سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        کاوش ذهن
        ارسال شده توسط

        اصغر ناظمی

        در تاریخ : جمعه ۱۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۰۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۱۵ | نظرات : ۱۱

         
         
        گمشده ی هرکسی تمامیت اوست ودلیل ناآرامی انسان  نیز دوری از تمامیت خویش است  ، وراه رسیدن  به آرامش برای هرکسی ، بازگشت بخویشتن است ....
        بارها گفته ایم ، آدمی موجودی در محاصره ی ذهن شرطی شده ی خویشتن است . اما به نفعش نیست که به این واقعیت درخودش وقوف یافته وخودرا ازاسارت ذهن شرطی رها نماید ، چون در چنبره ی ذهن شرطی شده است که هرکسی احساس امنیت و آرامش می کند هرچند این ایمنی و آرامش او تصنعی و خیالی است  . ذهن شرطی شده مخزنی از تمایلات وافکار زرق و برق یافته و قانون مند  آدم هاست واین افکار وتمایلات ذهنی اند که افراد را در محاصره ی خود دارند . وانسان ها در تمام کشورهای جهان ، در پشت باورهای سنتی وموروثیِ قدرت طللی ، انباشت گری  ، زیاده خواهی وسایر تعلقات زمینی که به آنها آرامشی عارضی و ضمنی می دهد ، شاخه ی اندیشه را در خود می خشکانند وبه عمق و ژرفای خود  نفوذ نمی کنند تا کذب بودن باورها را به روشنی در خود ببینند . که به همین دلیل باورهای بی حدوحصر که زاییده ی افکار وسنت و رسوم پیشینیان است  ، آنهارا سخت در خود گرفتار می کند  . این ذهن شرطی شده است که برای هرکسی باتلاقی ساخته و فرد را اسیر آن می کند و برای آنکه فرد دچار شبهه و ابهام و تردید نشود آن باتلاق را با عقاید وباورهای خود رنگ آمیزی می کند وفرد را در آن آرام نگاه می دارد  . اماکسانی نیز هستند که اسیر باورها در خود نمی شوند و اندیشه وفکری نو وتازه را در خود شکوفامی کنند که این افراد به تمامیت خویش نزدیک می شوند ویا پنجره ا ی لایتناهی را در خود کشف کرده و به روی خود باز می کنند . شرکت در حوادثی  ، چون کمک به حادثه دیده گان ، زلزله زده گان ویا سایر حوادث طبیعی و اتفاقات فردی و جمعی دیگر می تواند انرژی دیگری را ناخودآگاه باخلوص شخص در فردویاافراد فعال وبارور سازد که این نیرویی فراتراز تفکر در هرکسی ست . امااین اتفاق ودگرگونی در فرد ، مقطعی و گذراست درحالی که همین انرژی را هرکسی  می تواند با خودآگاهی ومحو موانع از مقابل آن ، در خود بطور همیشگی و مداوم به دست بیاورد . کسانی هم که اصراری برای شناخت خود ندارند ، اینگونه افراد دچار خودباختگی به ذهن شرطی شده ی خود گردیده اند و به همین دلیل جرات نگاه کردن به این چالش را در خود از دست داده اند که سرسختانه برای حفظ آن  در خود در مقابل هر بیان و گفتگویی ایستادگی می کنند .
