سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        رفته تا بی‌نهایت
        ارسال شده توسط

        فرشید ربانی (این بشر)

        در تاریخ : سه شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۴۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۶۴ | نظرات : ۶

        ژنرال رومی: پایین آوریدش!
         
        پیکر بی‌جان مردی که پنداشته می‌شد عیسی پسر مریم است از صلیب دژخیم به پایین کشیده شد. مادر، خون می‌گریست. یاران، حیران زده با لباس مبدّل بر تن غرق در خون مرد می‌نگریستند.
         
        پیرمرد یهودی: آن کفر گو را با دزدان همراهش در کنار دیگر گناه کاران اندازید تا خوراک جانوران شود!
         
        مریم: او یک یهودی است! باید با کفن در دخمه گذاشته شود!
         
        مشاجره بالا می‌گیرد. در یک سو، وابستگان معبد سلیمان بودند که هنوز منتظر آن مسح شده‌ی مقدّس بودند و در دیگر سو آنان که پنداشته بودند مسیح موعود جان بر کف بر بالای صلیب رفته. سربازان رومی ایشان را از یک‌دیگر جدا می‌سازند.
         
        ژنرال رومی: رُمولوس! کاهنان را بخوان!
         
        سرباز، در پی کاهنان به معبد می‌رود.
         
        سرباز: ای فرزند اسرائیل! بزرگان و شیوخ را فراخوان که آن یاغی بر صلیب جان داد!
         
        خادم پیر معبد رو به جوانک یهودی: فرزندم! برو و به شیوخ بگو آن که بازرگانان را با شلّاق از معبد خداوند بیرون راند بر صلیب جان داد!
         
        جوانک دوید. آن هنگام که وارد شد، کاهنان معبد را با موهایی ژولیده و ریش‌هایی چون برف، که تا ساعتی پیش چون آهن گداخته می‌درخشیدند، سجده کرده بر درب اتاق قدس الاقداس یافت. از شکاف میان دو لنگه درب و با کنجکاوی به داخل نگاهی انداخت.
         
        جوانک: پناه بر آدونای!
         
        در داخل اتاق، کاهن اعظم را در حالی دید که سنگ شده بر جای خود ایستاده، به جایگاه مقدّس صندوق گم شده‌ی عهد می‌نگرد. پرده‌ی حائل میان جایگاه و خلق پاره شده بود. جوانک داخل شد، نگاهی بر پیکره‌ی سنگی انداخت، از میان پرده‌ی لخت لخت شده عبور کرد و وارد جایگاه تابوت عهد شد. بهت زده به مردی که ابری درخشان او را فرا گرفته، آن‌جا ایستاده بود خیره شد.
         
        جوانک: تو … تو … تو کیستی؟
         
        مرد: به آن‌چه موسی آورده عمل کنید!
         
        با یک پلک جوانک، مرد ناپدید شد.
         
        * آهای!
         
        یکی از کاهنان بود.
         
        * ای گستاخ! مگر آن‌جا بازار است که در آن قدم می‌زنی؟! بیرون آ که تکفیر خواهی شد!
         
        جوانک لرز لرزان بیرون آمد. چنان مست بود که طوفان شدید سیلی‌ها و مشت‌های کاهنان او را هشیار نمی‌کرد.
         
        + به آن‌چه موسی آورده عمل کنید!
         
        - آن مرد همه را لا دین کرده است! این جوان را آن چنان که خود می‌گوید سنگسار کنید تا به دستور موسی عمل کرده باشیم!
         
        پس دست او را گرفته، از معبد بیرون برده، گفتند:
         
        * ای فرزندان اسرائیل! این کافر در قدس الاقداس وارد شده، بدان بی‌حرمتی کرده و خواهان عمل به دستورات موسی است، حال آن که خود از دستور وی سرپیچی کرده! سنگسار، دستور مطلق بی‌حرمتان به جایگاه تابوت است! این است سزای آن که از دین برگردد!
         
        خادم پیر ملتمسانه از کاهنان و شیوخ می‌خواست او را آزاد کنند، ولی در جواب می‌شنید:
         
        * خود خواستار عمل به دستورات موسی است!
         
        به نزدیکی گلگتا رفته، خواستند او را سنگسار کنند. ژنرال رومی از بالای تپّه به سوی آنان شتافت.
         
