
        موید باشید و در اوج خندانک خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۲۳
        سلام بر خانم رحیمی گرامی
        ممنونم خواهرم از لطف و نگاه پر از مهرتان
        و قلم شما هم با برکت باد
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۵۱
        خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱ ۰۹:۵۷
        سلام بر حضرت عارف عزیز
        سپاس از حضور سبزت
        گل و گلدان زندگیت پر از صفا و طراوت
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        دوشنبه ۷ فروردين ۱۴۰۲ ۱۶:۵۲
        سلام بر جناب کریمی عالی بود ..منم کتابهای زیادی میخونم ولی به نویسندش توجه نمیکنم بعدا که کسی تعریف میکنه میگم اره خوندمش ..صد سال تنهایی عالیه از این به بعد باید بیشتر دقت کنم اسم کتاب ونویسنده رو هم تو حافظم ذخیره کنم ..
        سپاس از شما خندانک
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        دوشنبه ۱۴ فروردين ۱۴۰۲ ۰۱:۱۸
        سلام و درود بر بانو نرگس ارجمند ببخشید دیر پاسخگوی مهرتان بودم خیلی به عقب بر نمی گردم
        ولی امروز هوس کردم یه نگاهی بیندازم خندانک
        آره این مشکل گاهی مشکل سازه خندانک
        ولی من خیلی وقته کتابهای که می خوانم می نویسم
        زیاد به حافظه نمی شه باور کرد
        بازهم سپاس
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۰۰
        گاهی باید به عقب نیز سری زد خندانک
        بله پیشنهاد خوبیه خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1