        تمام جانداران زمین بطور غریزی در پی تداوم و بقای حیات خودند . سگ آبی ، فک وقورباغه و گربه و سگ و پلنگ و شیر ، پرنده ها و...و... اما انسان موجودی سوداندیش و منفعت طلب گردیده ، که همین سوداندیشی و منفعت طلبی (حس مالکیت) ، زندگی اورا از روند طبیعی و سالم خود جدا می کند  . سود اندیشی و منفعت طلبی ( حس مالکیت بامفهوم وسیع و گسترده و شاخه بندی های متفاوت آن ) یک اتفاق مغزی ست که در انسان ها از هزاران سال پیش روی داده ،  که همچنان تا دوران معاصر در ضمیر و ذهن برجامانده است . این اتفاق بروز یک چالش در ذهن است که هرکسی را ناخودآگاه ، گرفتار خود که رویا وخیالی بیشتر نیست می کند . یک پیش زمینه ی  کاذب  که آدمی به سوی آن تمایل پیدا می کند اما نفس و ماهیت آن را در خود به روشنی نمی بیند . حس مالکیت ، حس مرموزی ست که ترس و نگرانی واضطراب سبب بروز چالشی در ذهن و ضمیر آدمی می گردد که این چالش ، افراد را در محاصره ی خود در می آورد . این چالش خیالی وتوهمی ست وفرد با خودآگاهی و مشاهده ی این واکنش در ذهن خود  ، می تواند خودرا از اسارت آن نجات بدهد . قرنهاست که خیال آدمی این پدیده ی شوم  و کذب را در ذهن خود ناخودآگاه کاشته و خودرا اسیر آن کرده و توده ی مردم و بعضی ازاندیشه مندان آن را حق حیات انسان تلقی می کنند .  و آدمی را ناخو استه با آن اسیرِ جبرِ تجزیه و تفرقه و جدایی و ستیز و جدال می سازند . در حالی ،  همانگونه که کرارا گفته ایم ، این چالش ویا این مرکز در ضمیروذهن انسان ، یک غُده ی قدبمی وخیالی ست که ناآگاهی سبب یقای  آن در یکایک افراد می گردد . هنوز حتی روان شناسان متبحر وپیشرو نیز نتوانسته اند بطور متقن ، کاذب بودن این چالش و  تنش ذهنی  را ،  که قابل شناسایی و فروپاشی است را در ضمیر انسان شناسایی  وراه رهایی و نجات آدمی  از این چالش کاذب را بیابند  . اگربخواهیم انسان رابطور واقعی بشناسیم ، باید فراتراز این چالش ذهنی ، بارها نمودن خود از این سیاه چال  ،  به انسان نگاه کنیم  وگرنه سایه ای از انسان در ضمیر ماست که اسیر آن سایه می شویم که این واقعیت انسان نیست . اینجاست که هرکسی اسیر ذهن شرطی شده خود گردیده واز "تمامیت" واصل خود افول کرده است .
        همه چیز ما از ذهن ماست : خشم و نفرت ، و مهر و محبت ما ، ترس و شجاعت ما ، یاس و امید ما ، قناعت ما ، زباده خواهی ما ، فقر وتنعم ما ، صلح و جنگ ما و تمام خیال پردازی ها ی بی هوده و بی انتها.... که می توان به سهولت هرکدام از این دریافت هارا در ذهن دگرگون کرد و ضدِ آن را جایگزین هرکدام  نمود . اما هدف این نیست ، بلکه خودباخته نشدن به هرکدام از این سوژه هامقصد ماست . که عدم خودباختگی به هرکدام از این دلیل های منفی ویا مثبت راهِ دیگری را بروی ما باز می کند  وچشم مان را به آفاق دیگری می گشاید .  