        - ای شیوخ! دست از سنگسار این جوانک مجنون بردارید که اکنون باید بر دفن بدن بی‌جان ناصری داوری کنیم، که بنا بر دستورات دینتان مادرش و خود یهودی بوده‌اند.
         
        شیوخ او را وانهاده، به بالای تپّه رفتند. جوانک؛ با لباسی لخت لخت، سراپا غرق در خون، رها شده در زیر آفتاب سوزنده، با خود ذکر «بشنو ای اسرائیل، خدای (یهوه) خالق ما، خداوند (یهوه) یکتاست» را زمزمه می‌کرد. خادم پیر بر بالین او رسید، سراسر پر از وحشت شد، در دم جان تسلیم کرد. ابری درخشان ظاهر شده، مردی بر بالین جوانک ظاهر شد.
         
        مرد: برخیز!
         
        جوانک: در توانم نیست …
         
        مرد: برخیز، از درد رها شو.
         
        جوانک خود را رها می‌یابد، به سان پرنده‌ای رها شده از قفس، با مرد تا بی‌نهایت رفت.
         
        ۱۴۰۱/۱۱/۰۴ - ۰۲:۳۰

         
        پی‌نوشت: این داستان تخیّلی بدون هیچ پیش داوری و ذهنیتی نسبت به سه دین آسمانی یهودیت، مسیحیت و اسلام و حاشیه‌ای بر داستان مصلوب شدن عیسی مسیح (ع) در عهد جدید برداشته شده است. هرگونه تشابه اسمی یا روایی کاملاً تصادفی می‌باشد. پیش‌زمینه، کتاب‌های عهد قدیم و عهد جدید می‌باشد.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۹۴۸ در تاریخ سه شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۴۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱ ۱۳:۴۶
        سلام جناب ربانی بزرگوار.. خندانک
        خیلی جالب بود خندانک خندانک
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱ ۱۵:۰۷
        درود شاهزاده خانوم عزیز خندانک خندانک خندانک
        ممنونم از شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۱۲
        درود جناب ربانی عزیز خندانک
        داستان زیبایی بود. احساس برانگیز و جذاب خندانک
        فقط یک نکته کوچک در ابتدای داستان. عیسی بر صلیب نرفت و مادر اگر مریم است که پسر را می شناسد پس آنگاه که آن مرد را پایین آوردند مادر نباید گریه کند...
        در پناه خدای مهربان باشید. خندانک خندانک خندانک
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱ ۱۵:۲۲
        درود بر شما
        ممنون از لطفتان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        از آنجا که سعی کرده ام در دیدگاه این سه دین آسمان بی‌طرف باشم، پس نظرات این سه را جمع کرده‌ام.
        بنا بر نظر یهودیان، فردی که بر بالای صلیب رفت عیسی ناصری پسر مریم بود.
        بنا بر نظر مسیحیان، عیسی مسیح پسر مریم بر بالای صلیب رفت و پس ۳ روز زنده شد.
        بنا بر نظر قرآن کریم، عیسی مسیح پسر مریم بر بالای صلیب نرفت، بلکه این امر بر آن‌ها مشتبه شد و فردی که خداوند به صورت عیسی در آورده بود بر بالای صلیب رفت. در قرآن سخنی از شناختن فرد همانند مسیح توسط مریم نیست، بلکه همه را جمع بسته است (سوره نساء آیات ۱۵۷ و ۱۵۸).
        می‌توان در ادامه‌ی داستان نوشت که عیسی بر مریم ظاهر شد و او را شناخت و سپس به آسمان رفت، آن‌چنان که در انجیل‌ها سخن از دیده شدن عیسی توسّط حوّاریّون پس از برخاستن از مرگ آمده است. امّا این بر خلاف رویکرد نویسنده (من) به بی‌طرفی نسبت به این ادیان است؛ زیرا نظر یهودیان زیر سوال می‌رود و این پذیرفته نیست.

        امیدوارم که دلایل من قانع کننده باشند

        پیروز باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شنبه ۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۰:۳۲
        درود مجدد خندانک
        کاملا قانع کننده بود.
        حتی اگر قرآن را ملاک و معیار بگیریم خدای متعال، مریم را از سایر مردمان استثنا نکرده بود و همگان آن فرد را به جای مسیح انگاشتند. حق با شماست. خندانک خندانک
        به مهر یزدان بمانید تا همواره ناب بنگارید. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        شنبه ۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0