سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        اسم خیلی مهمه
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ ۱۲:۵۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۶۰ | نظرات : ۶

        اسم خیلی مهمه
         
        توو خیابون راه میرفت که دوستشو دید .
        اسکندرگفت : سلام آقای عباسقلی خان . جزیره هاوایی تشریف داشتید ، آب وهوایی عوض میکردید ؟
        عباسقلی گفت : سلام ، اسکندرِمقدونی ، اومد بگه اسکندرِمقدونیِ خودمون ولی دید اسکندر اصلاً خطریه همه جا رُو آتیش میزنه ، چیزی نگفت . پاسخ داد : هوایی بودم ، ولی هاوایی نه .
        اسکندر : هواییِ چی ؟
        عباسقلی : هواییِ خیلی چیزا ، ولی چیزای خوب ، فکرت بیراهه نره
        عباسقلی ادامه داد : بعضی کلمات باحالن ، مثلِ همین هوا، شاعرا عاشق بعضی ازکلمات اند، هوی وهوا
        آب وهوا ، روبه هوا و... ولی بعضی اسمها مثلِ اسمِ تو، آخه من نمیدونم اسم قحطی بود ؟
        اصلِ بعضی اسمها رووهواست . اسکندر، آتیلا، چنگیز. اینا آدمای بدی بودن .
        گذاشتنِ اسمشون روی خودمون افتخاری نداره ، آدم باید از اسمش احساسِ افتخار کنه .
        یه مغازه ای دمِ خونمون هست اسمش هاویه س . انگار هرحرفی تووی قرآن باشه، گذاشتنش ثواب داره . اسمِ مغازه شو گذاشته : جهنم . چی بگم والله .
        همین اسکندر که اسمِ توئه ، اسکندر وقتی مُرد ، 36سالش بود . یه عالمه آدم رُو از زندگی ساقط کرد .
        خیلی ازاین وحشیا وقتی میکُشَن ، درکنارِ وحشی بازی شون فکرِ ادامه ی تاج وتخت رُو هم میکنن برای  وراث، ولی اسکندر حتی خونواده ی درست حسابی هم نداشته ووقتی جَوون مرگ شد خیلی زود خونوادۀ کوچیکش منقرض شد . یه عالمه کشتار، هیچی به هیچی . خسرالدنیا و الآخره . یه کوه ، جسدِ مردم هم ، روو دستِ دنیا  موند از دستِ اون نکبت ، وافسوسی که تا ابد بی انقطاع اونو میسوزنه ومیسوزنه و حالا تو اسمِ اونو رووخودت گذاشتی .  
        اسکندرگفت : حالا هِی رگباری به من ببندا ! من چیکارکنم ، بابا مامانم این اسمو روو من گذاشتن .
        عباسقلی : اسمهای دَگوری رُو ثبتِ احوال ، راحت عوض میکنه خُب برو عوضش کن .
        اسکندر : حالا ببینم چی میشه ، امرِ دیگه ای باشه ؟
        عباسقلی گفت : راستش منم رفتم قلی مُو انداختم خیالم راحت شد . هِی دستم مینداختن و اون شعرِ مشهور رُو میخوندن : داشت عباسقلی خان پسری ، پسرِ بی ادب و بی هنری ، الی آخر. یه جورایی من و پسرم رُو ناراحت میکردن و برده بودن زیرِسؤال . منم رفتم اسممو گذاشتم عباس . 
        محرم بود . به یادِ آقا ابالفضل ، چند قطره اشک روو گونه هاش سُرخورد و افتاد روو پیاده رو و پیاده رو رُومتبرک کرد . گفت : اینهم ازبرکاتِ یه اسمِ خوب. دیگه پسرش هم، روو زبونِ مردم، بی ادب وبی هنر نبود و با یه تغییرِ نام ، همه چیز خودبخود درست شده بود .
        عباس خاطراتِ جالبی ازاسامی داشت که چندتاشو برای اسکندر تعریف کرد وباهم کلی وقت گذروندن .
        یکی ش مربوط میشد به آقای تُرک . آقای تُرک با فامیلیش همیشه مشکل داشت ، مردم دستش مینداختن .
        یه بار رفته بود جایی استخدام شده بود ، تا به اتاقِ همکاراش وارد شده بود گفته بود : من تُرک هستم . یکی پاشده بود گفته بود : منم همینطور، همشهری ایم  و همه خندیده بودند .  برادرشو از بس اذیت کرده بودن رفته بود فامیلیشو عوض کرده بود که آخرش فَر داشت ، از فرداش یه جور دیگه دستش مینداختن .
        مورد دیگه یه جوک بود که تعریف کرد و با هم حسابی خندیدند درمورد صحبتِ تلفنی مادره و دختره که مادره زنگ میزنه به خارج و ازحالِ دخترش میپرسه . دختره میگه رستوران ام دارم با بیل غذا میخورم
        مادره میگه : دختره ی کم عقل ! داری با خودت چیکارمیکنی ؟ اینجا که بودی با قاشق غذا میخوردی .
        که دختره میگه مامان جان ! بیل دوستمه و هردو خندیده بودن .
        عباس از جالب بودنِ بعضی اسمها هم گفت . مثلاً اسمِ سرخپوستها که اغلب  برداشتی از اسامیِ طبیعته ،
        مثلاً رودخونه ی کوچیک یا بزرگ یاهرچی .
        که خارجیا به تقلید ازسرخپوستا اسمشونو گاهی اسامیِ حیوون میذارن که گاهی خیلی مسخره میشه ، مثلِ داگ و کَت . دیگه همینه دیگه .
        ادامه داد : از شنیدنِ یک اسم ، ارتباط با مفهومش ، احساسی از افتخار یا ذلت به آدم دست میده .
        گفت : مثلاً تا مرجان هست ( سوره ی رحمن : لؤلؤ والمرجان ) چرا بگذاریم مرجانه ؟ اتفاقاً درحینِ قدم زدن ازکنارِ یه هیئت گذشتند و اتفاقاً درست همون لحظه بود که داشتند لعنت میفرستادند به ابنِ مرجانه . عربا بچه ها را بنامِ  پدرشان خطاب میکنند و اما ابن مرجانه ؟ موضوعش را که همه میدانید .
        اینجای دعای عاشورا را که شنیدند عباس گفت : عرض نکردم ؟
        البته برعکسِ این موضوع هم بوده ، مثلاً داستانِ وهب که دشمن، درمیدان نبرد، سرش را بسوی مادرش پرت میکند و مادرش سر را بسوی دشمن ، و حرفی میزند که تا ابد ماندگارمیشود : که ما هدیه ای را که در راهِ خدا داده ایم ، پس نمیگیریم .
        سردارهمدانی ، اسمِ اولین پسرش را وهب گذاشت تا همسرش درواقع خودبخود اُم وهب شود . خودش را هم گاهی ابو وهب صدا میزدند و افتخارِ نامِ وهب برایشان برکاتی هم داشته .
        در ادامه عباس از اسمهایی گفت که برای کودکان برازنده است و برای وقتیکه مسن میشوند گاه  برازنده نیست .
        از سلیقه درانتخابِ اسم گذاری هم گفت : مثلاً مهرشاد و شادمهر
        و ازنامأنوس بودن ها هم گفت مثلاً ازاسامیِ برادر وخواهری که شنیده بود : عباس و پرنسس که هیچگاه ربطِ این انتخاب را نفهمید .
         