همه ی ما آدمیان ناخودآگاه  فریفته ی انگیزه و علت هایی می شویم که جامعه ی محل سکونت ، فرهنگ کشور ، عقاید وباورهای جاری در هر جامعه و پرورش خانواده آن را از کودکی در ضمیر و ذهن ما می کارند . و ذهن با نوعی فریب و خدعه ( به دلیل عدم آگاهی فرداز ماهیت واقعی خود) فرد را اسیر آن تمایلات در خود نموده وبرگرد خود می چرخاند . ومجال اندیشه ای فراتر را هرگز به فرد نمی دهد . تعویض وجابجایی افکار در ذهن کاری بسیار ساده است واز اعمالی ست که در ضمیر ما با رویکرد مداوم ذهن همیشه انجام می شود  ویک روند طبیعی برای ذهن است . اما ماازکودکی ذهن خودرا گرفتار چالشی کرده ایم . که همین چالش ذهنی ،  مرکز تمایلات ما می شود  که  این مرکز خیالی ست . ولی همان بجای ما فکر می کند ، بجای ما تصمیم می گیرد ، بجای ما انتخاب می کند وبجای ما باعث بروز رفتار وحرکات و اعمال ضد ونقیض ما می شود . ماآنگونه خودباخته و استحاله ی این چالش درخود می شویم که به سهولت نمی توانیم افعال کاذب را در خود شناسایی کنیم . وهرگز نمی توانیم خودرا به آسانی و سادگی از اسارت این مرکز  خیالی و رویایی رهاسازیم . وبا اعمال ورفتار خود این چالش را در خود ناخودآگاهانه تقویت می کنیم و آن مرکز کاذب و غیر واقعی را در خود دوام و بقا می دهیم. ذهن چون صفحه ی هوشمند موبایل و لب تاب است که هرچیزی را با هر واکنشی در خود ثبت می کند . امامرکزی را را که ما بر گُرده ی ذهن سوار کرده ایم ، این مرکز سوژه و علل وانگیزه هایی را در خود ثبت می کند ودر خود محفوظ نگاه می دارد که سبب پایدار ماندن همان مرکز در ضمیر و ذهن گردند . که همین مرکز مارا تمام اوقات گرفتار چالشی در خود می سازد که مجبور به اشباع و پاسخگویی به آن می باشیم . این فعل و انفعالات و چالش های ذهنی را می توان با آرام بودن ذهن ( غیبت فکر ) درخود روشن و بوضوح دید. انسان برغم تمام تعاریفی که از جبرواختیار در باره او می شود  ، اگر نسبت به این پدیده ی کاذب در خود آگاهی لازم را نداشته باشد ، مطیع و فرمانبرِ  بی اختیار این چالش در حویشتن است . ذهن همه چیز را در جهان تجزیه شده می بیند ، جانداران ، حیوانات ، درختان ، انسان و حقیقت و خدارا ، وبه همین دلیل هرچیزی را تجزیه شده به ما انتقال می دهد ومارا از دیدن (کُل) بطور منسجم و متحد ویکپارچه دور می سازد ، نفس همین نگرش ، سبب تضادهای درونی و تقابل وستیز مردمان با یکدیگر شده است . اما دیدن رفتارهای متضاد ذهن در خویشتن ، هرکسی را از تجزیه نگری ، از دوگانگی واز تقابل دور می سازد . این چالش ذهنی همان ترس و نگرانی واضطراب درماست که از کودکی گریبان مارا می گیرد وهرکه را گرفتار خود می کند .  و هنوز برای انسان ناشناخته مانده وهمچنان آدمیان را دراسارت خود دارد . اگر روزی یکی از علوم بخصوص علم روان شناسی این گِره را در انسان شناسایی وبازگشایی کند بزرگترین خدمت را به انسان نموده است .
        شوروهیجانی را که تماشای صحنه های مهیج یک فیلم ، وگو ش دادن به آهنگی شادو محزون ، ویا شنیدن صدایی شاد ویا تالم بار ، درهرکسی بوجود می آورد ، اینها همه بازتاب های  ذهن هستند . که می توان آن را در خود مشاهده کرد . ودرست در لحظه بروز هیجان و شور  ، با مشاهده ی مستقیم این عملکرد ، هرنوع انفعالی در ما خنثی وبی اثر می شود  ونتیجتا ذهن آرام می گردد . تمام واکنش و عکس العمل های ذهن از ناآرامی و تشتت ذهن در هرکسی ست و ذهن آرام هیچ واکنش وبازتابی باخود ندارد واین از موقعیت های نادری ست که در آن لحظات ، افراد به خلاقیت و نوآوری و ابداع دست می یابند  . ناآگاهی ست که مارا اسیر  عکس العمل ها ی ذهن کرده و آن را برای خود شادمانی ویا اندوه و غم تصور می کنیم. درصورتی که تمام اینها از شگردهای ذهن ماست و مشاهده ی ذهن در موقع بروز هربازتاب و واکنشی در خود  ، آن را از  انجام هر عملی باز می دارد . ذهن مارا گرفتار ترس و نگرانیِ موهوم و مرموزی کرده و سرگردان بردور خود می چرخاند . ولی ما جرات نگاه کردن به این ترس وبیم را از خود سلب کرده ایم . یک ترس و بیم و نگرانی از زمان کودکی در ذهن ما رخنه می کند ک همین اضطراب ، فرد را اسیر خود کرده واز کشف تمامیت خود محروم می سازد و اندیشه را در هرکسی می خشکاند .و خودباختگی محضِ به همین ترس از آدمیان ، شخصیت هایی چون استالین و هیتلر را می سازد . مردمان را در هر سرزمینی براساس فرهنگ و آداب و خوی و پرورش خانواده گی درجه بندی کرده ودر میان آنها درّه ای هولناک را بوجود می آورد . وهرقدر بیشتر افراد گرفتار واستحاله ی این ترس و بیم می شوند بیشتر صفات اولیه و نیک و خدادادی در آنها تحلیل می رود . این ترس و ببم گفتیم در ذهن بوجود می آید و بامشاهده برای هرکسی قابل دیدن است . وقتی فرد خودرا ارباب زاده تصور می کند ، عامل این تصور ، همان ترس و بیم در اوست که خودرا با دیگران مقایسه می کند . که همین تصور درّه ای هولناک را بین او ودیگران برایش بوجود می آورد . "بودا " شاهزاده ای بود که هرگز اسیر این تصور واهی وبی اساس در خود نشد ، واگرگاهی این افکار در ضمیراو خطور می کرد ، سعی کرد هوشیارانه ریشه و علت این تجزیه وفروپاشی را در خود پیدا کند . وهمین نگاه هوشمندانه از وی بودا را ساخت . آنچه را بودا در خود کشف کرد ، ترس و اضطرابی بود که در او خودنمایی می کرد* . مااغلب آدم ها برای گریز از این ترس ، قهرمان میادین مختلف می شویم وبااین قدرت نمایی ها ، سرپوشی برروی نگرانی و ترس خود گذاشته واز آن دوری می جوییم . فرار از ترس ، درمان آن ترس نیست . وتنها راه نجات انسان پاک کردن وجود خود از این نگرانی و ترس است . ذهن ما تمایلات و تمنیات خودش را به ما تحمیل می کند واین تمایلات و آرزوها ، سرپوشی برروی ترس و اضطراب خفته در ذهن هستند که آن را چون زالویی گرسنه بعداز سیرشدن  ، آرام می کنند . اگر ذهن خودرا درزیرمیکروسکوپ مشاهده ی خود قرار دهیم به روشنی می بینیم ، پاسخ دادن به تمایلات و تمنیات در خود ، دست یافتن انسان به آرامش نیست بلکه برباددادن ارامش انسان اند . آرامش واقعی برای هرکسی لذت جویی های وی نیز نیستند . گریز از نا آرامی هم آرامش انسان نیست . آرامش واقعی برای هرکسی زمانی قابل تحقق و حصول  است که هیچ نشانی از ناآرامی وناامنی در ذهن فرد وجود نداشته باشد ، ورسیدن به این مهم ، زمانی برای هرکسی ممکن است که نشانی از "خود** " در فرد نباشد .