        بهمن بیدقی 1401/8/2

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۶۷۵ در تاریخ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ ۱۲:۵۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ ۲۰:۵۳
        😂😂😂
        واااای چقدر به این حس خوب نیاز داشتم خندانک
        خیلی عالی بود خندانک لذت بردم خندانک
        تازه اطلاعات هم کسب شد.. خندانک
        زیبا می‌نویسید خندانک
        بگم اسم سرخ‌پوستی‌م چیه؟
        سر بر هوا 😂🤭
        که برای اینکه راحت تلفظ شه.. میگم سر به هوا خندانک
        در پناه خدای مهربان سلامت و ثروتمند باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ ۰۳:۲۳
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاسی به وسعت دریا از لطف و مهر دریایی تان
        خوشحالم توانستم اگرچه ناچیز ، تبسمی به لبها بنشانم
        سلامت باشید و شادمان و مؤفق
        ارسال پاسخ
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ ۱۸:۵۷
        سلام و عرض ادب آقای بیدقی بزرگوار
        مطلب زیبا و نمکینی بود.
        لذت بردم خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ ۱۹:۰۷
        با سلام و عرض ارادت آقای احسانی فر گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاسی بیکران از لطف بیکرانتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ ۲۲:۴۰
        سلام جناب بیدقی
        تو این ایام خنده بهترین درمان افسردگی است
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ ۰۳:۲۳
        با سلام و عرض ارادت آقای کریمی گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاسی بیکران از لطف بیکرانتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3