         
         
         
         
         
         
        _________________________________________
         
        *چیزی که جزیی جدایی ناپذیر از زندگی آدمی گردیده ، دورنمودن خویشتن از "رنج " است وفلسفه ی زندگی تمام انسان ها در طول قرون متمادی اینگونه رقم خورده است . که صرف گریز از رنج می گردد . دلیل گریزاز رنج همان ترس و نگرانی در آدمی ست که همان مارا از ماهیت اصیل مان دور می کند وجدایی از ماهیت واقعی  خود ،  باعث بوجود آمدن رنج در ما می گردد .  گریز از رنج با تمسک به عوامل قدرت و ثروت و شهرت و شهوت و...باعث ایجاد ترس برای فرد می شود . واین دورِ باطل همچنان فرد را به دور خود می چرخاند که تمام این ها از ره آوردهای  ذهن شرطی شده در هرکسی است . از رنج مگریزید ، با رنج بمانید و رنج را در خود واکاوی نمایید . ماندن شما بارنج وواکاوی آن در خود سبب رهایی شما از رنج می شود . ولی فرار شمااز رنج باعث ، دوام رنج در شما می گردد.
         
        ** پرداختن به "خود " و مشاهده ی آن در خود ، کار دشواری نیست . ما گرفتار "خودی کاذب" در خود شده ایم که در افکار واعمال ما این خود ، خودنمایی وجولان می کند ، وبروز آن یکی از شگردهای ذهن شرطی شده است  که در ما ناخودآگاه وناآگاهانه وقوع می یابد . اما خودآگاهی می تواند از بروز آن در ما جلوگیری کند .  ماهیتی دیگر نیز در ما وجود دارد که "خود حقیقی " ماست . تازمانی که دربند وگرفتار خودِ کاذب باشیم از خودحقیقی مان دوریم . باخیره شدن به دریا ، به غروب ، به یک منظره ، آسملن پرستاره و.... "خودِ کاذب " از ذهن رخت بر می بندد . امااین ها لحظه ای و کوتاه مدت اند ، وبرای اکثریت قابل شهود ودریافت می باشد . برای تداوم بخشیدن به این اتفاق میمون و خجسته در خود ، باید با خودآگاهی و شناخت ماهیت ذهن در خود ، ومشاهده ی عملکرد فکر در خود با تلاش و مراقبت لازم ، خودرا از نفوذ ذهن شرطی شده  و مالا "خودِ کاذب " در خویشتن نجات داد  . اگرچه در ظاهر کاری دشوار به نظر می آید ، اما قابل حصول وتجربه برای یکایک ما می باشد .  ماده مخدری چون تریاک هم همین دگرگونی مغزی و ذهنی را در افراد بوجود می آورد که فرد مصرف کننده ساعاتی خودرا بعداز مصرف آن ماده ،  از گزند "خود " ناخودآگاه مصون ودرامان می بیند . ولی اعتیاد به آن برای هرکسی بسیار وخامت بار است .
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۶۵۰ در تاریخ جمعه ۱۲ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۱۵
        درود بر پدر بزرگوارم.. خندانک
        مثل همیشه آموزنده بود و تاثیرگذار.. خندانک
        موفقیت همیشه در انتظار کسی است که از دایره امن خود بیرون بیاید. خندانک
        سپاس از اشتراک گذاری این مطلب پرمحتوا.. خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۶
        درود بر شما استاد ناظمی خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۴۴
        خندانک
        درودبرشما استادناظمی عزیز خندانک
        استفاده کردم از آموزه های خوب و ارزشمندشما خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۰۹:۳۰
        گفتیم ؛ ماده مخدری چون تریاک هم ، همین اثراتِ تحول و دگرگونی مغزی و ذهنی وبی واکنشی را در افراد بوجود می آورد که فرد مصرف کننده ساعاتی خودرا بعداز مصرف آن ماده ، از گزند_خود_ ناخودآگاه مصون ودرامان می بیند ( چون خود در حالت نشئگی فرد در ذهن او خودنمایی وجولان ندارد ) . ولی اعتیاد به آن ماده سمّی برای هرکسی بسیار وخامت بار است وباعث تخریب تدریجی قلب ، شش و ریه ها وکاهش عمر وسکته زودرس افراد می گردد. بلی ، این ماده مخدر در فرد اثرات تخریبی برروی مغز دارد ومستقیما برروی مرکز ویا سیستمی که _خود _ در آن شکل گرفته اثر می گذارد و _خود_ را در ذهن بطور موقت و اوقات وساعاتی دچار رکود و سستی ورخوت می کند که همین عمل موازی و مشابه غیبت فکر است وعدم وجود(فکر /خود ) در ضمیر سبب آرامش مقطعی فرد مصرف کننده ی آن مواد می شود . که این عمل در افراد غالبا ناآگاهانه و ناخودآگاه صورت می گیرد ...._خود _عامل بروز و تداوم و تقویت تمام عادات وتکرارها و نگرانی ها در هرکسی ست که به همین دلیل رهایی از هر عادتی برای افراد به سهولت و آسانی میسّر نمی گردد وبه همین خاطر رهایی از اسارت -خود-برای افراد آسان نیست. _خود _انگیزه و عاملی در ظاهر پنهان ونامریی ست وبرای اغلب هنوز یافتن آن در ذهن خود ، کار ساده ای نیست . برای کسب رهایی ونجات از اسارت _خود _ باید ذهن را در خویشتن باخودآگاهی از علت و انگیزه ی اسارت در آن پاک وتخلیه کرد که این رهایی قابل قیاس بامصرف و تخریب مواد مخدردر فرد نیست ، چون نفس این رهایی ، ایجاد آرامش دائمی و ایمنی مداوم برای هرکسی ست . اما مصرف مواد مخدر فرد را لحظات و ساعتی گیج و منگ می کند و نگرانی و اضطراب را هرگز در فرد پاک نمی کند وفرد بعداز نشئگی اش دوباره به سراغ رنج و آلام و اندوه باز می گردد . البته یکی دیگر از اثرات مصرف ماده ی مخدری چون تریاک بوجود آمدن جرات و جسارت و شهامت زود گذر در افراد است که این موضوع بخاطر تعدیل وتحلیل رفتن همان _خود _در ضمیر و ذهن است ، چون خود ، اغلب افراد را محافظه کار و محتاط بار می آورد ، ولی وقتی _خود_ در ضمیر ضعیف ویا ناتوان می گردد ، فرد از شهامت و جسارت بالایی برخوردار می شود .....
        مدیتیشن، مراقبه، یا درون‌پویی (به انگلیسی Meditation) عملی است که در آن فرد از یک تکنیک - مانند ذهن‌آگاهی، یا تمرکز ذهن بر روی یک موضوع، فکر یا فعالیت خاص - برای آموزش توجه و آگاهی و دستیابی به یک حالت روان و آرام و پایدار ذهنی استفاده می‌کند. برابر پیشنهادشدۀ دیگر برای واژه «درون‌کاوی» است .
        اما اتفاق در مدیتیشن ، رهایی از هجوم ذهن( یاهمان غیبت موقت فکر ) است که به هرکسی آرامشی پایدار می بخشد.البته این آرامش پایدار وهمیشگی نیست . فقط زمانی که فرد در تمرین عمل مدیتیشن است از آرامش بهره مند می شود .... خندانک
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۵:۰۳
        درود جناب ناظمی استاد بزرگوار
        واقعا جای تقدیر دارد اینهمه زحمت برای بیان افکار و نگرشی
        اما همیشه برای من سوال است
        کسانی که معتاد نشده اند و درد خماری و رنج و حقارت را ندانسته اند
        چگونه با این قطعیت و درک از اعتیاد میگوید
        نوشته های شما کاملا تایید شده و عادی شده در تعاریف اعتاید در جامعه است
        اما هیچوقت نتوانستم تایید کنم
        متاسفانه طبق یک متن و اماری غیر رسمی که می خواندم بیشتر کارگزاران و صاحبان مشاغل و با نفوذهای اجتماعی در حقیقت جامعه پای بافور و منقل هستند و جالب اینکه جزء ریسک پذیرترین ها و قوی ترینها و باهوش ها هم هستند
        یک رقم معتاد هست که قبلا شخصی سالم و شاد بوده و الان فقط معتاد شده
        رقمی دیگر قبلا روانپریش و شکست خورده یا بیماره افسرده بوده که به مواد پناه برده و معتاد شده و شوربختانه زود به سمت مواد صنعتی گرایش پیدا می کنند
        تعاریف شما در مورد افراد بیمار تقریبا صدق می کند یا اینگونه بگم. افراد ضعیف و روان پریش یا بیمار افسرده ای که معتاد می شوند، باید قبول کرد که اینها قبل از معتاد بیماری ویرانگری داشتند

        ما ترکها مثلی داریم که در مورد درد و الام می گوید ( جان جاننان آیری دی )
        یعنی فقط یک معتاد می تواند حقیقت اعتیاد را درک کند
        ببخشید اگر نظری متفاوت دارم و کمی طولانی شده باشد
        🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)
        چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۰ ۲۱:۵۲
        خندانک خندانک
        خندانک
        طوبی آهنگران
        يکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ۲۲:۵۰
        سلام جناب ناظمی بزرگوار
        دست مریزا
        بسیار متن زیبا و خواندنی
        احسنت بر شما بسیار عالی
        هم واره قلم شما سبز باشد
        جواد کاظمی نیک
        پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ۰۱:۳۶
        دوردبرشما استادعزیز جناب ناظمی عجب متن زیبایی بود ومخصوصا آموزنده 🌺🌺🌺⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۲۸
        سلام
        دوست خوبم جناب سلیمی ارجمند
        گفتار ما در باره ی اعتیاد در هر نوع آن در جامعه نیست بلکه سخن من در باره ی اثرات ماده ای چون تریاک برروی مغز انسان وایجاد اخلال در ذهن وضمیر هرکسی ست . اما انسان این توانایی را دارد که با خودآگاهی (کسب آگاهی لازم درباره ی ماهبت ذهن وفکر در خود) بدون استفاده از هر افیونی ، خودرا ازاسارت ذهن و حافظه جدا نماید و ضمیر و ذهن خود را از معرکه خارج کرده و بدون وجود این موانع ادراکی دیگر را در خود به دست بیاورد که آن ادراکی نامحدود و لایتناهی ست.باتخریب ذهن وحافظه با مواد افیونی ، هیچگونه ادراکی سمّی یاغیرسمّی در فرد بوجود نمی آید . خندانک
        سیاوش آزاد
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۵
        سلام ذهن اعتباری است؟
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۲۴
        سلام
        ذهن یاحافظه را می توان بخشی از مغز نامید ، ویاآن را نیرویی از مغز دید که قوه ی درک وفکر است . اما اگر آن را بخشی از مغز ببینیم ، جزیی تفکیک ناپذیر از مغز است که نمی توان آن را اعتباری پنداشت . اما اعمال ورفتار ذهن ، رویکردی مخالف با ذات آدمی هستند ، پس جزء ذاتی انسان نیستند . وقتی مامی توانیم با کسب خودآگاهی لازم ، خودرا از تسلط ذهن در خود رهاسازیم و ذهن را از دخالت در اعمال وتصمیم گیری خود باز داریم ، پس رویکرد ذهن هم در ما فعلی ذاتی نیست . ذهن آدمی اورا دچار نگرانی واضطرابی مهلک می سازد وآدمی با وقوف یافتن نسبت به ذهن خود می تواند خودرا ازتسلط ذهن و خطای پندار رهایی ببخشد . خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال
        نادر امینی (امین)

        نسیم عطر قرانی بهارم می کند هردم چو برخوانم یکی آیه زاسرابا دم وبازدم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1